۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

امیر المومنین علی (ع)فرمودند: فخر کردن انسان به خودش، نشانه کم عقلى او مى باشد.


۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

بسم الله الرحمن الرحیم

ارزش هر مکتب فکرى و اعتقادى، به توانایى آن در اقناع دیگران و پاسخ‌گویی به سوالات و اشکالات آنان است
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
﴿قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
۞ای قلم از قدرتی غالب بگو
از علی بن ابی طالب بگو
از علی مرد سیاست مرد دین
از علی تنها ترین مرد زمین
بیعت ما دوستان عین ولاست
زاده ی زهرا علی روح خداست
عده ای از همرهان جاهل شدند
در حمایت از علی کاهل شدند
خاک شهر کوفه بر سرهایتان
پس چه شد ایمان و باورهایتان
پشت بر مولا زهرا کرده اید
هیچ و شرم از این شهیدان کرده اید
حرفی از اعماق ایمان می زنم
با لب و حلق شهیدان میزنم
سامری ها با قلم بت ساختند
فتنه در دامان دین انداختند
مکر داخل کفر خارج را ببین
رونق کار خوارج را ببین
دین فروشان قلعه در باور زدند
یک به یک پشت قلم اردو زدند
با اساس دین تسامح می کنند
پای ارزش ها تساهل می کنند
هدیه بر رقاصه ها واجب نبود
قدر عالم کمتر از مطرب نبود
تا که گردد فتنه و آشوب کم
جبهه ای ها باز باهم هم قسم
نائب مهدی ولی داریم و بس
شیعیان سید علی داریم و بس
۩۞۩ஜ۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜஜ


__________███
__ _█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█


ذکرها ایام هفته:
شنبه: یا رب العالمین
یکشنبه:یاذالجلال والکرام
دوشنبه:یا قاضی الحاجات
سه شنبه:یا ارحم الرحمین
چهارشنبه: یاحی ویا قیوم
پنج شنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین
جمعه: اللهم صل علی محمد وآل محمد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار

bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان

Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها


۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

امیر المومنین علی (ع)فرمودند: فخر کردن انسان به خودش، نشانه کم عقلى او مى باشد.


۳۰ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

خاطرات ناگفته آیت الله خلخالی در گفت و گو با فرزند حاکم شرع وقت سایت انتخاب مصاحبه ای با فرزند مرحوم آیت الله خلخالی دارد، از آنجا که هر نوع وقایع نگاری برای خوانندگان جالب است بخش های جالبی از این مصاحبه را بدون تایید یا تکذیب انتخاب کرده ایم که می خوانید:

 

 

مهدی صادقی گیوی فرزند ارشد آیت الله صادق خلخالی نخستین حاکم شرع پس از انقلاب است . او به دلیل «فعالیتهای مطالعاتی » کمتر مجال حضور در فعالیت ها و پست های سیاسی داشت .صادقی درباره حوادث رخ داده در دوره آیت الله خلخالی در گفت وگو با سایت انتخاب می گوید: اوایل انقلاب بارها آقای خلخالی پستهای حساس و نان وآبداری را به بنده پیشنهاد کردند، ولی بنده هیچ کدام را نپذیرفتم و مطالعه فلسفه را به همه اینها ترجیح دادم . صادقی همچنین در مورد «اعدام های پس از انقلاب توسط آیت الله خلخالی » می گوید: در خصوص اعدامها بارها شاهد بحث با آقای خلخالی بودم ...ایشان می گفت اگر شما جوی خون شهدای 15 خرداد در قم در چهارراه شاه و نیز کشته های این قیام در تهران و تیرباران زندانیان سیاسی و کشتار و سرکوب های دیگر را می دیدید از من بیشتر اعدام می کردید. آیا بایستی عوامل قتل عام ها را آزاد می کردیم ؟ وی در ادامه می افزاید: اخیرا جریان مشکوکی سعی می کند بدون ملاحظات تاریخی و شرایط قبل و بعد از انقلاب برخی از روحانیون از جمله آقای خلخالی و مصباح را کنار هم گذاشته و خشن جلوه دهد و این خشونت خیالی را منسوب به دیگران ازجمله آشنایی با استاد فردید نماید. قبل از هرچیز باید اهل فن نظر بدهند که آیا آقای خلخالی خشن بودیا نه ؟ اگراکنون خشونتی از طرف جریانی به نام دین صورت می گیرد چه ربطی به سی سال پیش و محاکمات آقای خلخالی دارد؟ مگر نام آقای خلخالی مثلا در اعترافات کسانی نظیر امیر فرشاد ابراهیمی آمده است ؟ یا مثلا آقای خلخالی فتوا به خشونت داده یا وجوهی به افراد برای اعمال خشونت داده است ؟ فرزند آیت الله خلخالی همچنین درباره سابقه همکاری آیت الله خلخالی با فداییان اسلام می گوید: این سابقه به سالهای قبل از کودتای 28 مرداد وصدارت مصدق باز می گردد. در این سالها نواب ، واحدی و خلخالی همفکری داشتند و بعضا در آن سال ها در مدرسه فیضیه قم حجره داشتند. برخی از آیات عظام با فعالیت های سیاسی مخالفت می کردند. در آن سالها طلاب علوم دینی باید فقط درس می خواندند و خواندن روزنامه و داشتن رادیو و یا طرح مباحث سیاسی در حوزه ها رسم نبود وشهریه این افراد قطع می شد. مهدی صادقی گیوی درباره محاکمات اوایل انقلاب نیز گفت: در اولین محاکمه چهار نفر از جمله ارتشبد نصیری و خسروداد به اعدام محکوم و در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شدند. از این پس آیت الله خلخالی به عنوان یک شخصیت جنجالی با عزمی آهنین مطرح شد و گرچه نامی از ایشان در مطبوعات درج نمی شد ولی همه ایشان را شناخته بودند. ایشان در کتابی که بعداز استعفا از دادگاههای انقلاب به عربی تحت عنوان قضا در اسلام در بیروت به چاپ رسید نوشته اند که کلیه محاکمات اسلامی باید علنی و ثبت وضبط شود. لذا به دستور ایشان از کلیه محاکمات فیلمبرداری شده و این محاکمات به صورت علنی بود و جمع کثیری در این محاکمات شرکت می کردند. یک تیم فیلمبردار از رادیو تلویزیون فیلمبرداری از محاکمات را آغاز کردند. پس از محاکمه امیر عباس هویدا و استعفای ایشان ، در زمین چمن دانشگاه تهران یک راهپیمایی عظیم توسط فداییان خلق در اعتراض به استعفای ایشان برگزار شد و گروهها واقشار دیگر خواستار ادامه محاکمات ایشان بودند. در آن روزها هرکس حتی از زندانیان سیاسی که بنده را می شناختند می پرسیدند که چرا آقای خلخالی به اعدام ها ادامه نمی دهد؟ به آقای خلخالی گفتم بچه های زندان معترض کاهش اعدام ها هستند. آقای خلخالی اعلام کرد هرکسی از محکومین شکایت دارد شخصا به دادگاه مراجعه کند. در جو انقلابی آن روزها بسیاری حتی آقای خلخالی را به مسامحه متهم می کردند. در خصوص محاکمه سریع سران رژیم پهلوی آقای خلخالی چندین بار گفتند که ما تجربه تلخ کودتای 28 مرداد را دیدیم و نمی گذاریم این حادثه تکرار شود. مخالفت ایشان با مرحوم بازرگان هم از همین جا ناشی می شد. یک روز آقای خلخالی به پادگان نیروی هوایی رفت و طی حکمی 60 نفر از سران این نیرو را اخراج کرد. مخالفت دیگر در خصوص پرداخت حقوق دلاری امرا و بازنشستگان ارتش در خارج از کشور توسط دولت بازرگان بود که طی حکمی از طرف آقای خلخالی این پرداخت ها پس از چند ماه لغو شد. در همان روزهای شلوغ و انتقال زندانیان به زندان قصر، بختیار و ارتشبد قره باغی به شکل مرموزی از زندان فرار کردند. مردم می گفتند مرغ توفان از مرز بازرگان گذشت. آقای خلخالی می گفت اگر اعدام ها صورت نمی گرفت ما هر روز با طرح کودتای نوژه دیگری مواجه می شدیم. تعداد اعدام های آقای خلخالی از 24 بهمن ماه 57 تا فروردین سال بعد صد نفر نرسید. لذا روزی چندهزار نفر اعدام و اعدام های ده دقیقه ای و از این نوع مطالب ساخته و پرداخته مخالفین است . در زندان قصر یک ساختمان دو طبقه وجود داشت و سی چهل نفر شب و روز مشغول بررسی سوابق اعدامی ها وجنایتکاران بودند و هیچ اعدامی بدون داشتن پرونده نبوده است. اینکه برخی گفته اند باید هر زندانی وکیل مدافع می داشت، اساسا مطالب درستی است ولی در شرایطی که هر آن احتمال کودتا و حمله به زندانها می رفت و ضد انقلاب مسلح بود و خلاصه سرهر کوچه حاکمیتی برقرارشده بود نمی توان انتظار داشت برای کسانی نظیر ارتشبد نصیری و فرماندهان نظامی که دستور به قتل عام ها داده بودند صبر می کردند تا وکیل مدافعی پیدا شود. طبیعی است ضد انقلاب می خواست با طرح این مسائل، زمینه را برای فرار و رها شدن بسیاری از جنایتکاران از محاکمات فراهم سازد. این جو سازیها از طرف کسانی که اساسا خواستار مطرح شدن و نامجویی اند مطرح می شود واین قصه سردراز دارد. فرزند ارشد آیت الله خلخالی درباره فعالیت های سیاسی آیت الله خلخالی بعد از رحلت امام خمینی نیز می گوید: بعداز فوت امام و بعد از انتخابات دوره چهارم مجلس، شورای نگهبان بیش از پنجاه نفر از نمایندگان دوره سوم از جمله ایشان را فاقد صلاحیت کاندیداتوری دوره چهارم مجلس اعلام کرده بود. برای مجلس خبرگان هم شورای نگهبان اعلام کرده بود که کاندیداها باید امتحان اجتهاد بدهند. آقای خلخالی با خنده می گفت عجیب است کسانی که فاقد درجه اجتهاد اند، می خواهند از مجتهدین آزمون اجتهاد بگیرند. درهر حال ایشان با اعتراض به سیاست های گذشته و محاکمات در زندانها که در صورت مذاکرات مجلس به تفصیل درج شده و در مطبوعات هم به چاپ رسید خانه نشینی را ترجیح دادند. از عجایب دیگر به قول ایشان لزوم فرستادن رساله های عملیه به وزارت ارشاد و کسب اجازه چاپ بود. آقای خلخالی از وزیر ارشاد وقت پرسیده بود که در وزارتخانه شما کیست که علمش از مجتهدین صاحب رساله بیشتر است؟ بنظر آقای خلخالی باب اجتهاد در سنت به علت ترس علما از اظهار نظر در قرن چهارم بسته شد.

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 تفاوت های فرهنگی باخت در ایران و اروپا (طنز)

 

 

مربی تیم بازنده شطرنج در ایران: کورنومنت که افتضاح بود. هوا هم آلوده بود و اسب و فیل ما رو از نفس انداخت. زمین بازی هم به درد گوسفند چرانی می‌خورد.

تیم بازنده شطرنج در اروپا: امروز روز ما نبود و زیاد هم خوب بازی نکردیم.

مربی تیم بازنده والیبال در اروپا: امروز تمرکز خوبی روی بازی نداشتیم و تیم رقیب بهتر از فرصت‌ها استفاده کرد.

مربی تیم بازنده والیبال در ایران: تور  که سوراخ بود! توپ که باد نداشت و مربع بود و من نمی‌دانم فدراسیون خجالت  نمی‌کشد از این وضع توپ. من واقعا متاسفم برای این ورزش.

 

مربی تیم بازنده منچ و مارپله در اروپا: مقصر شکست امروز من بودم و دیگر هیچ. به تیم برنده هم تبریک می‌گم.

مربی تیم بازنده منچ و مارپله در ایران: تاس  که اصلا نمی‌چرخید. مارها هم که برای آنها خوش رقصی می کردند و فقط به ما  نیش می‌زدند. داوری هم که فاجعه! تماشاگر هم دائم توی صورت ما لیزر  انداخت…واقعا یه مشت بووووووق دارند این ورزش را اداره می‌کنند! خاک بر سر  ما که آمدیم توی این ورزش. و خاک بر سر تیم مقابل که با این دودره‌بازی‌ها  تیم ما را برد و خاک بر سر تماشاگری که اینطوری به بچه‌های ما فحش داد و  خاک…

 

مربی تیم بازنده واترپلو در اروپا: بچه های ما امروز خسته بودند و نشد تاکتیک‌ها به درستی اجرا بشه.

مربی تیم بازنده واترپلو در ایران: آبش  که خیس بود. زمین که موج داشت. تیر دروازه ها هم به اراده تیم مقابل تکون  می‌خورد. بازیکنان حریف هم توی آب هر کاری خواستند کردند، آب رو اصلا  نمی‌شد بو کرد! توپ هم که لیز بود. من نمی‌دونم واسه چی اصلا ما مسابقه  برگزار می‌کنیم.

 

مربی تیم بازنده فوتبال در اروپا: تیم مقابل امروز خیلی بهتر از روزهای قبل بازی کرد و متاسفانه خط دفاع ما نتونست اونطور که باید ظاهر بشه.

مربی تیم بازنده فوتبال در ایران: یعنی من …(از انتشار باقی کلمات معذوریم!)

 

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

           جایگاه ولایت فقیه در عصر غیبت امام عصر(ع)

جایگاه ولایت فقیه در عصر غیبت امام عصر(ع)

ا -->

خبرگزاری شبستان: بنابر آیه ۴۴ سوره مائده در زمان غیبت باید حکومت اسلامی برپا باشد زیرا بدون یک تشکیلات حساب شده و دقیق هرگز نمی توانیم از قانون و مکتب خود دفاع کنیم.

 قرآن کریم چراغی نورانی است که با وجود گذشت ده ها قرن از نزول آن هنوز مسیر حق طلبان را در طول تاریخ روشن کرده و در آینده همچنین خواهد بود، در این کتاب آسمانی آینده ای روشن به بشریت نوید داده شده است که با سیطره دین حق و البته توسط امام حق(عج) و یاران صالحش بر تمام جهان محقق می شود. در این سلسله مباحث مهمترین آیه های قرآنی که درباره معارف مهدویت است به ترتیب سوره های قرآنی استخراج و به نکته های هر کدام پرداخته شده همچنین در کنار هر آیه یکی از موضوع های خاص معارف مهدوی متناسب با آن آیه نیز مطرح می شود. سوره مائده آیه 44 إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ﴿44﴾ ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایى بود نازل کردیم پیامبرانى که تسلیم [فرمان خدا] بودند به موجب آن براى یهود داورى مى‏کردند و [همچنین] الهیون و دانشمندان به سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهاى ناچیزى مفروشید و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده‏اند آنان خود کافرانند (44) نکته ها: 1- ربانی از ربان به معنای تربیت کننده است به گفته بعضی ربانی کسی است که با رب العالمین پیوند خورده با علم و عمل خدایی شده و تربیت مردم را بر عهده دارد. 2- از حضرت علی(ع) نقل شده که فرمود: ربانی این است من هستم. 3- "حبر" به معنای اثر نیک است چون عالمان در جامعه منشا اثر نیک هستند به آنان حبر و احبار گفته می شود. 4- علمای هر امت مسئول اجرای احکام الهی در میان مردم هستند. قرآن کریم می گوید: ما کتاب آسمانی تورات را فرستادیم و در این کتاب آسمانی نور و هدایت است. انبیای الهی طبق همین کتاب آسمانی حکومت می کنند پس از آن ها چه کسی باید بیاید حکومت کند؟ در ادامه می فرماید: آیا پس از آنها کسی دیگر چنین جایگاهی دارد؟ می فرماید: الاحبار یعنی عالمان دین نیز بر مبنای کتاب آسمانی حق حکومت دارند و این همان ولایت فقیه است. ملاحضه می کنید که ولایت فقیه در ادیان قبل از اسلام هم مطرح بوده است پس فکر نکنیم که این مساله امری است که فقط امام خمینی آورده است. آری ولایت فقیه ریشه در تمام ادیان دارد. 5- نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و در ادامه خط انبیاست. توضیح آنکه اسلام قوانینی درباره مسائل اقتصادی، جزایی، نظامی و قضایی دارد که نه اجازه می دهد آن احکام تعطیل شود و نه اختیار اجرای آن را به دست افراد جاهل به احکام می سپارد بلکه اجرای آن را تنها به دست فقهای عادل و اسلام شناسان باتقوا سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حکم کنند. خداوند اطاعت از آن فقها را هم چون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامی واجب دانسته است. آیا مسلمانان نیاز به حکومت و نظام ندارند؟ آیا قوانین اسلامی نباید اجرا شود؟ آیا صدای اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها برای زمان خود آنان بود یا برای همه زمان ها و مکان ها؟ اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز به نظام، حکومت، جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها هنوز هم مطرح است باید در زمان غیبت نیز حکومت اسلامی برپا باشد زیرا بدون یک تشکیلات حساب شده و دقیق به خصوص در زمان ما که تمام مخالفان اسلام دارای تشکیلاتی بس بزرگ و دقیق هستند هرگز نمی توانیم از قانون و مکتب و مرز و جان و مال و آبرو خود دفاع کنیم. و اگر حکومت لازم است حاکم هم لازم است زیرا حکومت بدون حاکم محال است اکنوم که اسلام برای اجرای قوانین خود هم نیاز به حکومت دارد و هم حاکم باید ببینیم حاکم چه شرایطی را باید داشته باشد آیا لازم است حکم خدا را دقیقا بداند یا نه؟ آیا باید عدالت داشته باشد یا نه؟ .... اگر پاسخ مثبت است و به حاکم اسلام شناس با تقوا و سیاستمدار نیاز است این همان است که ما آن را ولایت فقیه می نامیم. 6- حال سوال این است که آیا جامعه اسلامی در زمان غیبت حضرت مهدی نیاز به حاکم و حکومت ندارد؟ امام رضا(ع) می فرماید: هیچ ملت و امتی بدون رهبر نیست و قوام جامعه وابسته به وجود رهبر است تا به فرمان او هم بیت المال جمع و تقسیم شود و هم با دشمنان خدا نبرد شود و هم مردم را تشکل داده و از تفرقه و تشتت حفظ کند اگر جامعه چنین رهبری نداشته باشد از هم می پاشد و قوانین خدا و دستورات رسول الله و احکام الهی تغییر می کند. راه دور نرویم مهمترین رمز پیروزی ملت ایران در انقلاب خود توجه به ولایت فقیه بود فقیه جامع الشرایطی هم چون امام دستور می داد و مردم با جان و دل می پذیرفتند و همین دستورات به موقع امام در زمان طاغئت و پیروی مردم مسلمان دلیل سقوط رژیم پهلوی شد. برگرفته از کتاب "پرتوی از آیه های مهدوی" نوشته حجت الاسلام محسن قرائتی و کوشش حسن ملایی

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

پنجمین بخش از پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» تقدیم می‌شود به سید میراحمد حسینی. جانباز افغانستانی جنگ ایران و عراق. میراحمد 8 سال را در جنگ گذراند و بقیه عمرش را هم پای ساختمان. 

 

***

 روستایشان برق نداشته‌. از رادیو باتری‌خورش صدای امام را شنیده که مردم را به جبهه می‌خوانده. عاشق امام بوده و معلوم است که نمی‌توانسته آرام بنشیند.

از کیلومترها آن‌طرف‌تر از میان کوه‌های هندوکش به سمت ایران حرکت می‌کند. بعد از یک ماه به مناطق جنگی می‌رسد. کسی که برایش پلاک می‌سازد پرسیده: از کجا؟ سرش را بلند گرفته و با غرور گفته: "افغانستان"

- شما برای چی آمدید اینجا؟

با غرور عکس امام را نشان داده و گفته: این آقا گفته بیاییم...

***

 چند بار تلفنی التماسش کردم که شما گردن مردم ما حق دارید و ما به شما مدیونیم؛ اجازه بدهید تا مستندی از فعالیت‌ها و زندگی‌تان بسازیم. زیر بار نمی‌رود؛ قرار می‌گذاریم تا حضوری همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم.گلشهر مشهد. دعوت‌مان می‌کند و به خانه‌اش می‌رویم، خنده‌های بلندش سرحال‌مان می‌آورد، ولی باز هم زیر بار نمی‌رود.  بین خوش صحبتی‌هایش  گاه‌گاه بغضش می‌گیرد و ساده و زلال خودش را رها می‌کند. آقا سید 20 سال مرد میدان جنگ بوده. 12 سال مقابل شوروی و طالبان و 8 سال هم در جنگ ایران و عراق. می‌گوید با بقیه هم‌ولایتی‌های افغانستانی که در جنگ بودند و جانباز شده اند هر ماه جلسه داریم و هنوز هم عهدمان با انقلاب همان است که بود: "هزاری هم که هزینه درمان جانبازی وطندارهای‌مان را ندهند به جرم اینکه ایرانی نیستند."

حالا گیرم که 8 سال هم  جنگیده باشند، گیرم که با 75 سال سن و 60 درصد جانبازی هر روز سر ساختمان کار کنند و پایش هم به بنیاد شهید تا به حال نرسیده باشد... 

***

عکس زیر تصویر سنگ مزار شهید علی‌دوست شهبازی است. شهید شهبازی در سال 1343 در افغانستان به دنیا آمده و در جنگ « ما » شهید شده. روز 13 فروردین مهمان خانواده شهید در بهشت زهرا بودیم. برادر شهید از علاقه‌ شهید به امام و انقلاب می‌گفت و این که چه مدت جبهه بوده و یک بار هم مجروح شده و دوباره به جبهه می‌رود. گفتم دستگاه‌های دولتی و متولیان ایثارگران از شما سراغی می‌گیرند؟ کمی فکر کرد و گفت: تا به حال فقط یک بار با ما تماس گرفتند آن هم از طرف شهرداری بود. گفتند "برای سقف بالای مزار باید پول بدهید". به هر شکلی شده این پول را جور می‌کنند.

**

" در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه‌ها واریز کنید" این پایان وصیت‌نامه شهید رجب‌علی غلامی است. شهید غلامی دو سال در کردستان در تیپ ویژه شهدا به عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کرد.در اسفندماه سال 64 به شهادت رسید و پیکر او در همان اسفندماه سال 64 به خاک سپرده شد. وی در زمان بمباران افغانستان توسط شوروی از خانواده‌اش جدا و برای فرار از خدمت به حکومت کمونیستی به ایران مهاجرت کرد و در شهر بجستان سکنی گزید. روی مزار این شهید که در بجستان قرار دارد، نوشته شده است: «باشد مهاجر هم مجاهد در ره حق/او را شهادت در ره قرآن کمال است/ افغانی‌الاصل است اما قبر پاکش/هر هفته بهر عاشقان رمز وصال است/ای خواهران ای مادران اینجا بنالید/ زیرا غریب است و دلش غرق ملال است» افغان‌های شهید باید غریب می‌ماندند؟...

***

 حکایت حضور افغانستانی‌ها در جنگ ایران حکایتی شنیدنی است. می‌گویند آمدند تا از سرزمین امام زمان دفاع کنند؛ خیلی‌هایشان اصلا ایران زندگی نمی‌کرده‌اند و با شروع جنگ به ایران می‌آیند و مستقیم راهی جبهه‌ها می‌شوند، با همسر و فرزندی چشم انتظار. شاید نتوان ملتی دیگر را پیدا کرد که اینقدر نزدیک و همدل به ما باشند و دلشان برای انقلاب بتپد و دل نگران آرمان‌هایش باشند و خون دل هم برایش بخورند . خیل فراوانی از جانبازان و شهدای افغان را می‌توان شاهد آورد. اما  این طرف ماجرا هم هست. با کمی صراحت غیرمعمول می‌توان رفتارهای ما را هم با همین مهاجران لیست کرد که کام همین مردان بزرگ را تلخ کرده و این افراد با صبوری تحمل می‌کنند و شکایت به غیر نمی‌برند...

***

شهید علی‌شاه علی‌جمعه هم یک افغانستانی است. او هم در جنگ ایران و عراق کشته است و امروز مزارش در گلزار شهدای شیراز است. دو خط آخر سنگ قبر او این است : ما همه سرباز تواییم خمینی، گوش به فرمان تواییم خمینی.

***

آخرش به حرف آمد. حرف دلش را زد. گفت آقا می‌دانی ما چرا نمی‌خواهیم فیلم بگیرید؟ والا ما خجالت می‌کشیم حرف بزنیم. می‌ترسیم از این که چیزی بگوییم و فکر کنند که طلبکاریم. ما حالا حالاها به امام بدهکاریم. ما و طلبکاری از ایران و انقلابش؟ آقا سید حسینی این ها را با گریه می‌گفت و وسطش هم البته می خندید تا کام مهمانش تلخ نشود. کام‌مان تلخ بود...

سایر مطالب پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»:

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

موانع مهم اجابت دعا را بشناسید

 

موانع مهم اجابت دعا را بشناسید
 
موانع مهم اجابت دعا را بشناسید
 
محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

پسرهای ترشیده بخونن

 

 پسری با پدرش در رختخواب     درد ودل می کرد با چشمی پر آب
    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست     زندگی از بهر من مطلوب نیست
     گو چه خاکی را بریزم توی سر     روی دستت باد کردم ای پدر
     سن من از 26 افزون شده     دل میان سینه غرق خون شده
    هیچکس لیلای این مجنون نشد     همسری از بهر من مفتون نشد
    غم میان سینه شد انباشته     بوی ترشی خانه را برداشته
    پدرش چون حرف هایش را شنفت     خنده بر لب آمدش آهسته گفت
    پسرم بخت تو هم وا می شود     غنچه ی عشقت شکوفا می شود
    غصه ها را از وجودت دور کن     این همه دختر یکی را تور کن دیگه
    گفت آن دم :پدر محبوب من     ای رفیق مهربان
    گفته ام با دوستانم بارها     من بدم می آید از این کارها
    در خیابان یا میان کوچه ها     سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
    کی نگاهی می کنم بر دختران     مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
    غیر از آن روزی که گشتم همسفر     با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
    با سه تا شان رفته بودیم سینما     بگذریم از ما بقیه ماجرا
    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم     او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
    یک دو ماهی یار من بود و پرید     قلب من از عشق او خیری ندید
    آزیتای حاج قلی اصغر شله     یک زمانی عاشقش گشتم ای بله
    بعد اوهم یار من آن یاس بود     دختری زیبا و پر احساس بود
    بعد از این احساسی پر ادعا     شد رفیق من کمی هم المیرا
    بعد او هم عاشق مینا شدم     بعد مینا عاشق تینا شدم
    بعد تینا عاشق سارا شدم     بعد سارا عاشق لعیا شدم بعد از آن
    پدرش آمد میان حرف او     گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
    گرچه من هم در زمان بی زنی     روز و شب بودم به فکر یک زنی
    لیک جز آنکه بداری مادری     دل نمی دادم به هر جور دختری ای خدا
    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی     واقعا ً که پوز بابا را زدی

 

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ولایت فقیه

ولایت فقیه نظریه‌ای در فقهشیعه است که نظام سیاسی مشروع در دوران غیبت امام معصوم را بیان می‌کند.[۱] نظام جمهوری اسلامی ایران بر مبنای این نظریه تأسیس شده‌است.

این نظریه که بیش و پیش از همه توسط روح‌الله خمینی و حسینعلی منتظری مطرح و تشریح شده، ولایت فقیه را به کلیه امور نه تنها شرعی و دینی، بلکه حکومتی و سیاستی، جانی و مالی گسترش می‌دهد.[۲] یعنی در زمان غیبت امام معصوم فقها نایبان امامان معصوم هستند و ولایت بر تمام امور مربوط به امام معصوم (به جز جهاد ابتدایی) دارند.

تعریف ولایت

ولایت از ریشه ولی آمده و معانی مختلفی در کتب لغت برای آن ذکر شده و در اصطلاحات متعددی کاربرد دارد. تعریف فقهی آن از جمله در کتب مربوط به نظریه ولایت فقیه؛ امارت و سلطنت بر جان و مال و امور دیگری و اولویت تصمیمات او نسبت به مولی (ولایت شونده) است.[۳]

روح‌الله خمینی آن را اینچنین توضیح می‌دهد:

 

ولایت عبارت از نوعی سلطه‌است که دایره‌اش نسبت به مواردش گستردگی ومحدودیت دارد. یا امر وضعی است که لازمه‌اش چنین سلطه‌ای است. بدین‌سان ولی انساننابالغ کسی است که مطابق مصلحت او در امورش تصرف می‌کند. حاکم و ولی یک کشور نیز براساس مصلحت و به اقتضای سیاست ان کشور تصرف و عمل می‌کند.[۴]

 

تاریخچه

شیخ مرتضی انصاری از نخستین فقیهانی‌ست که به بحث در مورد ولایت فقیه می‌پردازد.[۵] او این بحث را در کتاب مکاسب خود مطرح کرده و منصب فقیه جامع‌الشرایط را در سه منصب افتا، قضا و سیاست شرح می‌دهد. او ولایت فقیه در افتا و قضاوت را می‌پذیرد ولی در گسترش آن به حوزه امور سیاسی تردید جدی دارد. او معتقد است استقلال فقیه در تصرف اموال و انفس، جز آن‌چه از اخبار وارده در شأن علما تخیل می‌شود، به عموم ثابت نشده‌است. و اقامه دلیل بر وجوب اطاعت امام جز آن‌چه با دلیل خاص خارج می‌شود، خار در خرمن کوبیدن است [۶]

در واقع ولایت محدود فقیه مدتهاست که در فقه شیعه پذیرفته شده و به آن عمل می‌شود. از هنگام خلق مقام مرجعیت در سده چهارم قمری. بر مبنای این نظریه مجتهدین حق قضاوت، صدور فتوی و اخذ وجوهات شرعی را دارند.

به طور کلی فقه سیاسی رهبران مشروطه در دو بنیاد متفاوت توسعه یافته‌است، نخست اندیشه گران مخالف ولایت سیاسی فقیهان که مرتضی انصاری و محمدحسین نائینی به این دسته تعلق دارند و دوم اندیشه‌های مبتنی بر ولایت سیاسی فقیه که صاحب جواهر، احمد نراقی و کاشف‌الغطاء مهمترین نمایندگان آن هستند.

پشتوانه روایی ولایت فقیه، مقبوله عمر بن حنظله است. بنابر این روایت، فقیه دارای صلاحیت را امامان شیعه به نیابت نصب کرده‌اند و این نیابت به گونهٔ عام است.[۷] فقهای شیعه بر اصل حجت بودن فتوای فقیه عادل دارای شرایط فتوا بر افرادی که آن فقیه را به عنوان مرجع تقلید، یعنی به عنوان متخصصی که در احکام تحقیق کرده و دارای اجتهاد می‌باشد، صرفاً در مورد احکام شرعی متفق اند[۸][۹] و حتی برخی از آنان، این اصل را بدیهی دانسته‌اند.[۱۰][۱۱] اما گسترش این نیابت در کلیه امور مورد اختلاف مخالفین نظریه ولایت مطلقه فقیه می‌باشد.

مبنای مشروعیت

در بین مدافعان نظریه ولایت فقیه در مورد مبنای مشروعیت حکومت ولی فقیه اختلاف مهمی وجود دارد. برخی قائل به نظریه مشروعیت الهی هستند که به ولایت انتصابی فقیه معروف است و برخی دیگر مشروعیت او را ناشی از انتخاب مردم می‌دانند که به ولایت انتخابی فقیه یا ولایت فقیه آیت‌الله منتظری معروف است.

هر دو این نظریات به‌شدت تحت تأثیر تجربه ولایت فقیه در دوران جمهوری اسلامی هستند.

نظریه نصب

مصباح یزدی در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه و عبدالله جوادی آملی در کتاب پیرامون وحی و رهبری بیش از همه به شرح این نظریه پرداخته‌اند. البته این دیدگاه خاص این دو نیست و اندیشمندانی چون ناصر مکارم شیرازی[۱۲] و لطف‌الله صافی گلپایگانی[۱۳] نیز دیدگاهی اینچنینی دارند.

براساس این نظریه مشروعیت حکومت در زمان غیبت با حکم الهی و مشروعیت ولی فقیه ناشی از نصب او توسط امام معصوم است. به این ترتیب این نظام است که مشروعیت خود را از ولی فقیه می‌گیرد -نه برعکس- و تمام کارهای قوای سه‌گانه زمانی اعتبار دارد که رضایت ولی فقیه را به همراه داشته باشد.[۱۴]

جوادی آملی نیز در تحلیلی عقلی از قاعده لطف به مثابه استدلالی برای انتصابی بودن ولایت فقیه بهره‌ می‌گیرد. موافقان این نظریه به نوشته‌ها و فعالیت‌های روح‌الله خمینی نیز استناد می‌کنند. او در کتاب بیع در استدلال عقلی خود بر ولایت فقیه می‌نویسد: هرآنچه دلیل امامت است، عین همان ادله دلیل بر لزوم حکومت بعد از غیبت ولی امر است. و مسلم است که در نگرش رایج شیعه ادله امامت بر وجوب نصب امامان معصوم از جانب خداوند دلالت دارند.

نظر و انتخاب مردم در این نظریه هیچ مشروعیتی به حکومت فقیه نمی‌دهد و رأی به خبرگان در واقع رجوع به بینه است. یعنی مردم کارشناسان مذهبی را انتخاب می‌کنند تا آنان فقیه اصلح و اعلم را کشف کنند و شهادن آن‌ها موجب یقین دیگران می‌شود..[۱۵]

همچنین مصباح سخنان خمینی در زمان انتصاب مهندس بازرگان، استفاده از کلمه منصوب می‌کنم در تنفیذ احکام ریاست جمهوری بنی‌صدر، رجایی و خامنه‌ای و به ویژه فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که در اختیارات رهبر در قانون اساسی پیش بینی نشده بود را شاهدی بر فراتر بودن ولی فقیه از قانون، و اعمال ولایت مطلقه فقیه می‌داند. او تشکیل مجمع تشخیص مصلحت را نشانه تمثیلی بودن اختیارات رهبر که در اصل ۱۱۰ بیان شده، می‌داند. یعنی در شرایط عادی ولی فقیه در همین چارچوب است اما در در شرایط فوق‌العاده رهبر به اقتضای ولایت مطلقه الهی خود می‌تواند تصمیمات مقتضی را اتخاذ کند.[۱۶]

مدافعان این نظریه همچنین اصول ۵ و ۱۰۷ قانون اساسی را نیز شاهدی بر نظریه خود می‌دانند.

نظریه انتخاب

بر اساس این نظریه در زمان غیبت امامان معصوم و در شرایطی که نماینده‌ای نیز از جانب او مشخص نشده‌است، بر مردم واجب است که فقیه جامع‌الشرایطی را برای حکومت برگزینند.

این نظریات طبعی انتقادی دارند و با توجه به مشکلات نظری و عملی نظریه نصب و تجربه ولایت فقیه در جمهوری اسلامی شکل گرفته‌اند. آثار متعددی در این زمینه نوشته شده که کتاب ولایت فقیه، حکومت صالحان اثر نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی و به ویژه دراسات فی ولایة الفقیه اثر حسینعلی منتظری از مهمترین آن‌ها هستند.[۱۷]

صالحی با تقسیم نظریه‌های ولایت فقیه به ولایت به مفهوم خبری و ولایت به مفهوم نشایی این دو نظریه را از هم متمایز می‌کند. او معتقدان نظریه نصب را قائلان به ولایت فقیه به مفهوم خبری می‌داند، به این صورت که؛ فقهای عادل از طرف خدا منصوب به ولایت هستند و ولایت فقیه به مفهوم انشایی را به صورت؛مردم باید فقیهی دارای شرایط را به ولایت انتخاب کنند بیان می‌کند.

او در دفاع از مفهوم انشایی ولایت فقیه که نقش اصلی را به انتخاب مردم می‌دهد، معتقد است که نصب فقیه از سوی خدا به این معنا که همه فقها -یا یک فقیه غیر معین- از طرف خداوند ولایت دارند در مرحله ثبوت محال است و قابل تصور نیست. در مرحله اثبات نیز ادله کافی برای آن وجود ندارد. پس دلایل عقلی و نقلی ناظر بر ولایت فقیه را باید ناظر به مفهوم انشایی ولایت فقیه دانست.[۱۸]

منتظری نیز استدلال‌های مشابهی را با افزوده‌‌ها و نظم بیشتری دنبال کرده و در مجموعه استدلال‌های دیگری ولایت انتخابی را منوط به فرض عدم اثبات مدعای نظریه نصب می‌کند. او در توضیح عدم امکان نصب عام و خدشه آن در مقام ثبوت، فرضی را مطرح می‌کند که در یک زمان بیش از یک فقیه دارای شرایط ولایت موجود باشد و پنج احتمال قبل تصور را در چنین حالتی مطرح کرده و ایرادات جدی به هر یک از آنان وارد می‌کند.

?        احتمال یکم. همه فقهاى واجد شرایط یک عصر به صورت عام استغراقى از جانب ائمه(ع) منصوب باشند. در این صورت هریک از آنان بالفعل ولایت داشته و مستقلا حق اعمال ولایت دارند.

         احتمال دوم. همه فقها به نحو عموم ولایت دارند، اما اعمال ولایت جز براى یکی از آنان جایز نیست.

         احتمال سوم. فقط یکی از آنان به ولایت منصوب شده باشد.

         چهارم. همه منصوب به ولایت باشند، لکن اعمال ولایت هر یک از آنان مقید به هماهنگى و اتفاق نظر با دیگران باشد.

      پنجم. مجموع آنان منصوب به ولایت باشند که در واقع همه آنان به منزله امام واحد هستند که واجب است در اعمال ولایت با یکدیگر توافق و هماهنگى کنند.

او در بطلان هر یک از این احتمالات به دلایل عقلی و روایات بسیاری رجوع می‌کند و در پایان نصب فقیهان را محال می‌داند. و همچنین ۲۶ دلیل عقلی و نقلی دیگر را نیز در تقویت دیدگاه انعقاد امامت به انتخاب امت مطرح می‌کند.

مدافعان نظریه انتخاب نیز به برخی از سخنان و نوشته‌ها و استفتائات خمینی، اصول ششم، پنجاه و ششم، یکصدوهفتم و یکصدوچهل‌و دوم قانون اساسی و به ویژه اصل ۱۱۱ که به امکان عزل رهبر و اصل ۱۴۲ که به بررسی اموال رهبری مربوط است را مورد استناد قرار می‌دهند. نجف آبادی همچنین سخنان خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه تهران در ۱۲ آبان۱۳۶۱ را مورد اشاره قرار می‌دهد:

 

حتی مقام رهبری هم بنا بر نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی ما که ملهماز دین و اسلام است با انتخاب مردم انجام می‌گیرد. این مردمند که عالی‌ترین مقامکشور ... یعنی رهبر را انتخاب می‌کنند، آنها می‌خواهند تا رهبر، رهبر شود...همه درنهایت به انتخاب مردم برمی‌گردند.

 

ولایت مطلقه فقیه

بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه لازمه پذیرش حکومت اسلامی، روا داشتن اختیارات مطلق برای فقیه‌است. فقیه حاکم علی الاطلاق است و همه اختیارات امام معصوم شیعه را دارا است؛ زیرا ولایت مطلق، به معنای رعایت مصالح عام در سرپرستی جامعه‌است و چون حوزه حکومت، مصالح عمومی را نیز در بر می‌گیرد، بدون ولایت مطلق برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام دین ممکن نیست.[۱۹]

به گفته سید علی خامنه‌ای ، ولی فقیه تمام اختیارات پیامبر اسلام (حتی اختیار بر نفس و جان مسلمانان) را داراست و رای او بر نظر همه مردم و حتی سایر فقها برتری و رجحان دارد:

 

مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع الشرایط این است که دین حنیف اسلام کهآخرین دین آسمانی است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و اداره امورجامعه‌است، لذا همه طبقات جامعه اسلامی ناگزیر از داشتن ولی امر و حاکم و رهبرهستند تا امت اسلامی را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعهاسلامی پاسداری نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّی قوی بر ضعیفجلوگیری نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفائی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را تأمین کند. این کار در مرحله اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادی بعضی از اشخاص منافاتداشته باشد، حاکم مسلمانان پس از این که وظیفه خطیر رهبری را طبق موازین شرعی بهعهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذکند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوطبه مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، براختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری درباره ولایتمطلقه‏است. ]۲۰]

 

ولایت فقیه و قانون اساسی

ولایت فقیه پس از انقلاب ۵۷ با مصوبه مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی اضافه شد و روز بروز اختیاراتش افزایش یافت.به بیان دیگر ولایت فقیه در متون شیعه تداعی کننده فقاهت فقیه است ، در حالیکه پس از انقلاب مقصود روح الله خمینی و حامیانش از کلمه ولایت فقیه در اختیار گرفتن حاکمیت سیاسی با تمام اختیاراتی است که برای پیامبر و امام معصوم در مذهب شیعه وجود دارد.[۲۱]

در پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی که در زمان دولت مهدی بازرگان تدوین شده بود اشاره‌ای به ولایت فقیه نشده بود، خمینی نیز بدون اشاره بدان ، پیش نویس را تایید کرد و با تصویب شورای انقلاب بجای رای گیری عمومی مجلس خبرگان به بررسی و تدوین نهایی قانون اساسی پرداخت. در جریان تدوین قانون اساسی جدید توسط مجلس خبرگان این اصل وارد قانون اساسی شد.گرچه اعضای مجلس خبرگان اطلاعات دقیقی از مذاکرات پشت پرده بدست نداده‌اند ، اما بنا به متن رسمی مذاکرات (که در سال ۱۳۶۳ انتشار یافت) اول بار در جلسه سوم مجلس خبرگان سیدمحمد کیاوش نماینده خوزستان و پس از او عبدالرحمن حیدری نماینده ایلام و سپس حسن آیت به طرح موضوع پرداختند. [۲۲][۲۳]

بنا به روایتی که ابوالحسن بنی صدر نقل می‌کند ، پس از آگاهی از آنکه مجلس خبرگان تصمیم دارد قانون اساسی را بر مبنای ولایت فقیه تنظیم کند، او به همراه ۷ تن دیگر از جمله آیت الله طالقانی ،عزت الله سحابی ، علی گلزاده غفوری ، آیت الله مکارم شیرازی[۲۴] ، نوربخش و مقدم مراغه‌ای تصمیم به استعفا در اعتراض به این موضوع داشتند اما نهایتا ماندن در مجلس خبرگان و مخالفت با اصل ولایت فقیه را به مصلحت می‌بینند. بنا به روایت وی آقامرتضی حائری (فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم) نیز با ولایت فقیه مخالف بود اما به بهانه کسالت از مطرح کردن مخالفت خود خودداری کرد.به گفته بنی صدر مکارم شیرازی نیز سخت بر علیه ولایت فقیه سخنرانی کرد و گفت امروز روز سیاه تاریخ ایران است.[۲۵]

عزت الله سحابی می‌گوید آیت الله بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بوده اما به وی گفته‌است : الان شرایطی نیست که بتوانیم این مباحث را مطرح کنیم. اما آنگونه که در متن منتشر شده از مذاکرات دیده می‌شود ، در جلسه رای گیری پیرامون ولایت فقیه پس از سخنرانی مهندس مقدم مراغه‌ای در مخالفت با ولایت فقیه ، بهشتی در دفاع از آن سخنرانی کرده‌است. [۲۶]

آنگونه که از سخنان هاشمی رفسنجانی بر میاید ،علت آنکه خمینی و سایر روحانیون در ابتدا ولایت فقیه را در پیش نویس قانون اساسی وارد نکردند ، سردرگمی آنان از چگونگی طرح آن بوده‌است ، نه آنکه خمینی ولایت فقیه را مد نظر نداشته‌است. از سویی خمینی طی سخنانی تاکید دارد که اختیارات ولی فقیه به مراتب بیش از این است و برای جلوگیری از انتقاد روشنفکران به این مقدار قناعت کرده‌اند.[۲۷]

در بازنگری قانون اساسی شرط مرجعیت از شرایط ولی فقیه حذف و اختیارات وی گسترده تر شد.

مخالفان نظریه ولایت فقیه خمینی

گرچه ولایت فقیه به معنای رسیدگی به امور شیعیان توسط فقیه سابقه تاریخی دارید ، اما لزوم حاکمیت سیاسی فقیه بر جامعه تا پیش از نظام جمهوری اسلامی مطرح نشده بود و با مخالفت مراجع عظام تقلید در زمان خود مواجه شد. همچنین منتظری بعنوان بانی اضافه شدن اصل ولایت فقیه به قانون اساسی جمهوری اسلامی و ارائه اختیارات گسترده به وی ، هم اکنون از مخالفان سر سخت آن است.

·         آیت الله سید کاظم شریعتمداری

·         آیت الله حسینعلی منتظری ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک می‌داند. [۲۸]

·         آیت الله سید ابوالقاسم خویی نظریهٔ ولایت فقیه را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی می‌دانستند.[۲۹][۳۰][۳۱]

·         آیت الله سید حسن طباطبایی قمی با نظریه ولایت فقیه مخالف بود. او براین اعتقاد بود که در شرایط کنونی امکان برقراری حکومت اسلامی وجود ندارد. [۳۲]

·         آیت الله سید علی سیستانی دربارهٔ ولایت فیقه چنین بیان می‌کند که ولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است. و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.[۳۳]

·         آیت‌الله مرتضی مطهری در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی می‌گوید: تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند، این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته‌است.[۳۴]

پانویس

1.       ↑ فیرحی. ص ۲۰۴

2.       ↑ روح‌الله خمینی، شوون و اختیارات ولایت فقیه‏، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب بیع، ص ۳۵

3.       فصل اوّل: مفهوم و مقایسه ولایت فقیه، ولایت در فقه مفاهیم اساسی نظریه ولایت فقیه، دبیرخانه مجلس خبرگان

4.       مؤلفه‌های اقتدار حکومت اسلامی (۲)روزنامه همشهری به نقل از امام خمینی. الرسائل، قم: اسماعیلیان، ۱۳۶۸، ج ۱، کتاب الاستصحاب، ص ۳۳۲

5.       http://www.tiknews.org/display/?ID=48826&page=30

6.       ↑ شیخ مرتضی انصاری. المکاسب، قم: مکتب علامه، ۱۳۶۸. فصل بیع. ص ۱۵۴ - فاقامة الدلیل علی وجوب اطاعة الفقیه کالامام(ع) الا ما خرج بالدلیل دونه خرط اقتاط

7.       ↑ رسائل، محقق کرکی، ۱/۱۴۳

8.       ↑ رسائل، محقق کرکی، ۱/ ۱۴۳

9.       ↑ مفتاح الکرامه، ج ۱۰، ص ۲۱.

10.   جواهر الکلام، ۱۶/ ۱۷۸

11.   ↑ عوائد الایام، ۵۲۹

12.   ↑ ناصر مکارم شیرازی. انوار الفقاهه، قم:انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین، ۱۴۱۱ ق

13.   ↑ لطف‌الله صافی گلپایگانی. ضرورة وجود الحکومة او ولایة الفقهاء فی عصر‌الغیبة، قم: دارالقرآن‌الکریم، ۱۴۱۵ ق

14.   ↑ حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ۱۶۱ و ۱۶۲

15.   ↑ پرسش‌ها و پاسخ‌ها، جلد یک ص ۲۵

16.   ↑ حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ص ۴۲ تا ۴۴

17.   ↑ نظام سیاسی و دولت در اسلام. ص ۲۷۹ و ۲۸۰

18.   ↑ نظام سیاسی و دولت در اسلام. ص ۲۸۰ و ۲۸۱

19.   ↑ مجمع الفائده و البرهان، مقدس اردبیلی، ۱۲/۲۸

20.   فتاوای خامنه‌ای پیرامون ولایت فقیه. سایت علی خامنه‌ای.

21.   ↑ [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1758126 و بدین گونه قانون اساسی تصویب شد (این جمله از مقاله: ".....در جلسه چهارم مجلس خبرگان قانون اساسی، عزت الله سحابی (نماینده حوزه تهران) در سخنان قبل از دستور خود، اظهارات مفصلی درباره ولایت فقیه و سابقه آن از دوران مشروطه بیان کرد. پس از اظهارات نماینده تهران، دکتر بهشتی که اداره جلسه را برعهده داشت خطاب به وی گفت: <خود بنده یک توضیح بدهم که آقای سحابی شما ولایت فقیه را با فقاهت فقیه اشتباه کردید، بعدا در مذاکرات مفصل خدمتتان توضیحات کافی خواهم داد."]. روزنامه اعتماد (در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۸۷).

22.   رفسنجانی: مخالف گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بودم. بازنویس (در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۷).

23.   محمد خاتمی:در ‏پیش‌‏نویس قانون اساسی ولایت فقیه وجود نداشت. تریوبن (در تاریخ ۱۴ دی ۱۳۸۷).

24.   تکذیب‌های مکارم شیرازی چه می‌گویند؟. انقلاب اسلامی (پاسخ بنی صدر به تکذیبیه مکارم شیرازی) (در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۸۶).

25.   ↑ کتاب درس تجربه ، ابوالحسن بنی صدر ،صفحه ۱۴۷

26.   بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بود. روزانلاین (در تاریخ ۹ تیر ۱۳۸۷).

27.   مصاحبه رفسنجانی با روزنامه کیهان. روزنامه کیهان (در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۸۲).

28.   وبگاه خبری ایرانیان انگلستان

29.   احیای تشیع. ولی نصر. ۲۰۰۶. ISBN 0393062112. ص۱۲۵ و ص۱۴۴

30.   اعراب شیعه: مسلمانان از یاد رفته. گراهام فولر. ۲۰۰۱. ISBN 0312239564. انتشارات پالگریو مک میلن.

31.   دانشنامه بریتانیکا. نسخه ۱۹۹۳. ص۶۹. ISBN 0852295855

32.   رادیو فردا، درگذشت آیت الله قمی

33.   وب‌گاه رسمی آیت الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها

34.   ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، صفحه ۳۰، چاپ صدرا، ۱۳۷۲

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
  1. اواخر دی ماه1363 بالاخره با فشارهای زیاد، شورای عالی قضایی تصمیم به برکناری شهید لاجوردی گرفت. پس از اطلاع شهید لاجوردی از این تصمیم، ایشان در سخنانی در تاریخ 63/10/29 در جمع همکارانش در دادستانی تهران به بیان دلایل این برکناری پرداختند. قبل از مطالعه توصیه می شود این مطلب را [علت کینه مجاهدین انقلاب از لاجوردی پس از سی سال] بخوانید
  2. بسم الله الرحمن الرحیم
  3.  
  4. خدمت برادران عرض کنم لابد در جریانات تغییر و تحولات قرار گرفتیم ولی بگویم متأسفانه یا خوشبختانه آنجور که واقعیت نه شاید برادران در جریانش نیستند. به همین دلیل هم خب اخبار متضاد متناقض گاهاً نظیر شایعه پراکنی ضمیمه‏اش می‏شد؛ من روز پنج شنبه تصمیم داشتم که ماوقع را برای برادران بگویم تا روز پنج شنبه که مسائلی پیش آمده بود که حالا میگویم چون یک کاری برای خودم انتخاب کردم دنبال تهیه وسائل آن کار بودم. نشد روز پنجشنبه در آن جلسه برسم این بود که زنگ زدم صبح به روابط عمومی و گفتم به برادران بگویید فعلاً منتفی است تا بعد. این جلسه الان به این منظور تشکیل شده که من یک مقدار برادران را در واقعیت آنچه که گذشته بگویم و برادران اگر یک وقت چیزی به گوششان میرسد بدانند خلاف واقع مثلاً چه مقدار شد و چه مقدارش مطابق واقعیت.
  5. خب لابد برادران، شاید حدود یک سال، یک سال و نیم پیش در جریان هستند که من خودم با شورا مطرح کرده بودم یا به بعضی از برادران دیگر می‏گفتم که من می دانم که برنامه حذف گام به گام و تدریجی برای ماها وجود دارد. این را خودم می‏فهمم احساس میکنم ولی یک نکته کنارش هست، چون من خودم خیلی اعتقاد یعنی علاقه به این ندارم که من به عنوان دادستان باقی بمانم خیلی چیزهایش را مطابق میلم هم میپذیرم؛ مثلاً خب در مسئله گرفتن دادستانی امور صنفی می‏دانید معمولاً دادستانی‏های انقلاب همه باید زیر نظر من باشد؛ در تهران دیگر. یعنی زیر نظر دادستان وقت باشد اما دادستان صنفی باید زیر نظر دادستان انقلاب باشد. قبلش هم اینجوری بود سرپرست آنجا را من میگذاشتم. بعد به من گفتند که آقا فلانی را تو سرپرستی بگذار یعنی یک نفر معرفی کردند من تو حکمش گفتم، حالا حکمم را بیاورند بعداً شاید بعداً بیاورم بیرون، تو حکمش اینجوری نوشتم که مثلاً با معرفی آقایان این چنین منصوب است که از نظر قانونی مسئلهاش مثلاً درست باشد. اما خب عملاً زیر نظر من نباشد که من خودم واقعاً پذیرا بودم.
  6. مواد مخدر خب عملاً باید زیر نظر دادستانی انقلاب تهران باشد، یعنی قانوناً باید اینجوری باشد. دادسرای شهید قدوسی باید اینجوری بشود، هر کجا هست، هر چی دادسرای انقلاب در تهران میخواهد باشد، عملاً یعنی قانونا باید زیر نظردادستان انقلاب تهران باشد. خب اینها را به هر صورت به هر شکلی بود یک جوری درستش کردن و از دادستانی مرکز جدایش کردند تا مسئله آن اطلاعیه حزب توده پیش آمد. یک اطلاعیه ما دادیم که این یکی از پاسخ‏های کوچکی است که به شورا مثلاً داشت که من الان متن اعلامیه را یادم نیست، اینجا هست، متن اعلامیه را داریم؟ بله؟ متن اعلامیه هست که یک چیزی بود مشابه این مثلا که ما یک پاسخ کوچولو به آن تیرها و خمپاره‏هایی که از شوروی بسوی مردم ایران توسط عراق شلیک می‏شود، پاسخ اش را مردم ایران دادند و چند نفر اعدام شدند و چون این را نپسندیدند جلوی اعلامیه را گرفتند. گرچه روی تلکس رفت و خبرنگارهای خارجی این را مخابره‏اش کردند اما در داخل ایران منعکس نشد و جلویش گرفته شد. فردا صبحش هم جلسه تشکیل دادند و گفتند که از حالا به بعد هر گاه دادستانها دادگاههای انقلاب، دادگستری، یعنی هدفمان همین یکی بود، دیگر بخواهند اطلاعیه بدهند باید زیر نظر شورا [عالی قضایی] باشد که بعد از آن اطلاعیه، ما دیگر هر وقت هم [اطلاعیه] می‏دادیم معمولا خوانده نمی‏شد و آنها می‏گفتند که باید شورا اجازه بدهد.
  7. باز هم با چنین حرفه‏ایی گام به گام اذیت پیش می‏آمد، تا مسئله مجتمع. خیلی از برادران میدانند ما باید با یک نیروی 30-40 نفره یک کار به آن عظمت را در آنجا ترتیب دادیم که آن برادرهایی که آمدند قبلش و دیدند و بعدش هم دیدند که اسنادش موجود است. یعنی عکسبرداری کردیم آنجا، ما اسلاید تهیه کردیم؛ اینها مشخصه که آنجا چه بود و چه شد. ما با یک پرسنل خیلی کم مثل خود شما که اینجا بسیار اندک بودید و بحمدالله بزرگترین کارها را کردند آنجا.
  8. مجتمع را دیدید چند ماشین است، یعنی هم ماشین میساختیم هم ابزار تحویل دادیم به همان هایی که صدها اره نوسانی، صد تا دریل دست گرفته بودیم که 30 روز دیگر کارشان مانده بود، تحویل دادیم و همچنان ماند و جزء ضایعات باید برود مثلاً در کالاهای متروکه یا باید برود در قراضه‏ها حالا دیگر همه هر چی ساخته بودیم آنجا نیمه کاره ماند. دیگر به کلی از بین رفته است و من یقین دارم که بعد هم نمی‏توانند درستش کنند. خُب آنجا را ما دادیم. گفتند، تقدیم کردیم. قزل حصار را گفتند، گفتیم چشم. رجائی شهر را هم گفتند، گفتیم چشم. همه را دادیم بعد به همین جا بسنده نشد ما را روز یکشنبه گذشته، 7 روز پیش خواستند و من رفتم خدمت برادران شورای عالی قضایی جناب آقای اردبیلی ضمن ابزار تشکر و قدردانی از همه دادستانهای انقلاب و دادگاههای انقلاب که خدمات زیادی کردند به انقلاب گفتند که به هر صورت با مسئله ضد انقلاب برخورد کردند و توانستند که امنیت را به ایران باز گردانند و در رأسشان هم فرمودند مسئله دادستانی مرکز است.
  9. ما تشکر می‏کنیم و اما شرایط حالا مثل شرایط گذشته نیست. آن موقع ایجاب می‏کرد که آن طور رفتار بشود، حالا ایجاب می‏کند جور دیگری، مثلاً یک خرده نرم برخورد بشود. تهران هم نمیتواند جدای از جاهای دیگر باشد به این منظور ما تصمیم گرفتیم تو را بر داریم و فرد دیگری را جای شما بگذاریم. خب از قبل هم من خودم هم می‏دانستم تلفنی هم صحبت کرده بودیم با برادرمان آقای رازینی و من گفتم اتفاقا چند نفر دیگر هم کاندیدا بودند، من به شورا گفتم و به خود آقای رازینی هم عرض کردم بهترین کسی که ممکن است واقعاً انقلاب را حفظ کند میان این هایی که کاندیدا هستند از دید من برادرمان جناب آقای رازینی هستند؛ چون کار کردند هم فرد بسیار متقی و خوبی هستند و دیگر همه برادران، شاید اکثر برادران می‏شناسند چون اینجا هم بودند و با روحیاتشان شماها آشنایی دارید که من خودم بسیار این مسئله را پسندیدم، چون باب میل من هم بود یعنی می‏دانید یک خرده هم راحت طلبند. منم خودم واقعا دوست میداشتم که هر چه زودتر این بار سنگین که واقعا سنگین است [از دوشم برداشته شود]. من یک دفعه خدمت حکام شرع عرض کردم که ببینید کار دادسرا واقعا وحشتناک است، اگر آدم یک خرده باریک بشود می‏بیند که چقدر دشوار است، آن چهار دسته‏ای که مولا (ع) برای قضاوت معین می‏کند آن چهارمی که سالم سالم است تازه لب پرتگاه است، حالا ماها که دیگر عذرمان خواسته است.
  10. ما متهم را با یک گزارش با یک تحقیق جزئی میرویم می آوریم. زن، بچه، ناموس، مال، حیثیت و آبرو همه چیز این بابا در مخاطره است؛ بعد ما 5 ماه 6 ماه تحقیق می‏کنیم یک خرده شسته رفته که می‏شود، تحویل دادگاه می‏دهیم. به عقیده من کار دادسرا از نظر مسئولیت شرعی واقعاً سنگین‏تر از دادگاه است. چون تقریبا برای دادگاه شسته رفته شده‏اش میرود لذا شما می‏بینید خیلی‏ها را می‏آورید شما قرار آزادی‏اش را می‏نویسید؛ پیداست که خیلی مسئله ندارد. خُب اینها آن دنیا پاسخگویی دارد، کار سبکی نیست که واقعا پنج قدم بخواهد پاسخ اینها را آن دنیا بدهد پدرش در می‏آید! ببین شما یک ربع به شما بگویند آقا به عنوان مطلع تشریف بیاورید دادسرای انتظامی قضات، از دو ماه پیش اخم‏هایتان می‏رود در همدیگر! بله! این دیگر حالا چی است که باید برویم آنجا، سین جین و پاسخ. یعنی به عنوان مطلع هم بخواهد! حالا شما حساب بکنید روز قیامت آدم آنجا بایستد، چند هزار انسان و چند هزار خانواده شروع کنند علیه آدم آنجا سؤال جواب کردن!
  11.  به هر صورت چون مطابق میلم هم بود که الان هم واقعاً اینجوری است مطابق میلم هم هست، پذیرفتیم که این چنین باشد. بعد در خلالش هم فرمودند که خُب حالا این مسئله تعویض است ولی مسئله این است که تو هم باید یک شغلی بپذیری. دو تا شغل برایت ما در نظر گرفتیم یکی از این مشاغل ارتقاء که باید هم ارتقاء باشد به دلیل خدماتی که شده و یکی دیگرش نه ارتقاء در آن نیست اما خُب یک شغل است که این هم خوب است که انجام بشود. آن شغلی که در ان ارتقاء است، تو معاونت بر حسن اجرای قانون یا احکام نمی دانم الان تعبیر از من است این را در دادستانی کل بپذیری. شغل دوم هم این تعاون زندانیها سرپرست ندارد، سرپرستی اینجا را، تعاون زندانیها را سرپرستی‏اش را به عهده بگیر. یک کدام از این دو تا را انتخاب کن. حرف برادر عزیزمان جناب آقای اردبیلی که تمام شد، منم عرض کردم که خُب آن قسمت اولش صد در صد مورد رضایت من است و خودم به آقای رازینی گفتم بهترین آدم شمایی و خوب هم هست، حالا یک خرده فعالیتشان جور دیگر هم مطرح بود؛ اما قسمت دوم اش را من عرض کنم خدمتتان که اگر قرار باشد من بشوم معاون دادستان کل برای نظارت بر حسن اجرای احکام یعنی با توجه به همین خود و با همین رویه یعنی همین جوری خُب این طبیعی یک نقض غرض برای شما است. من اگر باشم از همان ابتدا چون من یک سری چیزها را قبول ندارم دیگر مگر نه از همان ابتدا با همه حکام شرع من درگیر میشوم و هم با دادستانی. بنابر این، این معنا ندارد، اصلا نقض غرض است برای شما.
  12. مسئله دومی هم که پیشنهاد می‏کنید خُب ما یک کارگاه کوچک اینجا تو اوین درست کردیم. 60 میلیون تومان سود داد که این کارگاه کوچک ما یک هزارم کارگاه تعاونی زندانی ها نیست برای این که یکی صد برابر اینجا در قزل حصار هست؛ واحد دو اش در همه زندانها هست. در این زندان قصر مثلاً این حالا صد برابر که میگویم معناش نیست واقعاً صد برابر است، برای اغراق میگویم صد برابر این در زندان قصر است. اینها من نمیدانم سود میدهد یا ضرر. من اگر بروم خب چون می دانم این طبیعی است که از همان روز اول کسانی که تخلف بکنند یا بخواهند در آن سودجویی بکنند همه اینها را باید تصفیه بکنم، بریزمشون دور! گفتند خُب بکن گفتم عجب واقعاً میگویید بکن! الان درگیری واسه همین چیز هاست که چرا قوه قضاییه برخورد محکم و قاطع نمی‏کند.
  13. این از نظر این که حالا اگر بخواهم بپذیرم در عمل موفق نیستیم برای اینکه خُب نقض غرض است من با این روحیه اگر بروم که خُب طبیعی است جلوی این چیزها را میگیرم. همین طور که در دادستانی جلوی خیلی چیزها را گرفتم آنجا هم میگیرم؛ بعد با آن مشی خاصی که تا الان وجود داشته عملاً نمی‏گذارند اما نکته قابل اهمیت تر این که من مهره نظام جمهوری اسلامی می‏توانم باشم اما مهره بی اراده کسی نمیشوم، اینجوری نیست هر کسی به من بگوید این کار را انجام بده بگویم چشم، آن کار بگویم چشم! اینجوری بگویم چشم! نه، من اینجوری نیستم. من خودم برای خودم می‏توانم تصمیم بگیرم و یک سری کارها را انجام بدهم. گفتند که خُب استخاره کن! گفتم من مشورت‏هایم را کردم و تصمیم هم گرفتم. گفتند نه! با خدا نمیخواهی مشورت کنی؟ من عرض کردم که مشورت با خدا این است که از خدا طلب خیر کردن و استخاره کردن و از خدا نظر خواستن، برای موقعی که انسان در مشورت با اونهایی که اهل فن‏اند به جایی نرسد، آنجا میشود استخاره کرد. مضافاً که من خودم برایم چیزی مبهم نیست. من اگر برام مبهم بود، مردّد بودم بکنم یا نکنم، الان می‏رفتم استخاره میکردم. برای من مثل روز روشن است و وظیفه‏ام را هم کاملا تشخیص دادم. بنابر این دیگر من ابهامی برایم وجود نداره تا بروم استخاره بکنم، بنابراین استخاره اصلاً موضوعیت ندارد.
  14. بعد بعضی از برادران دیگر خب اعتراض داشتند و وقتی گفتم، چرا اینها را میگویم مثلاً "نوشین نفیسی" را مطرح کردم. گفتم اگر قراره آزاد کنید امثال نوشین نفیسی ها را؛ نوشین نفیسی جزء یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر بود، پیکار، خُب این را ببینید شما، طرف را از اعدام بیاورند آزاد بکنند! گفتم اگر اینجوری بشود، من گفتم به آنها، من وقتی آزادی [نوشین نفیسی] را دیدم، از خدا مرگم را خواستم و در پروندهام هم نوشتم، نوشتم خدایا تو شاهدی وقتی که این تبعیض را من در جمهوری اسلامی دیدم از تو مرگم را خواستم و واقعا اینجوری است. همان لحظه احساس می‏کردم این زمین دهان باز میکرد من می‏رفتم توش و من این تبعیض را در جمهوری اسلامی نمیدیدم. چون آدم از خیلی نظام ها این توقع را دارد ولی از نظام جمهوری اسلامی این توقع را ندارد. گفتم مگر قرار است نوشین نفیسی را آزاد کنید باباش خوشش بیاید؟! خُب چرا فرد زیرش [تحت مسئولیت] را اعدام کردی؟ پنج ردیف زیرش چرا اعدام بشود؟! مرکزیت آزاد بشود پنج نفر زیرش اعدام؟! این ظلم است و به آنان گفتم اگر قرار است یک وقت خدای نکرده این نظام جمهوری اسلامی لطمه بخورد از ناحیه این ظلمهاست و این تبعیض‏هاست. اینها ظلم است ولی ظلم قابل تحمل نیست برای امثال من. من مثلاً علیرضا تشیُد را باز مطرح کردم. گفتم علیرضا تشید در زندان 150 تا را کمونیست کرده. برج چهار پرونده‏اش رفته، حکم اعدامش تأیید شده، شما تا حالا نمی‏گذارید اعدام بشود دنبال کار او هستید. این را هم از مرگ نجات‏اش بدهید و اینها قابل تحمل نیست برای ما. من به آنها گفتم، گفتم در این رابطه بچه‏های شعبه 6 یکجا همه استعفا دادند که گفتم نمی‏پذیرم، از شما قبول نکردم. از من نمی‏توانید این را بپذیرید که این جوری تبعیض بشود در جمهوری اسلامی. این بچه‏ها همان‏هایی هستند که از خود شما این مسائل مذهبی را یاد گرفتند، خلافش هست بگویید. خلاف یک سری اینها را گفتم. بعد آقایان دو مرتبه، یکی از آقایان گفت ما به همین دلیل با لاجوردی تا حالا من بحث نکردم چون می دانم از موضعش دست بر نمی‏دارد. گفتم بله من این مواضع را دارم و محال است از این مواضع دست بردارم. ناحق است بگویید ناحق است و آقای اردبیلی فرمودند هنوز مسئله به این روشنی نیست، به او می‏گویم استخاره بکن میگوید نه قبول نمی‏کنم. گفتم این روشن است برای من. دیگر یک چیزی برای من بدیهی است مجال استخاره وجود ندارد و با این عرض کردم که خُب پس برادرمان آقای رازینی را زودتر معرفی کنید، بیایند من تحویلشان بدهم که گفتند باشد معرفی می‏کنیم. بعد در خلال این یعنی قبل از اینکه من بروم حکام شرع را خواسته بودند برای حکام شرع هم یک سری از این قبیل مسائل را گفته بودند و بعد مجدداً بعد از این جلسه هم مجدداً برادران حکام شرع را خواسته بودند که یک مقدار بگویند مسائل را برایشان. باز به خدمت برادران حکام شرع من رسیدم یک سری مسائل را آنجا آن آقایان مطرح کرده بودند و خُب نظراتی هم برادران حکام شرعمان داشتند که اگر صلاح دانستند خودشان خواهند گفت برای شما. به هر صورت مسئله تا به اینجا رسید و بعدش هم دیگر خود آقای رازینی و ندیدم آقای رازینی برایشان از حالا مسئله شده بود؛ می‏فرمودند که خُب امام به من فرمودند، من میخواستم از مشهد بیام، به من گفتند آقا از مشهد نیا آنجا مهم است بمان. لاجوردی هم که رفته پیش امام، امام گفتند دادستان باش حرف شورا را بپذیر و حالا لاجوردی برود و منم از مشهد بیایم این دوتا تضاد دارد با فرموده امام و تکلیف شرعی‏مان باید روشن بکنند؛ البته می‏گویم این چیزی نیست که من از آقای رازینی شنیده باشم. همینجوری اخباری شنیدم بعد حالا خودشان باشند سئوال بکنیم بهتر می‏شود و گویا وقتی رفتند آنجا با حاج احمد آقا در میان گذاشتند و بعد حالا چی گفتند دیگر باید خودشان باشند چون نمی‏دانم موقعیت قضیه چه جوری بوده، آن را بعد خودشون مطرح بکنند.
  15. به هر صورت مسئله حداقلش این بوده که خیلی در جریان نبودند و قرار شده که برادرمان جناب آقای رازینی تشریف بیاورند و ما دادستانی را تحویلشان بدهیم. حالا اینها را من گفتم برای جلوگیری از شایعات که زیاد خلاف واقع به گوشتان نرسد اما من خواهشم از کلیه برادرانمان این است که شما میدانید اگر ماها در برابر ضد انقلاب کوتاه بیاییم ضد انقلاب کوتاه نمی‏آید! همین اطلاعی‏های که امروز شعبه 6 آورده بودند، نوشته را دیدید که ما بالاخره تحمیل کردیم بر اینها، دیدید که وادار کردیم و این تعویض‏ها به وجود بیاید و از این سری مزخرفات و این خلاصه توان زیاد ماست که توانستیم بر جمهوری اسلامی این جوری خودمان را تحمیل بکنیم و کردیم که البته کور خواندند اینها! پیش خودشان فکر میکنند که این وری است و امیدواریم که با آن تلاش پیگیر شما و من این را به برادرم عرض کردم که به جان همه شما سوگند که خودتان، بعضیهای‏تان میدانید چقدر من به شما علاقه دارم؛ به جان همه شما سوگند می‏خورم که بهترین وظیفه برای شما یعنی مهمترین و اهم واجبات برای شما این است که همچنان مستحکم، استوار، با هر چه در توان دارید، واقعاً این خطتان و راهتان را ادامه بدهید و با ضد انقلاب برخورد کنید. مأیوس هم نشوید چون ما از خدا همین را میخواهیم که برادرهایی که در برابر اینها تا حالا قاطعانه ایستادند، آنها یک خرده مأیوس بشوند و کوچکترین یأسی به خودتان راه ندهید و همچنان کارتان را قاطعانه دنبال بکنید و بگذارید که مشت محکمی به دهن این ابله‏ها و این خبیثها و این ضد انقلاب کوبیده بشود و احساس نکنند پیش خودشان که توانستند یک غلطی را انجام بدهند. با تشکر از همه شما که به حرفهایم گوش کردید امیدوارم که خدا به شما توفیق بیش از پیش بدهد و در راهی که میروید قاطعانه‏تر و پرتلاش‏تر انشاءالله حرکت بکنید. من این را فقط برای نقل این داستان بود که خدمتتان عرض کردم. انشاءالله در جلسه تودیع آن وقت یک مقداری بیشتر صحبت خواهیم کرد. با تشکر از همه برادران.
  16. من یک نکته را اضافه بکنم چون جلسه جمع‏تره بعضی از برادران حکام شرعمان به آقایان گفتند که خُب اشکال حرف را بگوید قضایا چیست، اگر در مسئله عفو که شما عفو می‏کنید و لاجوردی هم آزاد میکند، نگه نمیدارد؛ البته با همان شرایط که می‏بینید من مرتب کنارش می‏نویسم با نظرخواهی این دادستانی نبوده که مسئولیت‏ها مستقیم و غیرمستقیم همه‏اش به عهده خود آقایان باشد. می‏دانید که امروز ساعت 10 صبح بود شاگرد یک خشکبار فروش حزب‏اللهی بدبخت را ترور کردند. ای کاش این مسؤول جمهوری اسلامی، که آنها هم خونشان، بیچاره‏ها، ارزشمند است؛ آنها هستند که اصلا انقلاب را نگه می‏دارند. من این را به شما بگویم، به پیغمبر(ص)، وقتی یک حزب‏اللهی را می‏زنند من جگرم آنقدر آتش می‏گیرد که دل مرگم، حالا درونم اینجوری است، یعنی اگر یک نفر از حزب الهی‏ها را بزنند، مثلاً اگر فرض کنیم خود من را، من را ترور بکنند، زنده بمانم. به عنوان یک مسئول که بیشتر را مثال نزنم به خدا آن قدر که برای این حزب‏الهی دارم میسوزم برای این مسئول دلم نمی‏سوزد. چون اینها واقعا مظلومند، واقعاً مظلومند. خب من حالا میروم،[...] خیلی هم به خدا وقتی اینها دنبال من می‏آیند، به پیغمبر(ص) خجالت می‏کشم. هنوز برای من بعد از سه چهار سال به پیغمبر(ص) عادی نشده و همین که اینا دنبال من می‏آیند و خیال می‏کنی این نیشِ نمی‏دانم چی را تو قلبم فرو میکنند. آخر این کار شد که دو تا مثلاً چهار پنج تا آدم را ما معطل خودمان بکنیم از همه کار بیندازیم‏شان. خب دیگر اگر من را ترور بکند من مسئول نیستم.
  17. خب ما هم یک مسئولیت برای جمهوری اسلامی داریم؛ می‏جنگیم، ما را بزنند اشکالی ندارد. اما آن بدبخت حزب‏اللهی بی پناه که آدم دیگر جرأت نمی‏کند برای نماز بیرون بیاید. الان آقای پیشوا صبح نقل می‏کرد می‏گفت یک برادر روحانی کنار خیابان ایستاده بود، یک موتور آمده زده زیر عمامه‏اش انداخته توی جوی آب و لجنی کرده. مردم آنجا ایستاده و بِر و بِر نگاه کردند. اینم قسم خورده که دیگر [لباس روحانیت] نمی‏پوشم. خب ببینید اینها بی پناهند. زمان شاه جرأت نمی‏کردند چنین غلطی را بکنند و چون زمان شاه شنیده بودید. خدا توفیق بدهد برادرهایی که هنوز هستند از جریان محمد کچوئی آنهاییشان که سالمندند؛ خب محمد کچوئی یک دانه از این روحانیون درباری را این جرأت کرده بود رفته بود زده بود مثلا ماشین‏اش را یک خرده چنین و چنان کرده و خودش را زده بود. فقط همین یک جریان در زمان شاه پیش می اید که آن هم چی کسی میزند یک آخوند درباری را و مردم زمان شاه جرأت نمی‏کردند به روحانیون این جوری توهین بکنند. یا پسر من پریروز می‏گفت ایستاده بودم کنار خیابون یارو میگفت میدان ژاله. خانه ما را که می‏دانید خب همان میدان شهداست. پسر من میگه بهش گفتم ژاله یا شهدا؟ میگفت فحش خواهر و مادر و ناموس و هر چی از دهانش درآمد بلند بلند جلو مردم گفت که بروید نمی‏دانم فلان فلان شده‏ها ببینید این جوری شده! آن حزب‏الله این جوری مظلومه بقول یک برادری بهم میگفت وقتی میروم کلاهم را میکشم تا روی ابروهایم که من را نشناسند. این حزب‏الله دیگر از دلش رفته. خب اینها ترور می‏شوند، بی پناه بی پناه! آن ضد انقلاب هم این جوری حمایت می شود به دانشگاه برود، سر کارش هم برگردد.
  18. اختلافات ما لابد خب میدانید اختلاف ما هم اش همین است. ما میگوییم آقا! گروهک‏ها دانشگاه نباید بروند! این حزب الله که نمرده حزب الله برود دانشگاه. گروهکها در دوائر دولتی ما نباید بروند، حزب الله برود. آقایان میگویند چرا اینجوری فکر میکنی و بعد هم وقتی بهشان گفته بودم که خب شما هم هر چی میگویید که داره عمل می شود، چیزی کاستی وجود ندارد، این جور نیست که مخالفت عملی بشود؛ گفتند نه با فکر آدم مخالف هم نمی‏تواند باشد. گفتم تو عمل چی؟ شما میگویید آزاد کن آزاد میکنیم. میگویید زندان برود میرود، در عمل که طوری نشده که گفتند نه چون فکرش مخالف فکر ماست این نمیتواند بماند. دیگر منم گفتم به خدا اگر این برادری که این حرف را میزند اگر همه جا اینجوری عمل بکنند، بگویند که آره چون فکرش مخالف فکر ماست در دوایر دولتی نباشد به خدا دستش را میبوسم پاهایش را میبوسم. هر چی به من بگویند میکنم. من میگویم چون مخالف اینهاست آخر آن پشتش منافق است. شما ببینید خیلی خب کمونیستها نروند در دوائر دولتی، دانشگاه هم نروند چون نه فکرش با شما موافق است نه عملش با شما موافق است. حالا من که عملم حداقل موافق بوده، منافق ها دانشگاه نروند، در دوائر دولتی هم نروند به من میگوید چون فکرش مخالف است نکنیم. همین را حل کنیم دعواها حله. دعوای ما چیست؟ دعوای ما این است که ما میگویم آقا ما نمیتوانیم تا زمانی که من دادستان هستم موافقت بکنم این آقای سگ منافق، سگ کمونیست برود دانشگاه! نمی‏توانم موافقت کنم برود در یکی از دوائر دولتی. من اعتقادم این است هنوز هم که هنوزه، همین الان هم، همین امروزهام که بیاورند، همین آخرین لحظات، بزنیدش بزنید که از نظر ما تلافی است خب همهتان میدانید دیگر اینجوری روالمان اینها را می‏بینیم.
  19. حرف آقایان هم این است که نه چون فکرش موافق نیست باید برود که ما ناموافق قابل تحمل نیست...
  20. ببینید برادران! اجازه بفرمائید خدمتتان عرض کنم. ببینید برادران، واقعیت قضیه این است که خب من یک نوع طرز تفکری داشتم خاص خودم و شاید از این طرز تفکر خیلی از برادرهایم رنج بردند که می دانم هم رنج میبرند. من معمولاً یک آدمی هستم مثل این چوب‏های خشک میمانم، نمی‏دانم یک جوری، این جوری‏ام دیگر! تحت تأثیر قرار نمی‏گیرم. شاید یک سری آن حالات طبیعی آدمهای معمولی را من از دست داده باشم. من اگر مثلاً فلانی زنگ میزد برای توصیه راجع به یک پرونده، خب شما واکنشهای من را خوب می‏دیدید که چه جوری واکنش دارم، پرخاش می‏کردم. الان یک کسی زنگ زد، پدر خانمم زنگ زد که فلانی باباش مریض است، من آن چنان از کوره در رفتم که نزدیک بود با اینکه خوب می‏دانید پدر خانم انسان جای پدر آدم است دیگر و من هم به او بسیار علاقه‏مندم اما همین قدر که زنگ زد گفت فلانی باباش مریضه یک فکری..، اصلاً نگذاشتم دیگر دنبال حرفش را بگیرد. آنچنان پرخاش کردم که بیچاره ترسید گوشی را گذاشت زمین؛ یعنی حال من اینجوری است و این ها هم به طور طبیعی این جور نیست که نخواهند با ضد انقلاب مبارزه بشود. می‏آیند یک مقداری آن جور که سیاست ما هست عمل بشود و منم خب چون گفته بودم که آن سیاستی که شما میگویید من قبول ندارم، به این دلیل درگیر بودیم والا برادرانمان سخت علاقهمندند به این مسئله که مبارزه بکنند با گروهکها، منتهی با شیوهای که خودشان میگویند و شماها هم باید واقعاً بالاخره تجربیاتی دارید، شما سرمایه‏های انقلابید.
  21. پولهای گزاف پول که میگویم اسم پول اصلا بیخود آوردم، شهدای فراوانی ما دادیم که شما این تجربیات را بدست آورید. شما فقط شهدای بچه‏های دادستانی را همین و همین و اگر شما ببینید این مقدار خرج شما شده، شما شهید طباطبایی را یاد بیارید! شهید کاردان را به یاد بیارید! بچه‏های [گروه] ضرب، این چند بچه  ضربت که این چنین شدند اینها را یاد بیارید! این بها را شما پرداختید، این تجربه را آموختید و شما نمیتوانید این تجربه‏ها را بردارید ببرید. شماها باید برای انقلابتان این تجربیاتی که دارید بکار بگیرید و علیه ضد انقلاب بزنید کمرشان را بشکنید. منتها حالا آنها من را نمی‏پسندند، اینجور نیست که شما را نپسندند. قطعاً به شماها نیازمندند و باید شماها کارتان را انجام بدهید.
  22. ببینید برادران من چند تا نکته را اینجا یادداشت کردم که به سمع برادران برسانم. برادران به من در ماشین می‏گفتند لاجوردی بماند هم کاری نمیتواند بکند. من به شما بگویم شما هم می‏دانید که من آدمی نیستم که اینجا کوتاه بیام، فقط یک جا کوتاه می آیم که این را من بارها گفتم و به جان همه شما سوگند اینجوری است، امام اگر به من بگویند برو تو آتش، من دلم میخواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند، اگر آتشی روشن بکنند این وسط، به من بگویند برو در آتش، من بدون پروا میروم در آتش. قبول هم ندارم آن آتش به قول شما ممکن است، [آتش] ابراهیم باشد. من در واقع اینجوری هستم. اگر امام این را به من بگویند، من میروم در آتش. اما اگر شما میبینید اینجا آن را میگیرند این را میگیرند، من هیچی نمیگویم، علت دارد؛ برای اینکه امام به من گفتند که باش! دادستانی باش! حرف شورا را هم گوش کن! اینجوری نیست که من نتوانم خوب هم میتوانم. همین! اینجوری میگویم علتش این است. واقعاً و برای من آنهایی که یعنی همه‏شان همه این چیزها سهل است.
  23. واقعاً اصلاً مسئله‏ای نیست. آره اینجوری شده. به امام گفتم من خودم که آنجا به حاج احمد آقا گفتم چون به امام هم عرض میکردم که بابا شما به من بگویید برو چون غیر از این نیست. ببینید من به اینها گفته بودم که من استعفا بده نیستم آن ها فکر می کردند من میروم استعفا میدهم. شما هر کاری بکنید من شماها را وادار میکنم به اینکه من را کنار بگذارید. من استعفا نمیدهم، برای اینکه گفتم به آنها در خیلی از مسائل من یقین دارم. حالا یک چیزایی نگفتیم. گفتم بگویم که در خیلی از چیزها من نمیتوانم مثلا گفتند بیا معاون فلان بشو، معاون اداری مالی آقای صانعی. گفتم به خدا من الان اگر بخواهم صد تومنی را ببینم صد تومنی یا نه باید بخوانم اگر نخوانم نمیفهمم صد تومنیه! حالا شاید شما هم باور نکنید برای اینکه من از تقریباً 20 سال پیش به این این طرف دیگر با پول سر و کار ندارم، همه خرجها را داداش بدبخت داده! واقعاً الان اینجوریه اسکناس 500 تومنی را تا نخوانم نمیفهمم 500 تومنی است. پریروز نمی دانم دفتر حاج احمد آقا بود، کجا بود، از این سکه‏ها گذاشته بودند بیرون. گفتم اینا چی است؟ گفتند 5 تومنی است! من حالا نمی دانم الان کی این 5 تومانی ها ضرب شده! نمی‏دانم واقعاً ولی در مسائل عملیاش در عنصر تئوریک‏اش هم من از حسابداری واقعاً سردر نمی‏آورم. آخر حالا آنها در جلسه تودیع یک خردهای بیشتر حرف ها را آنجا میزنم. این اینجوری است. چون امام فرمودند من به روی چشمم قبول کردم و هی چیز نمیگویم.
  24.  شما را بخدا ببینید میگویند خلاف قانون بوده، نمی دانم چنین و چنان. اول یک دانه خلاف قانون ما را بگویید. گفت این زندانی ها حکمشون تمام شده آزاد نکردی. گفتم برادر ما رفتیم خدمت امام در حضور همه حکام شرع ودادستان کل آقای موسوی تبریزی. خود امام گفتند که توبه نکرده آزادش نکن، دادستان کل هم بخشنامه کرد. خب یک دفعه میخواستی بخشنامه اش را باطل کنی. کدام کاری خلاف قانون بوده؟ شماها دو سالم هست بعد از این خلاف قانون نکردیم ولی من خلاف قانون و میگویم آقای اشراقی این خلاف قانون هست یا نه؟ کار زیر نظر دادیار، زیر نظر دادستان کار نکند، مستقل کار کند میشود الان ؟ این برادرمان که از رئیس کل کشور آقای ربیعی الان یک مشت پرونده برداشته آورده از شورای قضایی میخواسته بیاورد داخل گفتم این پرونده‏ها [...] تولیت میخواهم بدهم دفتر زندان به آنها رسیدگی کنند. اِهه! گفتیم آقا نمیشود. اینجا هنوز دادستان دارد! پرونده آورده، پرونده زندانی باید بره دست دادستان، بدهد به شعبه و رسیدگی کند و هر چیز هم شورای قضایی گفته در آنجا دستور نوشته آنها را اقدام کند. نه نمیشود! پرونده را از دادستانی نمیدهیم. پرونده را میخواهیم دست زندان، دقت کنید شما را به خدا، بعد پرونده را برداشت رفت برد گفت پرونده به شما نمیدهم! خب این خلاف قانون است یا نه؟ اگر تو خلاف قانون است، باید بروی؛ کی باید برود؟ یا همین 520 عفوییها که 280 تایش آزادی است، باقیهم تقلیل [مجازات] است. بعد در قانون این است که دادیار زندان ،مسئولین زندان، دادسرا، حکام شرع، نظرشان را بگویند، تقاضا بکنند از دیوان عالی کشور، دیوان عالی کشور برود خدمت امام اگر موافقت کردند عفو بشود؛ مگر قانونی نیست؟ ابلاغ هم کردند، چیزی را که خودشان ابلاغ کردند، حالا این 520 تا را آقای [مجید] انصاری نوشته این 520 تا عفو شوند. آنها هم گفتند باشد. می گویی آقا چرا اینجوری؟ میگویند ما می رویم پیش شورای عالی قضایی. آخر هیات عفو را امام منصوب کردند، خب حالا قانونی است اما انصاری که نمیتواند. میگویند آقا راه قانونی اش این بود اگر دیوان عالی کشور هم بخواهد یکی را مشمول عفو قرار بدهد، راه قانونی اش این است. اتفاقا یکی از کاندیداها [دادستانی] ایشان است.
  25. به هر صورت ببینید خلاف قانون هم است، اگر از ناحیه ما نیست [...]. یک نکته دیگر هم من بگویم که جواب برادرمان آقای حداد بشود. البته تا آنجا که من از روحیه برادران خبر دارم واقعاً انگیزه برادران این نیست، یعنی من 99 درصد انگیزهها را می دانم اما در عین حال چون یک مثلی هست معروف که میگویند که خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند، چون برادران واقعاً تخلف مطلقا نداشتند و هر چه بوده زیر نظر حکام شرع بوده و با نظارت من، بنابر این مسئول مستقیم اگر خدایی نکرده یه وقت سئوالی از شما خواستند بکنند مسئول مستقیم همه این جریانات من بودم. احدالناسی از برادران اینجا، کوچکترین مسئولیتی این جوری مربوط به این معنا ندارد. همه اش زیر نظر من بوده و هر سئوالی، کوچکترین سئوالی ازشما کردند میگویید به دستور لاجوردی بوده و او ناظر بوده، دادستان بوده، میگفته بکنید ما هم کردیم. به غیر از این اصلا شما چیزی هم ندارید.
  26. بنابراین از این نظر هم واقعاً مسئله در عین این که اصلا مسئله‏ای نیست، واقعاً من می‏دانم انگیزه بچه ‏ها را می‏شناسم. همه‏شان با یک انگیزه دیگری آمده ‏اند اینجا کار کردند. شما حالا اگر انشاءالله مقدار بیشتری باشید میبینید که بچه‏ها انگیزه‏شان واقعاً انگیزه صددرصد بوده است. حالا بهر صورت اگر یه وقت خدایی نکرده یک گوشهای از این چیزها پیدا شد مسئول مستقیمش منم و گناه ها به گردن من.
  1.  
محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

استفتاء :

آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟

ج : جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)

 

استفتاء :

برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج می کنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟

ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمی باشد.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد5/ص29)

 

استفتاء :

حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟

ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، می باشند.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)

 

استفتاء :

اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟

ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیده ی فاسدی است.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)

 

استفتاء :

فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟

ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المونین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند. و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است.

(اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-1384/ص68


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : چهارشنبه هجدهم تیر 1393

قبلا اشاره کردیم که ولایت در صوفیه اکتسابی بوده و چهارچوب خاصی ندارد (هرچند بر خلاف این را اظهار کنند) یعنی مسئله امامت و ولایت در صوفیه به صورت «نوعی» است، آنها معتقدند که هر کس شرایط قطبیت را دارا شد (یعنی مراحل سیر و سلوک تصوف را طی کند) امام وقت خواهد بود اما در نزد شیعه امامت به صورت « شخصی » است یعنی امامت محصور در دوازده امام معصوم که از جانب خداوند معین شده اند می باشد و تنها ولایت را مخصوص این دوازده امام معصوم می داند. بنابراین یکی از مهمترین نقاطی که تصوف و تشیّع را در تقابل یکدیگر قرار می دهد مسئله نوعی بودن امامت در تصوف است. چراکه شیعه معتقد است امام و ولی وقت، حضرت بقیة الله الاعظم _عجل الله فرجه_ می باشد و امامی به عنوان سیزدهمین امام معصوم درکار نیست بنابراین با صوفیه در تباین قرار می گیرد.

 

آنچه در مسئله امامت تصوف به آن برمی خوریم یکی ولایت اکتسابی اقطاب است و دیگر، اعتقاد به ولایت و امامت نوعی است و دیگر اینکه متصوفه اعتقادی به ولایت مراجع و فقها در زمان غیبت امام معصوم ندارند و در آخر اینکه اصلا اعتقادی به مهدویت و ظهور حضرت مهدی _عجل الله فرجه_ در آن مشاهده نمی شود. به عنوان مثال موسس فرقه گنابادیه ملاسلطان گنابادی در کتاب مجمع السعادات می گوید : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم او را نخواهد بود؛ نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.

 

به اعتقاد شیعه ، فقهاء و مراجع عظام، بر شیعیان ولایت عامه دارند چراکه توسط خود امامان معصوم به عنوان نائبان عام و ولیّ معرفی شده اند، که این نقطه دیگری است در تقابل تشیع و تصوف که در تصوف اعتقادی به این ولایت برای فقهاء نمی باشد.(هرچند ممکن است گاهی در گفتارشان چنین امری مشهود نباشد اما درعمل مشهود است)

 

آنچه به عنوان ولایت مطلقه قطب در صوفیه مشاهده می شود زمین تا آسمان با عقیده تشیع در ولایت امامان معصوم (ودر زمان غیبت، ولایت فقهاء) فرق دارد.

 

وجه تمایز و تباین تصوف و تشیع در مسئله ولایت و امامت در این موارد خلاصه می شود :

 

- ولایت در تصوف اکتسابی است و هر کس توانست به مقام فنای فی الله برسد می تواند قطب شود و ادعای قطبیت کند (البته در مورد قطب فعلی گنابادیه آقای نورعلی تابنده چنین مسئله ای رعایت نشده و وی به طرز مشکوکی یک شبه و بدون طی مراحل فنای فی الله، قطب فرقه شد) و انتصاب الهی در آن دخیل نیست اما در تشیع انتصاب باید از جانب خدا باشد یعنی ولی وقت و امام زمان باید ولایتش از جانب خداوند باشد وگرنه اجازه ولایت بر دیگران ندارد که این ملاک با ادله عقلی و نقلی در دوازده امام معصوم شیعه مشهود است و ولایت آنها اکتسابی نبوده بلکه از جانب خداوند می باشد.

 

- ولایت در نزد صوفیه حدّ و مرزی ندارد و چهارچوب خاصی ندارد به این صورت که اقطاب حتی اگر از چهارچوب شرع هم خارج شوند باز هم دارای ولایت می باشند حال انکه در امامت امامان شیعه اثنی عشریه شروطی وجود دارد از جمله اینکه امام باید اولا فقط منصوب از جانب خداوند باشد و ثانیا معصوم باشد یعنی از گناهان کبیره و صغیره و سهو و خطا و نسیان معصوم بدور باشد که این هم موهبتی از جانب خداوند است که به ایشان اعطاء می شود

 

- در ولایت اقطاب صوفیه، عصمت شرط نیست، اما در ولایت امامان شیعه عصمت شرط است و بدون عصمت ، ولایت محقق نمی شود . ممکن است گفته شود : پس ولایت فقها و علمای شیعه در زمان غیبت چگونه است؟

در پاسخ باید گفت : اوّلا این اعطای ولایت با اجازه خود ائمه معصومین بوده و ثانیا شرایطی برای آن ذکر شده که اگر آن شرایط در عالم و فقیهی موجود نباشد نمی تواند ولایت عامه بر مردم داشته باشد.(هرچند ممکن است در بین علمای شیعه در رابطه با محدوده و وسعت ولایت نظرات مختلفی باشد از جمله اینکه عده ای از فقها از جمله امام خمینی (ره) معتقد به ولایت مطلقه فقیه می باشند و عده ای از فقها قائل به ولایت مقیّده فقیه اما در اصل ولایت فقیه در زمان غیبت بین همه علمای شیعه اتفاق نظر وجود دارد.

 

- در تشیع، امامان معصوم هم ولایت تشریعی و هم ولایت تکوینی بر مردم دارند اما چنین اعتقادی در تصوف مشاهده نمی شود و در واقع هم، چنین ولایتی از طرف خداوند به آنها داده نشده و این ها فقط دکانی در برابر ولایت ائمه باز کرده اند)

 

- در تصوف به علت وجود فرقه های مختلف صوفیه، تقابل زیادی بین اقطاب فرق صوفیه مشاهده می شود به طوری که قطب هر فرقه، فرقه خود را تنها راه وصول الی الله معرفی کرده و فرقه ها و اقطاب دیگر فرقه ها را مورد طعن و رد قرار داده و هیچ فرقه ای را جز طریقت خود قبول ندارند و لذا در بین فرق و اقطاب صوفیه معرکه ای از آراء مختلف و ضد و نقیض مشاهده می شود که شاید در بین دیگر مذاهب اسلامی مشاهده نشده، اما آنچه در تشیع موجود است همگرایی و طریقه ای یکسان بین ائمه اطهار می باشد و هر کدام از ائمه معصوم یکدیگر که را رد نکرده بلکه همدیگر را تایید کرده و به امامت امام بعد از خودش تصریح نموده اند. و چنین تشطط آرایی در بین ائمه شیعه وجود ندارد. از همان ابتدا که پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ جانشینان بعد از خود را معرفی نمودند هیچ خبری از دعوا بر سر ولایت و امامت بین ائمه اطهار نبوده اما در فرقه های صوفیه چنین بوده و هرکس در هرجا ادعای قطبیت کرده و خود را ولیّ وقت معرفی نموده و دیگر اقطاب را مورد طعن قرار داده است.

 

- هیچ تصریحی به ولایت اقطاب در آموزه های دینی از جمله قرآن کریم و سنت رسول الله و ائمه معصومین ذکر نشده بلکه ائمه در برابر چنین بدعتی مبارزه نموده اند و مردم را از این بدعت صوفیه برحذر داشته اند. بنابراین هیچ دلیلی بر مشروعیت ولایت اقطاب صوفیه وجود ندارد حتی دلیل بر عدم مشروعیت آن موجود است. قبلا در بحث تفاوت عرفان و تصوف در تفسیر آیاتی از قرآن، کلام ائمه معصومین را در عدم مشروعیت ولایت غیر آنها ذکر کردیم.

 

- آخر اینکه آنچه در تاریخ تصوف دیده می شود این است که بنیانگذاران و موسسان و سران بزرگ تصوف شیعه نبوده اند و از مخالفین ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند. حال چطور می شود که خود را در مسئله امامت از شیعیان معرفی می کنند؟

 

در آخر خالی از لطف نیست که به این آیات و روایات توجه کنید :

- طبق همه تفاسیر منظور از اولی الامر در آیه « اطیعوا الله و اصیعوا الرسول و اولی الامر منکم » فقط امامان دوازده گانه شیعه هستند.

- در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » در روایتی فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.

(تفسیر صافی/ص43)

- وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.

(نورالثقلین/ج3/ص318)

- امام علی النقی علیه السلام فرمودند : و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »

(سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (اثنی عشریه ص28)

 

اینها مختصری از نقاط تقابل بین ولایت و امامت در نزد تصوف و تشیع بود که جای بحث بیشتری دارد. خلاصتا روشن شد که ولایت و امامت در نزد صوفیه در تضاد با ولایت در تشیع می باشد.

انشاء الله در آینده بیشتر به این بحث خواهیم پرداخت.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : چهارشنبه هجدهم تیر 1393

یکی دیگر از عناصر فعال در چرخه ی فرقه ی صوفیه ی گنابادی بیژن بید آباد است.سایتهای فرقه و شبکه های ضد انقلابی همچون بی بی سی فارسی و رادیو صدای آمریکا تلاش فراوانی دارند او را به عنوان یک اقتصاد دان معرفی کنند.خودش خیلی دوست دارد مشهور شود.معمولا عکسهای مختلف در ژستهای متفاوت از خود در اینترنت منتشر می کند که بسیار دیدنی است.

اگر چه علاقه فراوان به شهرت دارد اما  در رقابتهای درون فرقه ای امثال پازوکی اصلا علاقه ای به بید آباد ندارند و  بعضا در جمع های خصوصی علیه او موضع نیز می گیرند.البته بعضی معتقدند او  بیشتر جزو باند مردانی است.

سایتهای اصلاح طلب(بخوانید افساد طلب) مصاحبه های مکرری با او انجام داده اند.

یکی از جالبترین نکات  مطلبی است که در روزنامه هم میهن در دوم تیر 86 درباره بید آباد منتشر شده  است که حتی دراویشی که او را می شناسند را نیز به خنده وا می دارد.

در قسمتی از بیوگرافی وی آمده است که:

او شب ها ذکر  می گوید و ریاضت می کشد وروزها جدول می چیند و نمودار می کشد.زمانی که با  او تماس میگیریم تا وعده دیدار را تنظیم کند قرار را ساعت چهار صبح تنظیم  می کند و.....


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

بررسی و نقد سند مشروعیت فرقه ی گنابادیه

معروف کرخی کیست؟

محمد باقر سلطانی، پسر کوچک ملاسلطان، می­گوید:
در سال 200 هجری عده­ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا (ع) بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.[4]
اوّلین کسی که افسانه معروف کرخی را درست کرد، ابو عبدالرحمن سلمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است.
وی می­گوید:
معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند.
ملا علی گنابادی می­گوید: معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و در حال دربانی کردن برای امام(ع) در سال 200 هجری فوت کرد.
امام رضا(ع) در 148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم معروف 47 ساله می­شود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند) پس چطور در سن پیری در دربانی امام فوت نموده است.
نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی می­گوید:
او ز مولا جواز احسان یافت                      کفر بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام مجال                    بوددربان درگهش ده سال[5]
علامه هاشم الحسنی می­نویسد: در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست.[6]
این­ها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق (ع)، کاظم(ع) و رضا (ع) بوده است، کپی کرده­اند.
بعدها سلطان حسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد، سعی کرد تا این معروف را همان معروف بن خربوزان کرخی معرفی نماید. وی می­گوید:
شیخ معروف خدمت حضرت صادق(ع) و کاظم(ع) و رضا(ع) رسیده و از طرف حضرت رضا(ع) مأمور به دعوت ولایتی بوده است.[7]
حال باید حرف کدام یک را باور کرد؟
اشکالات اساسی
1. معروف کرخی زودتر از امام(ع) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا(ع) درسال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور می­شود که کسی بعد از امام(ع) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.
2. اگر معروف قطب باشد، چگونه می­توان پذیرفت که  در یک زمان با وجود امام(ع)، قطب دیگری باشد.
3. اگر برفرض قبول کنیم که معروف بعد از امام(ع) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد(ع) وهادی(ع) و عسگری(ع) چه می­شود؟
برخی در جواب این اشکال می­گویند: از این­جا به بعد امامت به دو قسم تقسییم می­شود: امامت طریقت و امامت شریعت؛ یعنی از امام رضا(ع) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بوده­اند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت وعرفان و اخلاق، به معروف و اقطاب بعد از او رسیده است.
4. در جواب این اشکال آقایان عدول کرده­اند و گفته­اند که معروف شیخ مجاز بوده و قطب نبوده است.
حال این سؤال پیش می­آید که اگر معروف شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (ع) می­رسانید و به امام زمان (عج.) نمی­رسانید.
همچنین اگر معروف شیخ است، چطور یک شیخ مجاز می­تواند قطب مشخص کند و سری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست، چگونه می­شود او جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند.
از این گذشته، در زمان حیات امام(ع) چگونه می­توان پذیرفت که معروف به سری حکم بدهد؟
5. اشکال دیگر بر سلسله سند این­ها این است که اگر جنید بغدادی قطب شده است، پس امام زمان (عج) چه وضعیتی خواهد داشت؟.آیا می­شود قائل شد که دو قطب در یک زمان باشند؟
سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب نابغه علم و عرفان می­گوید:
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری(ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان(عج.) آن سمت را داشت؛ ولی بیعت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود.[8]
ملا علی گنابادی می­گوید:
جنید پس از رحلت امام عسکری(ع) و غیبت، حیات داشت. لهذا قطب ظاهر گشت و وکلای اربعه خلافت نداشتند؛ بلکه سفارت بود و دستگیری نمی­کردند.[9]
به گمان ملاعلی، اوّلین قطب، جنید است. حال سؤال این است که حکم ولایت او کجا است؟ قطب بعدی را قطب قبلی مشخص می­کند و ظهور و غیبت امام(ع) تفاوت ندارد. اگر جنید قطب است، پس امام(ع) چه کاره است؟
این­ها این­همه داستان بافته­اند و سعی کرده­اند سلسله خود را به امام رضا (ع) برسانند.
حال برای این­که میزان دروغگویی آنان مشخص شود، شعری از نعمت الله ولی می­آوریم تا ببینییم این­ها تا چه اندازه راست می­گویند و آیا اصلاً سلسله این­ها به امام رضا(ع) می­رسد یا نه؟
نعمت الله ولی می­گوید:
شیخ ما کامل ومکمل بود              قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی          در توحید را نکو سفتی
یافعی بود نام عبد الله               رهبر رهروان آن درگاه
صالح بربری روحانی               شیخ شیخ من است تا دانی
پیر او هم کمال کوفی بود          کز کمالش بسی کمال افزود
باز باشد ابوالفتوح سعید                که سعید است آن سعید شهید
از ابی مدین او عنایت یافت          به کمال از ولی ولایت یافت
مغربی بود و مشرقی به صفا           آفتابی تمام مه­سیما
شیخ ابی مدین است شیخ سعید              که نظیرش نبود در توحید
دیگر آن عارف ودود بود              کنیت او ابو سعود بود
بود در اندلس ورا مسکن              بس کرم کرد روح او با من
پیر او بود هم ابوالبرکات                 به کمال و جمال و ذات و صفات
باز ابولفضل بود بغدادی                      افضل فاضلان به استادی
شیخ او احمد غزالی بود                    مظهر جامع کمالی بود
خرقه­اش پاره بود او بکر است             زآن­که نساج او ابوبکر است
باز شیخ بزرگ ابوعثمان                  که نظیرش نبود در عرفان
مظهر لطف حضرت واهب                 بندگی ابوعلی کاتب
شیخ او شیخ کاملش دانند                 بوعلی رودباریش خوانند
شیخ او هم جنید بغدادی                  مصر معنی دمشق دلشادی
شیخ او خال سری سقطی                محرم حال او سری سقطی
باز شیخ سری بود معروف              چون سری سرّ او به او مکشوف
از این­جا به بعد ببینید آیا نعمت الله سلسله خود را به امام رضا(ع) می­رساند یا این که بعداً صوفیان چنین چیزی را اضافه نموده­اند.
شیخ معروف را نکو میدان                      شیخ داوود طائیش میخوان
اوزموسی جواز احسان یافت                     کفر بگذاشت نور ایمان یافت
پیر او هم حبیب محبوب است                      عجمی طالب است ومطلوب است
پیر بصری ابولحسن باشد                    شیخ شیخان انجمن باشد
یافت او صحبت علی ولی                    گشت منظور بندگی علی
خرقه او هم از رسول خداست                    این چنین خرقه­ای لطیف کراست[10]
6. مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است. به همین جهت، به دو طریق این مشکل را توجیه نموده­اند:
1. تقیه؛مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند
 2. گفتند اوّل سنی بودند، بعد شیعه شدند.
فرقه­ای مثل گنابادیه نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف، خود را بی قید نشان داده­اند و سعی کرده­اند در سلاسل خود اسمی از حسن بصری نیاورند.
عمده­ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آن­ها، تقیه کردن آنان است.
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است، به سرپرستی دکتر مصطفی آزمایش نوشته است :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند.[11]
در جایی دیگر برای رفع این شبهه می­نویسند:
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد) و اجتماع محل رشد خود، بالطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده­اند.[12]
حتی این­ها برای حل این مشکل، تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه داده­اند؛ چنان که .دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا می­گوید:
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده­روی بر کنار باشد؛ نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین(ابابکر، عمر و عثمان). به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند، رافضی است و کسی که با علی(%) مخالفت کند، خارجی است. کسی که به خلفای راشدین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید و سنت رسول خدا را نیز پاسدار باشد، سنی محسوب می­شود. به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولانا، عطار و شاه نعمت الله ولی، خود را سنی خوانده­اند.[13]
دکتر نور علی تابنده، قطب این فرقه در کمال تعجب می­گوید: خلافت، حق علی نبود؛ حق ملت بود و وظیفه علی؛ یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه­ای مثل علی داشته باشیم.5
او با زیرکی تمام، خلافت راحق مردم می­داند و می­خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی( ع) بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد. او نمی­گوید این­ها خلافت را غصب کردند.
 
 
خواجه عبدالله انصاری می­گوید:
از میان دو هزار صوفی که شناخته­ام، تنها دو نفر از آن­ها مذهب رافضی داشتند.[14]
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسد الله خاوری و دکتر نصر، سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنی­گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند او را شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است.
دکتر تابنده می­گوید: هر کس امامت حضرت علی(ع) را قبول داشته باشد، از نظر ما شیعه محسوب می­شود و اگر رد کند، سنی محسوب می­شود.واین در حالیست که ایشان نمی گوید منظور چه نوع شیعه ای..!
این جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است، از طرف امام قطب می­شود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است!
  [1] . باب ولایت، ص291.
[2] . مقدمه دیوان صفی، ص16.
[3] . فصلنامه عرفان ایران، شماره 7، ص .
 [4] . ر.ک: رهبران طریقت وعرفان.
[5] . طرائق الحقائق، ج 2، ص 458.
[6] . ر.ک: تصوف وتشیع.
[7] . نابغه علم و عرفان، ص 59.
[8] . نابغه علم و عرفان، ص .
[9] . صالحیه، ص 348.
[10] . دیوان شاه نعمت الله ولی، مثنوی، 71، ص661.
 [11] . فصلنامه عرفان ایران، ش 3، ص108.
[12] . همان، ش 10، ص83.
[13] . مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی، ص 49.
5-همان ص 11
[14] . تصوف و تشیع،  ص 113.تشکر از وقتی که گذاشتید .محمد جواد


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

بررسی و نقد سند مشروعیت فرقه ی گنابادیه

صوفی­ها معتقدند که هر صوفی باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید، یعنی سلسله خود را بدون انقطاع به ائمه برساند؛ چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص است.
شیخ هبة الله جذبی، شیخ فرقه گنابادی که تئورسین این­ها است. در کتاب باب ولایت گفته است:
مجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد.[1]
صفی علی شاه در این باره می­گوید:
مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید می­رسد تا به امام.[2]
نورعلی تابنده، قطب فعلی گنابادیه نیز اظهار می­دارد:
اگر کسی اجازه­اش یداً به ید به امام برسد، رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است والا رشته­اش قطع شده است.[3]
این سلسله تا سلطان محمد گنابادی و طاووس العرفا فقط به گنابادیه اختصاص دارد و از آن به بعد، در نعمت اللهی مشترک است؛ البته تنها فرقه­ای که خانوادگی و ارثی است؛ فرقه گنابادیه است و به جز نور علی تابنده که عموی حاج علی تابنده است، بقیه اقطاب پدر و پسر بوده­اند.
گنابادی­ها سلسله اقطاب خود را که سلاسل می­گویند، را این­گونه معرفی نموده­اند:
حضرت امام علی  بن موسی  رضا(ع)
شیخ المشایخ معروف کرخی
شیخ المشایخ سری سقطی
قطب اوّل: شیخ جنید بغدادی
قطب دوم: ابو علی رودباری
قطب سوم: ابو علی کاتب
قطب چهارم: ابو عمران المغربی
قطب پنجم: ابوالقاسم گورکانی
قطب ششم: ابوبکر طوسی نساج
قطب هفتم: احمد غزالی
قطب هشتم: ابوالفضل بغدادی
قطب نهم: ابوالبرکات
قطب دهم: ابومسعود اندلسی
قطب یازدهم: ابومدین
قطب دوازدهم: ابوالفتوح
قطب سیزدهم: کمال الدین کوفی
قطب چهاردهم: صالح بربری
قطب پانزدهم: عبدالله یافعی
قطب شانزدهم: نعمت الله ولی
قطب هفدهم: برهان الدین خلیل الله
قطب هجدهم: حبیب الدین محب الله اوّل
قطب نوزدهم: کمال الدین عطیه الله اوّل
قطب بیستم: میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم
قطب بیست و یکم: میر شاه شمس الدین محمد اوّل
قطب بیست و دوم: میر شاه حبیب الدین محب الله دوم
قطب بیست و سوم: میر شاه شمس الدین محمد دوم
قطب بیست و چهارم: میر شاه کمال الدین عطیه الله دوم
قطب بیست و پنجم: میر شاه شمس الدین سوم
قطب بیست و ششم: محمود دکنی
قطب بیست و هفتم: شمس الدین دکنی
قطب بیست و هشتم: رضا علیشاه دکنی
قطب بیست و نهم: حسین علیشاه اصفهانی
قطب سی­ام: مجذوب علیشاه همدانی
قطب سی و یکم: میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه
قطب سی ودوم: رحمت علیشاه شیرازی
قطب سی و سوم: سعادت علیشاه اصفهانی
قطب سی و چهارم: سلطان محمد(سلطان علیشاه) گنابادی
قطب سی و پنجم: ملا علی نورعلیشاه ثانی
قطب سی وشش: محمد حسن صالح علیشاه
قطب سی و هفتم: سلطان حسین تابنده رضا علیشاه
قطب سی وهشتم: علی  محبوب علیشاه
قطب سی ونهم: دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه

 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید :  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

افشای تشکیلات سیاسی فرقه ی گنابادیه قسمت اول

فرقه ی نعمت اللهی گنابادی با روی کار آمدن نورعلی تابنده به یک حزب دست چندم سیاسی تبدیل شد.این حزب در راستای منافع کشورهای استکباری حرکت های مذبوحانه ای را آغاز کرده است.

فرقه نعمت اللهی گنابادیاز  دوران محبوبعلیشاه قطب قبلی که سالمترین چهره در بین اقطاب فرقه بود تا به  امروز تغییرات زیادی کرده است.

در دوران محبوبعلیشاه آرامش خوبی در فرقه حکمفرما بود و حتی وی برخلاف نورعلی تابنده و اقطاب   قبلی در حال اصلاح برخی مشکلات فرقه بود (برای مثال در بسیاری از نامه ها   برخلاف نورعلی تابنده از بسم الله الرحمن الرحیم استفاده می کرد اما نورعلی  به جای بسم الله از همان واژه هو121 استفاده می کند)که به طرز مشکوکی   درگذشت و چون نورعلی تابنده و حزبش اجازه کالبد شکافی ندادند هیچ گاه دلیل  فوت نامبرده مشخص نشد.

 فرزندان وی خصوصا محمد که از او به عنوان حاج محمد یاد می کنند و در تهران طلا فروشی دارد دل خوشی از نورعلی تابنده و سیستم وی ندارد و معتقد است اینها فرقه را به ناکجا آباد می برند.

اما تشکیلات کنونی فرقه و میدان داران اصلی چه کسانی هستند؟

فرقه دارای چند حزب قدرتمند است.مهمترین آنها حزب نورعلی تابنده و حزب یوسف مردانی شیخ کرج است که تقابل جدی با هم دارند.

حزب نورعلی تابنده؟

مهمترین و شاخص ترین افراد حزب وی عبارتند از مصطفی آزمایش،شهرام پازوکی،علیرضا جذبی،حمید رضا مرادی و حسینعلی کاشانی بیدختی.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

افشای نقش دراویش گنابادی در فتنه 88

چندی پیش سایت بی بی سی فارسی مستندی را بنام بیست و چندم خرداد پخش کرد که در آن تلاش زیادی کرد تا اثبات کند در انتخابات 88 تقلب شده است.
اما نکته ی مهم این مستند این بود که در بخشی از فیلم مهدی کروبی با تیم مشاوران و عناصر فتنه گرش در حال برنامه ریزی برای بر هم زدن وضع انتخابات و نتایج آرا بودند که اعضای تیم اغتشاش فرقه ی گنابادی مانند حمید رضا مرادی ، صالح مرادی و ..چند نفر دیگر از این عناصر در صحنه ای این فتنه انگیزی همراه کروبی حاضر بودند.
گفتنی است سایت مجذوبان نور فرقه توسط سرویس اطلاعات فرانسه حمایت و رابط این سرویس یعنی مصطفی آزمایش نماینده ی برکنار شده ی نورعلی تابنده خطوط اصلی این سایت ضد انقلاب را ترسیم میکند. لازم به ذکر است مصطفی آزمایش از چند سال گذشته تلاش وسیعی را برای پیوند این فرقه با فرقه های دیگر و گروه های سیاسی ضد انقلاب داشته است که از آنجمله میتوان به همکاریهای تنگاتنگ و مشکوک وی با دایان علایی نماینده ی فرقه ی ضاله ی بهائیت ،و حتی دیدار مخفیانه ی وی با رضا پهلوی فرزند شاه مخلوع اشاره کرد.

 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

فرقه ی نعمت الله و پادشاهان

یکی از نکات جالب فرقه نعمت اللهی در ایران مساله هماهنگی وهمکاری با دربار پادشاهان قاجار وپهلوی است.

پس از قتل قائم مقام فراهانی ،مزدور استعمار ودرویش نعمت اللهی میرزای آقاسی به صدر اعظمی ایران رسید.مواردی از نکات تاریخی وتلاشهای وی برای کمک ورشد این فرقه درکتب مختلف ومعتبرتاریخی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

پس از آنکه محمد شاه به تخت شاهی نشست حاج میرزا آقاسی تابلو استعمار ومعلم محمد شاه،صدر اعظم گردید ومیرزا نصرالله اردبیلی که یکی از مشایخ سلسله بودبه مقام صدر الممالکی رسید(تاریخ سلسله های نعمت اللهیه در ایران ص ۲۰۰)

 

در این مسیر حتی به قطب فرقه نعمت الهی یعنی رحمت علیشاه نایب الصدری وحکومت فارس می رسد

پس از به قدرت رسین حاج میرزای آقاسی وانتصاب میرزا نصرالله اردبیلی به منصب صدرالممالکی،در سال ۱۲۵۱ قمری،بنا به پیشنهاد صدرالممالک محمدشاه وظائف فارس را به رحمت علیشاه واگذاشت ووی را به لقب ومنصب نایب الصدری مفتخر گردانید(سیری در تصوف وعرفان ایران ص۱۰۴)

 حتی قطب بعدی مست علیشاه یا همان زین العابدین شیروانی از این مرحمت ها بی نصیب نشد

در صفحه ۱۰۴ همین کتاب آمده است:

محمدشاه به ملاحظه میرزای آقاسی حاج زین العابدین شیروانی را مورد لطف ومحبت قرار داد وبرای وی درشیراز خانقاهی دائر نمود ودهی خارج از شیراز به وی هدیه کرد که سالیانه مبلغ هزار تومان عایدی داشت ومستعلیشاه در آخر همر در کمال رفاه واسایش بزیست

 محمد شاه خرافاتی آنقدر تحت تاثیر اینها قرار داشت که اوژن فنلاندی در سفرنامه خود می نویسد:

ایرانی که از مدتها پیش رو به ترقی می رفت اکنون به حداکثر سرعت به قهقرا میرود،محمد شاه قاجار به موهومات معتقد استفگوین شخصی بنام شاه نعمت الله مدت سلطنت هشت پادشاه را پیشگویی کرده محمد شاه هشتمین آنها می باشد وچنان پیشگویی شده شاه روز وساعت ودقیقه را حساب می کند،این شخص گفته است که وی یازده سال سلطنت خواهد کرد بنابر این شاه به این عقیده باقی است وپول وطلا به دراویش می دهد که در حقش دعا کنند(سفرنامه اوژن فنلاندی ترجمه فارسی چاپ تهران ص ۱۲۳)

 این وقایع درست بعد از مرگ قائم مقام فراهانی وامیر کبیر دو وزیر با کفایت ایرانی روی می دهد.

نکته جالب تر این است که باز در دولت پهلوی جنایتکار معروف تاریخ عبدالحسین تیمور تاش که درویش نعمت اللهی گنابادی بود وزیر دربار می شود.

از آن مهمتر قطب فرقه گنابادی سلطانحسین تابنده در تایید وحمایت رژیم پهلوی تلاشهای زیادی نمود وحتی شاه دو بار به بیدخت رفت وشبی را نیر در خانه این قطب گنابادی بیتوته کرد.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید :  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

دوران سیاه فرقه سازی

یکی از عجیب ترین فرازهای تاریخ ایران سالهای 1230 تا 1330 ه قمری است.دوران سیاهی که انگلستان توانست در ایران حداکثر بهره برداری را بنماید

از جمله عجیب ترین وقایع در این دوران،تاسیس فرقه های ومذاهب انحرافی بسیار زیادی است که در طول تاریخ ایران بی سابقه بوده است علاوه بر دو انحراف بزرگ بابیت وبهائیت، فرقه های صوفی زیادی نیز در این دوران رشد نمودند به این اسامی وسال تولدشان نگاه کنید
1-علی محمد باب موسس بابیت:تولد 1235 ه قمری 2-میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاء موسس بهائیت:تولد 1236ه قمری 3-ملا سلطان گنابادی موسس صوفیه گنابادی :تولد 1251 4-جلال الدین ابولفظل عنقا موسس صوفیه اویسیه:تولد 1264 5-میرزا حسنعلی صفیعلیشاه موسس صوفیه صفیعلیشاهی:تولد 1288 6-میرزا عبدالحسن ذولریاستین مونسعلیشاه:موسس صوفیه مونسعلیشاهی تولد:1290 7-سید حسین حسینی ملق به شمس العرفا موسس صوفیه شمس العرفائی:تولد 1288 و....... نگاهی به این ایام وسالهای تولد این اشخاص وچندی بعد ادعاهایشان نشان می دهد که چقدر در این ایام اسلام به بازی گرفته شده وزمینه برای پیدایش انحراف در تشیع فراهم شده است اسامی وافرادی که نام برده شدند تنها گوشه ای از تاریخ غم انگیز این دوران سیاه هستند به هر حال برای کسانیکه تعصب کورکورانه ندارند تحقیق در این برهه از تاریخ می تواند راهگشا باشد.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

فرقه صوفیه گنابادی در آستانه ی انقراض

این روزها فرقه ی صوفیه گنابادی اوضاع وخیمی دارد.چند دستگی درون فرقه و دعواهای قطب و شیوخ فرقه که در حال علنی شدن است،خسته شدن بسیاری از دراویش از وضع کنونی فرقه و ضعف تئوریک اوضاع فرقه را به بدترین وضع در طول تاریخ فرقه رسانده است.دلیل این ضعف چیست؟

1- شخصیت سیاسی نورعلی تابنده قطب فعلی(که از اعضای جریان سیاسی به اصطلاح نهضت ملی بود و سابقه ی مهمی در صوفی گری نداشت) فرقه را به سمت سیاسی شدن برد تا جاییکه فعالیتهای سیاسی فرقه از یک حزب سیاسی نیز فراتر رفت.

2-با سیاسی شدن فرقه عناصری که سوابق منفی داشتند در صدر فعالیتهای فرقه قرار گرفتند و کم کم شیوخی که برای اعضای فرقه تقدس داشتند به حاشیه رفتند.

3-پیوند برخی از اعضای فرقه مانند مصطفی آزمایش،سرشار،زارا نورانی و..با سرویسهای امنیتی کشورهای مخالف انقلاب اسلامی و همکاریهای تنگاتنگ با ضد انقلاب،منافقین و فرقه هایی مانند فرقه ی ضاله بهائیت باعث شد آن دسته از دراویشی که اعتقادات اسلامی قوی تری داشتند و به میهن خود علاقمند بودند به شدت دچار یاس و نا امیدی شوند و فرقه با ریزش مواجه شود.البته همین مساله نیز باعث شد که تحت فشار افکار عمومی فرقه ،نورعلی تابنده قطب گنابادیها علیرغم میل باطنی در نوروز امسال مصطفی آزمایش را از سخنگویی فرقه در اروپا عزل کند.

4- ضعف تئوریک مبانی و نقدهای جدی مخالفین به فرقه باعث شد بسیاری از دراویش به ماهیت اصلی فرقه پی ببرند که همین امر نیز باعث خروج آنها از فرقه یا عدم مشارکت در برنامه های عمومی فرقه شد.این مساله به قدری جدی بود که فرزند و همسر شهرام پازوکی از تئوریسین های اصلی فرقه رسما از فرقه جدا شدند و مدتی به عنوان سمپات های یک فرقه ی انحرافی(عرفان حلقه)فعالیت می کردند.

5- ایجاد تنش و درگیری با نظام توسط برخی اعضای فرقه و درگیری در چند شهر کشور با مردم باعث حساس شدن مردم به این فرقه و سنگین تر شدن جو روانی برای دراویش شد تا جاییکه برخی دراویش عملا ظاهر درویشی خود را تغییر داده و حتی سبیل های خود را که نماد این فرقه است کوتاه کردند.

به هر حال اوضاع وخیم فرقه و سن بالا و بیماری نورعلی تابنده باعث درگیری شدید بین بزرگان فرقه برای جانشینی وی شده است و قطعا با مرگ تابنده این فرقه دچار انشقاق و نهایتا فروپاشی خواهد شد.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

اختلاف شدید بین مشایخ فرقه گنابادی

بین مشایخ فرقه گنابادی اختلاف شدیدی در گرفته است.چندی پیش و با وخیم شدن حال آقای تابنده مشایخ به جان هم افتاده اند و درگیریهای داخلی به اوج خود رسیده است.

نقطه ی کانونی درگیری بین محجوبی شیخ ملایر و شریعت است که حتی وساطت سران فرقه نیز نتوانسته آن را حل کند.

چندی پیش آقای محجوبی که در خانقاه امیر سلیمانی امام جماعت بوده مشکلی در نماز ایجاد میکند که آقای شریعت اعتقاد به بطلان نماز داشته است و میگوید نماز پشت سر محجوبی صحیح نیست و همین امر باعث اختلاف شدید و نهایتا حکم آقای تابنده قطب فرقه به نفع شریعت می شود.

در هنگام بیماری آقای تابنده همسر محبوبعلیشاه قطب قبلی فرقه از آقای شریعت درخواست میکند به جای آقای تابنده در خانه ی آنها حاضر شود و مراسم خانه را اداره کند که این مساله نیز باعث واکنش و دلخوری شدید محجوبی می شود.

به هر حال این اختلافات چند سالیست که در حال تشدید است و عاقبت خوشی را برای این فرقه به ارمغان نمی آورد.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

تاریخ انقضای فرقه های صوفیه

هر چه جلوتر میرویم فرقه های صوفیه به تاریخ انقضای خود نزدیک تر میشوند.

مهمترین دلایل این مساله را میتوان در شیوه ی مدیریت اینگونه فرقه ها خصوصا در مساله تعطیل کردن عقل و انجام بدون چون و چرای اندیشه های اقطاب صوفیه دانست.

با عمده ی طرفداران فرقه های صوفیه که مواجه میشوی به راحتی میتوان فهمید که پشت اکثر تعصب های فرقه ای هیچ گونه منطق و استدلالی نیست و به قول معروف بیشتر حال و صفای زودگذری است که در مدل سازی های جمعی فرقه ای شخص به آن گرفتار شده است.

برای نمونه نگاهی به سخنان مصطفی مصطفی آزمایش سخنگوی برکنار شده ی دراویش گنابادی و شبکه ی ماهواره ای وی نشان میدهد تمام استدلال ها و اندیشه های به ظاهر زیبای وی فقط برای یکهفته کافی بود و پس از آن وی با مشکل محتوا مواجه شد و امروزی بیشتر به یک لمپن سیاسی تبدیل شده است تا یک تئوریسین صوفی.

در مبانی اندیشه های شیعی عقل در کنار وحی به تکامل می رسد و با هم انسان را به ملا اعلی می رساند.تعطیلی عقل و حتی ساختن ترفندهایی مانند اجازه ی صحبت برای کنترل درویشان نشان از نوعی دیکتاتوری فرهنگی دارد که امروز درویشان زیادی را دچار شک و تردید برای ادامه ی مسیر کرده است.

به هر حال روز به روز از رونق مجالس این فرقه ها کاسته می شود و به مرور زمان در موزه ها میتوان اثری از این فرقه ها را یافت.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید : 1  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

مسجد ستیزی دراویش گنابادی

یکی از فرقه هایی که به صورت زیرکانه تلاش کرده است پیروان خود را از مسجد یعنی کانون اصلی اسلام دور کند فرقه ی صوفیه موسوم به گنابادی است.

 

رهبران این فرقه برای اینکه بتوانند صوفیان را از مساجد مسلمین دور کنند تا خدای نکرده نور ایمان وارد قلوب آنان نشود اقدام به طراحی مساله ی اجازه ی نماز کرده اند.

در این مدل فقط کسانی حق اقامه ی جماعت دارند که از طرف قطب فرقه حکم مجاز نمازی پیدا کرده اند.به همین دلیل صوفیان این فرقه(عده ی قلیلی که نماز میخوانند) به مسجد نمیروند چون امام جماعت مسجد حکم اقامه ی نماز از طرف قطب فرقه ندارد.

این حکم جعلی در حالیستکه اقامه ی نماز جماعت حکم نمیخواهد و هر مسلمانی میتواند پشت سر مسلمان دیگری اقامه ی نماز کند به شرطیکه عدالت داشته باشد.


 
ارسال توسط محمدجواد قریمی
 
تعداد بازدید :  
تاریخ : دوشنبه شانزدهم تیر 1393

دکانی بنام حقوق بشر

آقا اگر این بحث حقوق بشر نبود عالمانی همچون مصطفی آزمایش،زارا نورانی،مهرانگیز کار،شیرین عبادی و بسیاری از وطن فروشان فراری دیگر نانی در غرب برای خوردن نداشتند و احتمالا مجبور بودند در رستورانها برای اجنبیهای عزیز ظرف بشورند و زمین طی بکشند.

 

این آقای مصطفی آزمایش که نماینده ی فرقه ی گنابادی هم هست دکان چند دهنه زده.از یک طرف برای سرویس اطلاعات فرانسه کار می کند.از سوی دیگر از طرف قطب فرقه ی گنابادی هزینه هایش در فرانسه تامین می شود و در طرفی دیگر برای مجامع بع اصلاح حقوق بشری بویژه احمد شهید شب و روز کار میکند و اطلاعات علیه جمهوری اسلامی جمع آوری و حتی جعل می کند.

به هر حال انسان اگر کمی آزادمرد باشد هیچگاه وطن و دینش را به اجنبی نمی فروشد و برای لقمه ای نان مزدوری اجنبی را نمیکند.

محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شخصی نزد آیت الله بروجردی رفت و گفت: یکی از طلبه‌های شما جنسی را از مغازه من دزدیده است. ایشان در پاسخ فرمود : «  آن دزد عبا و عمامه‌ای را هم از ما برده است. »

نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را  یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع). بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی  است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.» همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از  همه بیشتر بود. علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی  است که خرماهایش را با هسته خورده.» همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود. (کتاب الخزائن، ملا احمد  نراقی)

از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و  ریاضیدانها چیه؟ میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو  سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن!!

روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به  راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند  قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر  مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود. ولى امام لطیفه عمر را  بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم  لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را  از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .  

می گویند یکی از هنرپیشه های هالیوود یک وقتی نامه ای نوشت به  " آلبرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم  بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند! اقای "  اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه  غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر  قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

 

 یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی  میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من! راننده تاکسی با  اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!! ایشان در جواب  فورا دو بیت از سعدی می خواند: چنان لطف او شامل هرتن است /  که هر بنده گوید خدای من است چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری  نپرداخته

 

 اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی  که محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز  حادثه به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده ! تلویزیون  رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره ! خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می  داره. خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟ آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !

 مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را  نگاه می کرد. مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه  بکاری ما می خوریم.» کشاورز گفت: «یونجه می  کارم»

یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟  میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!

در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را  در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را  دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر  است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و  بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!

 

 پدر، پسر تنبلش را میبره کوهنوردی بعداز اینکه میرسند به اون  بالای کوه باباهه به پسرش می گه بیا ببین از این بالا اون  پایین چقدر زیباست پسره میگه: بابا من که از اول  گفتم همون پایین بمونیم و بالا نیاییم!

 یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!

 طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای  در گیر نکنه !

 به یک اسکلت میگن یه دروغ شاخ دار بگو. می گه: توپولویم توپولو! صورتم مثل هلو!

 واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی  زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای  آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید. واعظ که  حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت  است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!

 طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز  نمیشه ، میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره  !!!

 به یارو میگن: با «ابریشم» جمله بساز. میگه: هوا ابری شم خوبه!

 قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا  کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پول‌هایش  را برداشتی؟» متهم: «یعنی می‌فرمایید اختیار جیب خودم را هم  ندارم!»

معتادی که در حال کشیدن سیگاره:  یه ژمین  لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!

یه اسبه زنگ می زنه سیرک، میگه: آقا  اونجا برای من کار دارین؟ مرده میگه: چه هنری داری؟ اسبه میگه:  مردک مگه نمی بینی دارم حرف میزنم!

دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم  خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم،  خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟ دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!

 

 

یه روز یه ترک … اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان. شجاع بود و نترس. در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد،  او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند. یه روز یه رشتی… اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی. او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی… اسمش حسین خرازی بود وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز … ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … ! تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه  های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند  ،  به  « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم  انگیزی !!!

 زید بن اسلم می گوید: زنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانی که در چشمش سفیدی است گفت نه در چشمش سفیدی نیست، پس از آن برای شوهرش گفته پیامبر را نقل کرد شوهرش گفت مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است. بحار الانوار 16 / 294
پیرزنی از انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض می کند از خداوند برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمودند: پیرزن داخل بهشت نمی شود. پیرزن اندوهگین شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند: مگر نشنیده ای قول خداوند را در مورد بهشتیان که ما آنان را به ابداع آفریده ایم  و دوشیزگان داشته ایم.[یعنی زنان بهشتی به صورت جوان و دوشیزه وارد بهشت می شوند] بحار الانوار 16/295
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: ای اشجعیه! پیرزن داخل بهشت نمی شود. بلال او را دید که گریه می کند به پیامبر مطلب را عرض کرد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود سیاه نیز داخل نمی شود هر دو نشستند و مشغول گریه شدند عباس آنان را دید و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: پیرمرد نیز داخل نمی شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداری داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترین شکل در روز قیامت می آورد و داخل بهشت می شوند به صورت جوان نورانی و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه کشیده اند. بحار الانوار 16/295
جد خالد قسری زنی را بوسید، زن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد، حضرت او را احضار کردند، او به کار خود اعتراف کرد و گفت اگر او هم می خواهد قصاص کند و مرا ببوسد من آماده ام، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب آن حضرت تبسم نمودند و فرمودند دیگر این کار را نکن. گفت نه، به خدا قسم دیگر نمی کنم. پیامبر از او گذشتند. بحار الانوار 16/295
امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرزن بی دندانی را دیدند و به او فرمودند پیرزن بی دندان داخل بهشت نمی شود. پیرزن گریه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چرا گریه می کنی؟ گفت من دندان ندارم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند با این حالت داخل بهشت نمی شوی. بحار الانوار  16/298

نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد ، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجه‌ی اقوام ایرانی از سوی برخی ، این کار را مصداق « غیبت » ندانستند لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد ، « حرام » است.

ایشان همچنین یادآور شدند: « غالب شهرهایی که لهجه های آن ها تقلید می‌شود شهرهایی هستند که مردم غیرت مند آن ها در حوادث مهم صد سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند و این عمل تصادفی نیست ». شایان ذکر است جلساتِ درس « خارج فقه » حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ، به صورت منظم و سه روز در هفته ، از ساعت 7.5 صبح تشکیل می‌شود و جزء برنامه‌های ثابت ایشان از سال 69 تاکنون بوده است. در این جلسات که با حضور تقریبا 500 نفر از طلاب برگزار می‌شود ، تاکنون مباحث جهاد و قصاص به طور کامل تدریس شده و در حال حاضر ، « مکاسب محرّمه » تدریس می‌شود.  متن این سخنان به این شرح است : « متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجه های بعضی از ولایات تقلید می‌کنند ؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه ؟ حالا این را هم من به شما عرض بکنم ؛ غالب این شهرهایی که لهجه‌های آن ها تقلید می‌شود ، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش ، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد ؛ یعنی توی هیچ یک از این کتاب‌های ادبی و طنز و غیره ، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است ؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف ؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقه‌ی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقه‌ی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند ؛ اتفاقاً سعی شده است که همین ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید می‌شود. پس ضمناً در پرانتز ، به این نکته هم توجه داشته باشید. این مسلماً حرام است . در حرمت این عمل هیچ شکی نیست . لکن غیبت نیست . چون قیودی که در غیبت ذکر شد - که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است - در این جا وجود ندارد . یکی از قیود ، مستور بودن بود. خب ، این مستور نیست . علاوه بر این که عیب نیست اصلاً . کسی این را به عنوان عیب ذکر می‌کند ، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند : آقا عمامه سرش است ؛ این « عمامه به سر بودن » عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است ، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمی‌کند ، اما مسلماً حرام است. این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجه‌ی یک شخصی را - به عنوان اینکه لهجه‌ی او ، لهجه‌ی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همه‌ی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجه‌ی عموم باشد، این میشود اهانت به همه‌ی آن جمعیت ؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند ، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد ، نه ، از یک نفر استحلال می‌کند. این بحث عیبجوئی است. اگر چنانچه نه ، تمسخر وجود نداشت ، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام  می گیرد ، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این ، در رادیو یک گوینده‌ای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامه‌ی  رادیویی بیان میکرد ! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف می‌زد که ما می‌فهمیدیم ، هم مشهدی را مثل خود مشهدی‌ها حرف می‌زد ! نفهمیدیم بالاخره کجایی است ، نگفت آخرش هم که کجایی است ؛ گفت من ایرانی هستم. پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجه‌ی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی می‌نشیند و تماشا می‌کند که تقلیدش را دارند می‌کنند. خودش هم می خندد ، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد ، استهزاء باشد ، تمسخر باشد ، آن جا می‌شود محرّم .»
محمدجواد قریمی
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر