۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

امیر المومنین علی (ع)فرمودند: فخر کردن انسان به خودش، نشانه کم عقلى او مى باشد.


۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

بسم الله الرحمن الرحیم

ارزش هر مکتب فکرى و اعتقادى، به توانایى آن در اقناع دیگران و پاسخ‌گویی به سوالات و اشکالات آنان است
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
﴿قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
۞ای قلم از قدرتی غالب بگو
از علی بن ابی طالب بگو
از علی مرد سیاست مرد دین
از علی تنها ترین مرد زمین
بیعت ما دوستان عین ولاست
زاده ی زهرا علی روح خداست
عده ای از همرهان جاهل شدند
در حمایت از علی کاهل شدند
خاک شهر کوفه بر سرهایتان
پس چه شد ایمان و باورهایتان
پشت بر مولا زهرا کرده اید
هیچ و شرم از این شهیدان کرده اید
حرفی از اعماق ایمان می زنم
با لب و حلق شهیدان میزنم
سامری ها با قلم بت ساختند
فتنه در دامان دین انداختند
مکر داخل کفر خارج را ببین
رونق کار خوارج را ببین
دین فروشان قلعه در باور زدند
یک به یک پشت قلم اردو زدند
با اساس دین تسامح می کنند
پای ارزش ها تساهل می کنند
هدیه بر رقاصه ها واجب نبود
قدر عالم کمتر از مطرب نبود
تا که گردد فتنه و آشوب کم
جبهه ای ها باز باهم هم قسم
نائب مهدی ولی داریم و بس
شیعیان سید علی داریم و بس
۩۞۩ஜ۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜஜ


__________███
__ _█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█


ذکرها ایام هفته:
شنبه: یا رب العالمین
یکشنبه:یاذالجلال والکرام
دوشنبه:یا قاضی الحاجات
سه شنبه:یا ارحم الرحمین
چهارشنبه: یاحی ویا قیوم
پنج شنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین
جمعه: اللهم صل علی محمد وآل محمد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار

bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان

Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها


۩☆ولایت امیر المومنین علی(ع)☆ ۩

امیر المومنین علی (ع)فرمودند: فخر کردن انسان به خودش، نشانه کم عقلى او مى باشد.


اگر بخواهیم فهرستی اجمالی از خیانت های شاه به کشور و مردم را ارائه بدهیم می توان به این امور اشاره نمود : 1. وابسته نمودن کامل کشور به قدرتهای بزرگ بویژه امریکا در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی ،فرهنگی و...؛ بگونه ای که کشور در دوره پهلوی ، حیات خلوت و منطقه نفوذ این قدرتها و حافظ منافع آنها محسوب می شد، از لحاظ سیاسی ایران در آن زمان بر اساس دکترین نیکسون ،نقش ژاندارم منطقه را ایفا می کرد و منافع امریکا در منطقه را تامین می نمود و بر این اساس در اواسط دهه 1350 ایران به بزرگ ترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد از سال 1950 تا زمان سقوط شاه ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود 20 میلیارد دلار رسید تصویب و اجرای طرح مصونیت قضایی اتباع امریکایی در ایران ، ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی و سلطه آنها بر ارتش ، مداخله شاه در عمان و ارسال تجهیزات نظامی از سوی ایران به مراکش ، اردن و زئیر در گیری نظامی ایران در سومالی بخشی از برنامه هایی بود که به دستور آمریکا و در راستای منافع بین المللی این کشور تحقق یافت و ایرانیان را بیش از پیش به وابستگی شاه به آمریکا معتقد ساخت( جمعی از نویسندگان ،انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن ، قم : نشر معارف ، 1384، ص107و106)از نظر اقتصادی نیز کشور کاملاٌ وابسته به امریکا بود به عنوان نمونه آمریکا 40 در صد سهام کنسرسیوم نفتی را به دست آورد و به سرمایه گذاری های گسترده در ایران پرداخت البته این روابط ماهیتی امپریالیستی داشت برای مثال ایران در برابر هر دلاری که از تجارت با آمریکا به دست می آورد دو دلار برای کالاهای امریکایی می پرداخت ( انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن ، ص 106) باری روبین در کتاب جنگ قدرتها درباره وابستگی همه جانبه و بی اختیاری شاه در برابر قدرتهای خارجی و سلطه آنها بر کشور می نویسد: ماموران سیاسی نظامی انگلیس و آمریکا عملا در همه کارهای حکومت ایران دخالت می کردند ( 25 گفتار درباره انقلاب اسلامی , تهران :شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی , نشر هماهنگ , 1382, ص 306) بطور کلی شاه در سالهای حکومت خود به خواست و حمایت دولتمردان آمریکا بیش از مردم خود چشم دوخته بود و رابطه شاه و دولت آمریکا فراتر از رابطه دو دولت دوست بود او معتقد بود تا هنگامی که آمریکایی ها از وی حمایت کنند ، می تواند هر چه بخواهد بگوید و هر کاری که بخواهد انجام دهد از این رو چنین دولتی را نمی توان سرنگون کرد( ماروین زونیس ، شکست شاهانه ، ترجمه عباس مخبر ،تهران : طرح نو ,1374, ص 359) 2- بی اعتمادی به ارزشها ، سنت ها و معتقدات جامعه که عمیقاً ریشه مذهبی داشت و تلاش برای از بین بردن ارزشهای مذهبی مسلط بر جامعه و جایگزینی آنها با ارزشهای غربی که از این جمله می توان به تغییر تاریخ اسلامی به تاریخ شاهنشاهی، برگزاری جشن های سلطنتی پر هزینه و گزاف,نفوذ و اشتغال گسترده بهائیان و صهیونیستها در پستهای کلیدی و حساس دولتی اشاره نمود ( ر.ک به؛ ظهور وسقوط سلطنت پهلوی ، حسین فردوست ، تهران : موسسه اطلاعات ،1380و کتاب پشت پرده تخت طاووس ، مینو صمیمی ، تهران : موسسه اطلاعات ، 1374) 3- ترویج روز افزون فساد وبزهکاری در میان مردم بویژه جوانان , شاه تا توانست در کشور به گسترش فساد و بی بند باری در کشور کمک کرد در حالی تعداد کتابخانه ها , ورزشگاهها در کشور بسیار محدود بودو در هر کوی وبرزن مراکز فحشاء , قمار و شراب فروشی وجود داشت و تهران پایتخت کشور شیعی ایران پر از مشروب فروشی و کارخانه های شراب سازی و مراکز قمار و فحشاء شده بود ( ر.ک.به: پشت پرده تخت طاووس و ظهور وسقوط سلطنت پهلوی ) 4- ابتذال و از بین بردن شخصیت و کرامت اخلاقی و اجتماعی زنان و تخریب کانون خانواده؛ زن در دوره حکومت شاه فقط یک وسیله عیاشی , شهوترانی بود و ارزش زن تا حد یک کالا تنزل پیدا کرده بود چیزی که امروزه در غرب شاهد آن هستیم. رواج فرهنگ برهنگی و بی بندوباری زنان و تنزل کرامت آنان وترویج فحشاء از کوشش های رژیم شاه در این جهت بود ( ر.ک. به: پشت پرده تخت طاووس , مفاسد اخلاقی خاندان پهلوی, شهلابختیاری , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ) 5- تشدید بی عدالتی و تبعیض در جامعه وشکاف طبقاتی و ضربه به اقتصاد کشور و تخریب صنعت کشاورزی کشور و تشویق به مهاجرت از روستاها به شهرها , تک محصولی شدن اقتصاد کشور و و وابستگی شدید اقتصادی به آمریکا نیز از جمله خیانتهای شاه به مردم و کشور محسوب می گردد ( ر.ک.به رویش , در آمدی بر کارآمدی نظام جمهوری اسلامی , علی اکبر کلانتری , قم: نشر معارف و کتاب 25 گفتار پیرامون انقلاب اسلامی و سیمای پهلوی , ژرار دو ویلیه ترجمه عبدالرحیم

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در صحیحه زراره از امام محمّدبن علی علیه‏السلام روایت می‏کند که حضرت فرمود: «بُنی الإسلام علی خمسة أشیاء: علی الصلاة و الزکاة و الحجّ و الصوم و الولایة». قال زُرارة: فقلت: و أیّ شی‏ء من ذلک أفضل؟ فقال: «الولایة أفضل، لأنّها مفتاحهنّ، و الوالی هو الدلیل علیهنّ.»1 اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره می‏پرسد: کدام یک برتر است؟ امام در پاسخ می‏فرماید: ولایت برتر است؛ زیرا کلید آنهاست، و صاحب ولایت، رهنمون بر آنها خواهد بود. مکتب تشیّع از روز نخست، بر همین اساس پی‏ریزی شده و مسأله ولایت کبری در شخص شخیص پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تحقّق یافته و آن حضرت رهبری دینی سیاسی امّت را برعهده داشته و همچنان پس از وفات وی، در امامت امامان معصوم علیهم‏السلام ادامه داشته است. این ویژگی، مکتب تشیّع را از دیگر مکاتب اسلامی جدا ساخت و به همین دلیل باید این شاخصه، پس از دوران حضور نیز ادامه یابد و مخصوص دو قرن‏ونیم نباشد. در دوران غیبت که از رهبری مستقیم امام معصوم محروم شده‏ایم، ضرورت ایجاب می‏کند تا کسانی ـ که شایستگی دارند ـ این مهم را برعهده گیرند، و رهبری دینی سیاسی همچنان برپا باشد؛ زیرا برپایی نظام که بدون رهبری صحیح و شرع‏ پسند امکان‏پذیر نیست، از واجبات مطلقه است که به تعبیر شیخ اعظم محقق انصاری بر همه واجبات تقدّم دارد و هیچ‏گاه قابل تعطیل و رها ساختن نیست. از این‏رو، فقها چه در گذشته و چه در حال، همگی اتفاق‏نظر دارند که این واجب مهم، بر عهده فقهای لایق و شایسته است، تا به نحو واجب کفایی متصدّی آن شوند و بر زمین نماند. خلاصه سخن این که واجبات نظامی که شیرازه انسجام جامعه اسلامی به آن بستگی دارد ـ از جمله، احکام انتظامی اسلام ـ امری نیست که شارع مقدّس به مهمل گذاردن آن رضایت دهد و به تعبیر حضرت استاد آیة‏اللّه‏ خویی، حکمتِ تشریعِ چنین احکامی و نیز اطلاق ادلّه اثباتی آنها ایجاب می‏کند، تا همواره مشروعیّت اجرایی آن بر دست شایستگان ادامه داشته باشد. آنچه محور اتفاق ‏نظر فقهاست، امور مربوط به شؤون عامّه و اقامه نظام است، که بداهت فقهی، تداوم آن را بر دست فقهای جامع‏الشرایط تداعی می‏کند و آنان با عنوان نیابت از سوی امام عصر عجل‏اللّه‏ تعالی فرجه و به گونه واجب کفایی باید برعهده گیرند؛ از این‏رو، عبارت «فوّضوا إلی فقهاء شیعتهم» از همان دوران شیخ مفید و شیخ طوسی تاکنون زبانزد همه فقهاست. به همین جهت، صاحب جواهر، این جمله معروف را فرموده است: «فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک، بل کأنّه ماذاق من طعم الفقه شیئا ولا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمرا.»2 جای بسی شگفتی است که برخی از مردم، در مسأله ولایت فقیه تردید دارند، و حکایت از آن دارد که طعم فقاهت را نچشیده و از رموز سخنان معصومین سردرنیاورده‏اند. با این وصف، برخی گمان برده ‏اند که شخصیّتی مانند شیخ اعظم و معاصر صاحب جواهر، با چنین اصل اصیل و مسأله انکارناپذیر و بدیهی فقاهت، مخالفت کرده، یا دلیل آن را سست شمرده است. و نیز فقیهی بی‏مانند همچون آیة‏اللّه‏ خویی در عصر حاضر، تردیدی در مسأله نموده باشد. جای بسی تأسّف است که چنین گمان ناروایی را درباره این دو فقیه بزرگ روا داشته‏اند؛ بلکه شیخ اعظم همان را گفته که صاحب جواهر و فقهای سلف گفته‏اند و آیة‏اللّه‏ خویی همان راه را رفته که امام راحل و فقهای خلف رفته‏اند. آری همگان یکسان نظر داده‏اند، و در به پا داشتن واجبات انتظامی (ممّا لایرضی الشارع بتعطیلها أبدا) که وظیفه فقهای جامع‏ الشرایط است، همگی اتفاق‏نظر دارند و نیز آنچه را که گفته‏اند، صرفا قرائت واحدی است و قرائتهای مختلف در این‏باره وجود ندارد. آنچه هست این است که آیا این وظیفه محوّل شده، یک منصب است یا تکلیف؟ شیخ و دیگر فقها آن را منصب می‏دانند و حضرت استاد آن را تکلیف و روشن خواهیم ساخت که در عمل، نتیجه یکی است و این حکم تکلیفی به همان حکم وضعی بازمی‏گردد. در این نوشتار، سعی شده تا موضع این دو فقیه بزرگوار روشن گردد؛ بویژه شیخ در دو کتاب مکاسب و قضا یکسان مسأله را مطرح ساخته و نتیجه گرفته است. باشد تا دوستان فاضل بیش از پیش از دیدگاه آنان آگاه شوند و امید است مورد رضایت حق و پسند صاحبان فضیلت قرار گیرد. ولایت فقیه از دیدگاه محقق انصاری محقق انصاری، در دو کتاب شریف خود مکاسب و قضا، مسأله ولایت فقیه را مطرح ساخته است. در کتاب مکاسب، پس از اثبات ولایت عامّه امام معصوم علیه‏السلام به مسأله ولایت فقیه می‏پردازد. نخست مناصب سه‏گانه فقیه ـ اِفتاء، قضاء و ولایت ـ را بیان داشته، سومین منصب (ولایت) را چنین وصف می‏کند: «ولایة التصرّف فی الأموال و الأنفس.» آن گاه می‏فرماید: «و هو المقصود بالتفصیل هنا.» یعنی ولایت عامّه، که همان حق تصرّف در اموال و نفوس است،3 همان‏گونه که برای معصومین علیهم‏السلام ثابت بوده، آیا در دوران غیبت، برای فقیه جامع شرایط نیز ثابت است یا نه؟ هدف از طرح کردن مسأله ولایت، بحث در همین جهت می‏باشد. سپس به تأسیس اصل در مسأله می‏پردازد: «اصل، عدم ثبوت ولایت کسی بر دیگری است، مگر آن که دلیل قطعی، موجب خروج از این اصل گردد.» ایشان درباره معصومین، با دلایل چهارگانه کتاب، سنّت، عقل و اجماع، از اصل یاد شده دست برداشته و ولایت آنان را فراتر از محدوده تبیین شریعت دانسته است و هرگونه تصرّف و نظرشان را در شؤون عامّه، نافذ و واجب‏الاتّباع می‏داند و درباره فقیه جامع شرایط می‏فرماید: ولایت ـ دراین جا ـ که به معنای تحمّل مسؤولیّت و مشروعیّت تصرّفات وی در شؤون عامّه است، به دو گونه قابل تصویر است: نخست آن که در تمام شؤون امّت حقّ نظر و تصرّف داشته باشد، و بر مردم واجب باشد تا از وی اطاعت کنند؛ همان‏گونه که درباره امامان معصوم علیهم‏السلام گفته شد. دیگر، در خصوص اموری که شرعا و عقلاً باید برپا داشته شود و متولّی خاصّی بر انجام آن معیّن نشده است. آن گاه در مورد نخست می‏فرماید: اثبات چنین حقّی4 برای فقیه، با همان گستردگی و شمول که برای امام معصوم ثابت بوده، مشکل است و دلایلی که در این زمینه ارائه شده، وافی به اثبات مطلب نیست و عبارت «دُوْنَهُ خَرْطُ القَتَادِ»5 را دومرتبه در همین‏باره به کار برده است. امّا در مورد دوم، که مشروعیّت انجام آن به طور مطلق ثابت گردیده و مفروغ‏عنه به شمار می‏رود ـ «لایرضی الشارع بترکه أبدا»؛ یعنی باید انجام گیرد، چه در دوران حضور و چه در دوران غیبت، به گونه‏ای که اگر فقیه جامع شرایط نیز وجود نداشته باشد، بر عدول مؤمنان واجب است آن را بر عهده گیرند ـ در چنین مواردی، این وظیفه فقیه جامع شرایط است که تصدی آنها را برعهده گیرد. مرحوم محقق انصاری در این‏باره، بحث را چنین آغاز می‏کند: هر گاه فقیه بداند امری از امور را که مربوط به شؤون امّت است می‏تواند به انجام رساند ؛ یعنی مشروعیّت انجام آن، منوط به حضور امام معصوم نیست6، باید آن را برعهده گیرد و انجام دهد؛ شخصا یا با دستیاری کسانی که او شایسته می‏داند و از سوی خود، آنان را معیّن می‏کند. سپس به مقبوله عمربن حنظله استناد کرده، می‏فرماید: ظاهر این حدیث آن است که تعیین فقها در دوران غیبت، مانند تعیین والیان و حاکمان در عصر رسالت و صحابه می‏باشد که مردم، ملزم بودند در تمامی امور مربوط به شؤون عامّه، به آنان مراجعه کنند و از آنان اطاعت نموده، پیرو نظر آنان باشند. در این‏باره می‏فرماید: «بل المتبادر عرفا من نصب السلطان حاکما، وجوب الرجوع إلیه فی الأمور العامّه المطلوبة للسلطان.»7 از دیدگاه عرف (فهم متعارف) هر که را سلطان (لیّ امر مسلمین) به عنوان حاکم (والی) منصوب کند، بدین معنی است که در تمامی شؤون مرتبط به قلمرو حکومت وی، مرجعیّت دارد و عهده‏داری آن را بدو سپرده است. ظاهر این مقبوله همین معنی را می‏رساند و تنها به امر قضاوت اختصاص ندارد. در جای خود، شیخ به این مطلب تصریح دارد که خواهیم آورد. سپس به روایات دیگر اشاره می‏کند؛ از جمله این روایت: «مجاری الامور بید العلماء باللّه‏ الأمناء علی حلاله و حرامه.»8 جریانات تمامی شؤون امت، باید به دست عالمان ربّانی که امین الهی بر حلال و حرام‏اند ـ فقهای جامع شرایط ـ انجام گیرد. آن گاه توقیع شریف9 را مطرح می‏سازد که در آن آمده است: «و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رُواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حُجّة اللّه‏.»10 در پیشامدها به بازگوکنندگان گفتار ما ـ کنایه از فقهاست که می‏توانند گفتار معصومین را بدرستی گزارش کنند ـ مراجعه کنید؛ زیرا اینان حجّت من بر شمایند، و من حجّت خدایم. یعنی همان‏گونه که من از سوی خداوند، حجّت بر شما هستم و مرجعیّت شما را دارا می‏باشم، فقها نیز از سوی من حجّت بر شما هستند و مرجعیّت دارند. مرحوم محقق انصاری استدلال به این توقیع را بدین‏سان بیان می‏دارد: مقصود از «الحوادث الواقعة» مطلق اموری است که مرتبط با شؤون عامّه است و می‏باید از دیدگاه عُرف، عقل و شرع به مقامات مسؤول مراجعه شود و تنها، مربوط به پرسش مسائل شرعی نیست؛ زیرا ظاهر عبارت آن است که مراجعه به وی ـ فقیه جامع شرایط ـ برای آن است تا او درباره آن تصمیم بگیرد و اقدام کند، نه آن که تنها حکم شرعی آن را بیان دارد. شاهد دیگر بر این مدّعی، تعلیلی است که در توقیع آمده است: «فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة‏اللّه‏». این می‏رساند که حجیّت نظر و رأی مسؤولان در تصمیم‏گیری‏ها از مقام منصوب بودنشان نشأت گرفته که در جهت زعامت و سیاستمداری می‏باشد و گرنه باید بگوید: «فإنّهم حجج‏اللّه‏ علیکم»؛ زیرا حجیّت نظر و فتوای مجتهد در مسائل شرعی فرعی، از مقام استنباط وی از کتاب و سنّت نشأت گرفته، نه از مقام منصوب بودنش از سوی امام زمان علیه‏السلام . سومین شاهد آن که مراجعه به فقها در مسائل شرعیِ فرعی، چیزی نبود تا بر کسی مانند اسحاق‏بن یعقوب ـ که از مشایخ کلینی است ـ پوشیده باشد، بلکه از بدیهیّات به شمار می‏رود و جای آن نبوده تا در نامه‏ای درخواست روشن شدن آن را نماید؛ آن هم با این تعبیر «مَسائِل أُشکِلَت عَلَیَّ»؛ مسائلی که بر من مشکل نموده، و راه حلِّ آن برایم پوشیده است! آری مسائلی همانند مصالح سیاسی، اجتماعی، مردم، جای این پرسش را دارد که در دوران غیبت، مرجعیّت آن با چه کسی یا کسانی است؟ در واقع از مسائلی پرسش می‏کند که مرتبط به مقام امامت و زعامت امّت است، و این که آیا در عصر غیبت، چه کسانی صلاحیّت جایگزینی آن مقام را دارند؟ این گونه پرسشهاست که شایسته است شخصی مانند اسحاق‏بن یعقوب از پیشگاه بلند امام زمان عجل‏اللّه‏ تعالی فرجه درخواست جواب کند. خلاصه سخن این که ظاهر تعبیر «حوادث واقعه» جنبه شمولی دارد و نمی‏توان آن را مخصوص احکام شرعیِ فرعی یا مسأله قضاوت دانست. شیخ در پایان می‏فرماید: «و علی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا أنّ ما دلّ علیه هذه الأدلّة هو ثبوت الولایة للفقیه فی الامور الّتی تکون مشروعیّة ایجادها فی الخارج مفروغا عنه، بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی الناس القیام بها کفایة.»11 از دلایل یاد شده روشن گردید اموری که مشروعیّت انجام آنها مفروغ‏عنه باشد، به گونه‏ای که اگر فقیه جامع‏الشرایطی نیز وجود نداشته باشد؛ بر امّت واجب است ـ به نحو واجب کفایی ـ آن را برپا دارند و در تحقق بخشیدن به آن به پا خیزند؛ در چنین اموری ـ طبق دلایل یاد شده ـ ولایت فقیه ثابت است (و این فقیه است که منصب ولایت عامّه، از سوی ولیّ عصر(عج) بدو تفویض شده است.) بدین‏سان، با در نظر گرفتن این مطلب، که برپایی نظام از واجبات مطلقه است و هرگز مقیّد به زمان، مکان یا شخص خاصّی نیست و در دوران غیبت همانند دوران حضور باید برپا داشته شود و شیخ نیز در کتاب مکاسب بارها فرموده است: «إقامة النظام من الواجبات المطلقة»،12 با در نظر گرفتن این مطلب به عنوان صغرای مسأله و انضمام آن با مطالب یاد شده که کبرای مسأله را تشکیل می‏دهند، مسأله «ولایت عامّه فقیه» در دوران غیبت بروشنی ثابت می‏شود. این بود آنچه از کتاب مکاسب شیخ به دست می‏آید. امّا در کتاب قضاء می‏فرماید: حکم فقیه جامع شرایط در تمام فروع احکام شرعی و موضوعات، حجّت و نافذ است؛ زیرا مقصود از لفظ حاکم که در مقبوله آمده، نفوذ حکم او در همه شؤون و زمینه‏هاست و مخصوص امور قضایی نیست؛ همانند آن که سلطان وقت، کسی را به عنوان حاکم معیّن کند، که مستفاد از آن، تسلّط او بر تمام شؤون مربوط به حکومت اعم از جزئی یا کلی است. از این‏رو، لفظ «حَکَم» را که مخصوص باب قضاوت است به کار نبرده، بلکه به جای آن، لفظ حاکم را به کار برده تا عمومیّت نفوذ سلطه او را برساند. سپس می‏فرماید: «و منه یظهر کون الفقیه مرجعا فی الأمور العامّة... .» مرجعیّت فقیه جامع شرایط، در تمامی شؤون عامّه مرتبط با امّت، روشن می‏شود. و درباره توقیع شریف می‏فرماید: گرچه صدر روایت مربوط به احکام شرعی کلّی است، ولی تعلیلِ آن که می‏فرماید «فإنّهم حجّتی علیکم» می‏رساند که همه احکام صادره از سوی او نافذ و حجّت است؛ زیرا به عنوان نماینده ولی عصر ـ (عج) ـ حکم نموده؛ لذا هرگونه حکم صادره مربوط به شؤون ولایت، واجب‏الاتّباع است. آن گاه برای توضیح بیشتر می‏گوید: بی‏گمان، حکم فقیه جامع شرایط در موضوعات قضایی، نافذ و حجّت است، ولی تعلیلی که امام علیه‏السلام برای پذیرفتن حکم فقیه بیان داشته است، می‏رساند که این پذیرش در مسائل قضایی، فرع پذیرفتن در همه احکام صادره از سوی فقیه است؛ زیرا وی نماینده امام معصوم است و هر چه حکم کند، نافذ است. عبارت شیخ چنین است: «إنّ تعلیل الإمام علیه‏السلام وجوب الرضا بحکومته فی الخصومات، بجعله حاکما علی الإطلاق و حجة کذلک، یدلّ علی أنّ حکمه فی الخصومات و الوقائع، من فروع حکومته المطلقة و حجیّته العامّة، فلایختص بصورة التخاصم.»13 سرّ مطلب دراین است که تعلیل، به منزله کبرای استدلال است و یکی از شرایط ضروری قیاس استدلالی، کلیّت کبری است، به گونه‏ای که فراتر از شعاع دایره نتیجه مأخوذه باشد، و گرنه تکرار مُدّعی به شمار می‏رود و به اصطلاح، آن را «مصادره به مطلوب» می‏گویند. برخی از نویسندگان تازه وارد به توهم ایرادگیری بر مرحوم شیخ گفته‏اند: کاربرد «حکومت» و «حاکم» در زبان عرب در معنای زعامت و ولایت نیامده است، و تنها در زبان فارسی رایج است! ولی اگر اینان دست‏کم به نهج‏البلاغه مراجعه می‏کردند، به خود اجازه نمی‏دادند تا این‏گونه نسنجیده سخن گویند. مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام در خطبه قاصعه درباره امّت اسلامی که مورد عنایت حق تعالی قرار گرفته‏اند، می‏فرماید: «فهم حُکّام علی العالمین و ملوک فی أطراف الأرضین، یملکون الأمور علی من کان یملکها علیهم، و یُمضون الأحکام فیمن کان یُمضیها فیهم.»14 دکتر شهیدی در ترجمه این عبارت از خطبه چنین می‏نویسد: «و نیکویی حال آنان را به عزّتی رساند ارجمند، و کارهاشان استوار گردید و دولتشان نیرومند، چنان که حاکم شدند بر جهانیان و پادشاهانِ زمین، در این کرانه و آن کران. کار کسانی را به دست گرفتند که بر آنان حکومت می‏نمودند، و بر کسانی فرمان راندند که فرمانبر آنان بودند.»15 حضرت درباره بنی‏اسرائیل پس از رهایی از بردگی فرعونیان می‏فرماید: «فأبدلهم العزّ مکان الذلّ، و الأمن مکان الخوف، فصاروا ملوکا حُکّاما و أئمّةً أعلاما.»16 دکتر شهیدی در ترجمه آورده است: «و از پسِ خواری ارجمندشان فرمود و آرامش را جایگزین بیم کرد. پس پادشاهان حکمران شدند و پیشوایان با فرّ و شأن.»17 امام علیه‏السلام درباره منافقان و رفتار آنان پس از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «فتقرّبوا إلی أئمّة الضلالة و الدُّعاة إلی النار بالزور و البهتان، فولّوهم الأعمال و جعلوهم حکّاما علی رقاب الناس.»18 اینان پس از رسول خدا برجای ماندند، و با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت‏کنندگان به آتش ـ غضب الهی ـ نزدیکی جستند، و آنان این منافقان را به کار گماردند و بر گرده مردم حکمرانشان نمودند. در نتیجه، شیخ در دو کتاب مکاسب و قضاء، همان را گفته که فقها از روز نخست درباره ولایت فقیه گفته‏اند: اموری که مربوط به برپایی نظام است و تعطیل آن نشاید، بر عهده فقیهان جامع‏شرایط است که به نحو واجب کفایی، آن را برپا دارند و فرونگذارند. این وظیفه از سوی امام معصوم به آنان تفویض شده است که بایستی انجام دهند و مردم باید در یاری ایشان و فراهم کردن امکانات لازم بشتابند. شیخ مفید، سرسلسله فقهای نامی شیعه، فرموده است: «اجرای حدود و احکام انتظامی اسلام را، که وظیفه سلطان اسلام است و در عصر حضور به دست امامان معصوم علیهم‏السلام و نایبان خاصّ آنان اجرا می‏گردید، در دوران غیبت، به فقهای شیعه واگذار کرده‏اند: «فوّضوا إلی فقهاء شیعتهم»، تا در صورت فراهم بودن امکانات و با پشتوانه مردمی، مسؤولیّت اجرایی آن را عهده‏دار باشند.»19 شیخ طوسی و دیگر فقهای پس از وی یکایک بر همین منوال رفته‏اند و آن را از ضروریّات مذهب شمرده‏اند؛ از این‏رو، صاحب جواهر، پس از نقل اتفاق آرای فقها بر ثبوت ولایت و نیابت عامّه فقیه جامع شرایط در دوران غیبت می‏گوید: «بل لولا عموم الولایة، لبقی کثیر من الأمور المتعلقة بشیعتهم معطّلة... .» وی اضافه می‏کند: آن اندازه مسأله ولایت فقیه بر وفق مبانی فقهی، روشن و آشکار است که هر که در آن تردید کند، گویا بویی از فقه نبرده و از اسرار کلام معصومان سردرنیاورده است. اکنون چگونه می‏توان گمان برد شخصیّتی مانند شیخ اعظم، با چنین امر بدیهی مخالف باشد؟! لذا چنین گمانی درباره شیخ، کاملاً جفاست، یا از روی ناآگاهی به مبانی فقهی و شیوه استدلال بزرگان فقهاست. نکته قابل توجّه آن که صاحب جواهر، تردید و وسوسه در ثبوت ولایت فقیه را به «بعض الناس» نسبت می‏دهد و این خود نشان می‏دهد، چنان کسانی را از عوام‏النّاس شمرده، شایسته لقب فخیم فقاهت نمی‏داند. دیدگاه آیة‏اللّه‏ خویی استاد بزرگوار آیة‏اللّه‏ خویی درباره برپایی نظام و اجرای احکام انتظامی اسلام و این که در دوران غیبت، بر فقیهان جامع شرایط است تا این مهم را برعهده گیرند، با دو بیان استدلال فرموده است: نخست از راه عموم مصلحت، و دیگری از طریق اطلاق دلیل. ایشان می‏فرماید: به دو دلیل، فقیه جامع شرایط در عصر غیبت می‏تواند مجری احکام انتظامی اسلامی باشد: اولاً، اجرای احکام انتظامی اسلامی در راستای مصلحت عمومی تشریع گردیده و برای حفظ نظم است تا جلوی فساد گرفته شود و ظلم و ستم، تجاوز و تعدّی، فحشا و فجور و هرگونه تبهکاری و سرکشی در جامعه ریشه‏کن شود و این نمی‏تواند مخصوص یک برهه ـ عصر حضور، دوقرن‏ونیم ـ بوده باشد؛ زیرا وجود مصلحت یاد شده در هر زمانی، ایجاب می‏کند تا مشروعیّت اجرای احکام مربوطه همچنان ادامه داشته باشد و حضور معصوم، در این مصلحت، که در راستای تأمین سعادت و سلامت جامعه در نظر گرفته شده، مدخلیّتی ندارد. ثانیا، از نظر فنّی و قواعد علم اصول، دلایل احکام انتظامی اسلام اِطلاق دارد ـ اِطلاق اَزمانی و اَحوالی ـ و نمی‏توان آن را بی‏جهت، مقیّد به زمان یا حالت خاصّی دانست و همین اطلاق، چنین اقتضا دارد تا در امتداد زمان همواره ادامه داشته باشد و اجرا گردد. ولی این که مخاطب به این تکلیف کیست، از دلایل یاد شده به دست نمی‏آید. بی‏تردید، آحاد مردم، مخاطب این تکلیف نیستند؛ زیرا در آن صورت اختلال در نظام پدید می‏آید و نوعی نابسامانی حاکم خواهد شد. به علاوه در توقیع شریف آمده است: «و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة أحادیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجة‏اللّه‏.» در پیشامدها و رخدادها به فقیهانی که با گفتار ما آشنایی کامل دارند، مراجعه کنید که آنان حجّت ما بر شمایند، همان‏گونه که من حجّت خدایم. در روایت حفص‏بن غیاث نیز آمده است: «إقامة الحدود، الی من إلیه الحکم.» اجرای احکام انتظامی اسلام بر عهده کسی است که شایستگی اِعمال‏نظر و حکم کردن را دارا باشد. این روایت، به ضمیمه روایاتی که صدور حکم در عصر غیبت را شایسته فقهای جامع شرایط می‏داند، بخوبی دلالت دارد که اجرای احکام انتظامی در دوران غیبت بر عهده فقهای شایسته است.20 ایشان همچنین در باب «حسبه»21 از کتاب اجتهاد و تقلید می‏فرماید: «إنّ هناک أمورا لابدّ أن تتحقّق خارجا، المعبّر عنها بالأمور الحسبیّة، والقدر المتیقَّن هو قیام الفقیه بها.»22 قدر متیقّن از مکلّفان به این‏گونه واجبات ـ که اهمال و فروگذاری آن در هر زمان، شرعا و عقلاً روا نباشد ـ فقهای عادل و جامع شرایط می‏باشند. مسأله حاکمیّت نظام اسلامی و سیاستمداری در جهت حفظ مصالح امّت و حراست از مبانی اسلام و برقراری نظم در جامعه، از مهمترین واجباتی است که شرع و عقل، تن به اهمال آن نمی‏دهد و نمی‏توان در برابر آن بی‏تفاوت بود. از این‏رو، براساس دلایل یاد شده، این وظیفه فقهای آگاه است که مسؤولیّت اجرایی آن را بر عهده گیرند و در صورت فراهم بودن امکانات، شانه خالی نکنند. مسأله «حفظ النظام من الواجبات المطلقة التی لاتقیید لها» ـ حفظ نظم از واجبات مطلقی است که هرگز نمی‏توان مخصوص به دوره‏ای دانست ـ بارها و در جای‏جای کلام استاد، مورد استناد قرار گرفته، و آن را از مهمترین واجبات شمرده، و بر همه احکام اوّلیه حاکم گرفته‏اند. این که آیة‏اللّه‏ خویی مسؤول این واجب دینی را فقهای آگاه و شایسته دانسته است، مطابق سخن مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام است که می‏فرماید: «إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر اللّه‏ فیه.»23 کسانی شایسته مقام رهبری و عهده‏دار شدن مسؤولیت اجرای نظام هستند که در بینش سیاسی و امکانات، نیرومندترین و نسبت به دیدگاههای اسلام در امر رهبری، داناترین باشند. لذا مقصود از فقهای جامع شرایط، جامعیّت در شرایط رهبری است. نکته قابل توجّه این که استدلال آیة‏اللّه‏ خویی در این زمینه، همان استدلال امام راحل است، آن جا که از دیدگاه کلامی مسأله را مطرح می‏سازد. امام راحل قدس ‏سره در این‏باره می‏فرماید: «فما هو دلیل الإمامة بعینه دلیل علی لزوم الحکومة بعد غیبة ولیّ‏الأمر عجّل‏اللّه‏ تعالی فرجه الشریف.»24 دلیلی که بر ضرورت امامت ـ پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اقامه می‏گردد، بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت دلالت دارد (و آن، لزوم برپا داشتن نظام و مسؤولیّت اجرای عدالت اجتماعی است). آن گاه می‏نویسند: «همه احکام انتظامی اسلام در زمینه نظام مالی، سیاسی، حقوقی و کیفری همچنان ادامه دارد و مخصوص عصر حضور نبوده است. همین امر، ضرورت حکومت و رهبری امّت را ـ برابر دیدگاه شرع ـ ایجاب می‏کند و این که فرد شایسته‏ای، مسؤولیّت تأمین مصالح امّت و تضمین اجرای عدالت را برعهده گیرد. و گرنه، تنها پیشنهاد احکام انتظامی و به اهمال گذاردن جنبه مسؤولیّت اجرایی، مایه هرج و مرج و اختلال در نظام خواهد بود، با آن که می‏دانیم «حفظ نظام» از واجبات مؤکّد است و اختلال در امور مسلمانان از مبغوضات شرع مقدس است. بنابراین، هدف شارع، جز با تعیین والی و حاکم اسلامی و مشخص ساختن شرایط و صلاحیّتهای لازم در اولیای امور، قابل تأمین نیست. به علاوه حفاظت از مرزهای اسلامی و جلوگیری از اشغالگران خارجی، به حکم عقل و شرع، واجب است و اینها جز با تشکیل حکومتی نیرومند، امکان‏پذیر نیست. بسیار روشن است این‏گونه مسائل ـ سیاسی، اجتماعی ـ از امور موردنیاز مبرم جامعه اسلامی بوده و مهمل گذاردن آن از سوی شارع حکیم، معقول نیست. بنابراین، هر دلیلی که بر ضرورت مقام امامت ـ ولایت کبرای معصوم علیه‏السلام ـ اقامه گردد، همان دلیل بر ضرورت امتداد مقام ولایت در دوران غیبت نیز دلالت دارد.»25 در همین راستا، کلام مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام را یادآور می‏شویم که فرموده است: «و ـ فُرضت ـ الإمامة نظاما للأمّة.»26 امامت، پایه استوار نظام حاکم بر امّت اسلامی است. لذا امامت و رهبری امّت برای همیشه در جهت حفظ و اجرای نظام، یک ضرورت دینی و واجب شرعی به شمار می‏رود. بخوبی روشن است که استدلال امام راحل، همان استدلال آیة‏اللّه‏ خویی است و هر دو یکسان مسأله را از دیدگاه عقل و ضرورت شرع بررسی کرده‏اند و وحدت دلیل، همانا وحدت نتیجه را در پی دارد، جز با اندکی تفاوت که اشاره خواهیم نمود. چند نکته در این جا باید به چند نکته توجّه نمود: 1 ـ ولایت از دیدگاه محقّق انصاری یک منصب به‏شمار می‏رود؛ از این‏رو، آن را یکی از سه منصب فقیه شمرده است. منصب از دیدگاه فقهی، حق محسوب می‏گردد، لذا از آن به حقّ تصرّف در اموال و نفوس یاد می‏شود. در اصل هر نوع ولایت، در اصطلاح فقهی، از حقوق شمرده می‏شود و از احکام وضعی است نه تکلیفی؛ گرچه احکام تکلیفی فراوانی بر آن مترتّب می‏گردد. ولی آیة‏اللّه‏ خویی آن را یک حکم تکلیفی و وظیفه عملی می‏داند؛ البته وظیفه به اصطلاح فقهی، که همان تکلیف فرعی عملی است. عمده نظر ایشان به دلیل اثباتی مسأله است که از راه عقل و قدر متیقِّن، جواز تصدّی و تصرّف فقیه در امور یاد شده، ثابت گردیده است؛ یعنی بر فقیه جامع شرایط واجب است تا ـ به نحو وجوب کفایی ـ عهده‏دار آن شود؛ همانند تجهیز میّتی که فاقد ولیّ مشخصی است. بر عموم مسلمانان واجب است تا تجهیزات وی را انجام دهند و نباید بر زمین بماند. اگر ولیِّ معین وجود داشت، حقّ اولویّت با او بود، ولی با نبود وی بر دیگران یک تکلیف محض است، و در این جا مسأله حق مطرح نیست. بدین‏سان در واجبات نظامی و اجرای احکام انتظامی، به سبب عدم تعیین مسؤول مشخّص، بر فقیه جامع‏شرایط ـ با عنوان قدر متیقّن و به نحو وجوب کفایی ـ واجب است عهده‏دار شود و این، حقّی را ایجاب نمی‏کند. نتیجه: فرق میان دو مسلک آن جا ظاهر می‏گردد که اگر فقیه، کسی را در یکی از شؤون مربوط معیّن نمود، او عنوان وکالت از فقیه را دارا می‏شود، و یک منصب رسمی برای او به شمار نمی‏آید؛ لذا با فوت فقیه یاد شده، همه وکلای او عزل می‏شوند و نصب مجدّد، نیاز به فرمان فقیه صلاحیت‏دار دیگر دارد. سرّ مطلب در این است که تعیین اشخاص از سوی فقیه یاد شده، با عنوان نیابت از وی بوده؛ زیرا تکلیف، ذاتا متوجّه او بوده و چون شخصا قادر به انجام آن نبوده، دست به استنابه زده است. آری اگر خود دارای منصب رسمی بود ـ چنان که دیگر فقها گفته‏اند ـ منصوبان از سوی وی نیز دارای منصب می‏شدند و با فوت وی، آنان از مقامشان عزل نمی‏گردیدند و نیاز به نصب دوباره نبود. تعیین متولّیان بر اوقاف، قیّم بر صغار، امامان جمعه و قُضات نیز بر همین منوال است و این نتیجه مهمّی است که در ابعاد مختلف شؤون عامّه تأثیرگذار است. استاد خود به این نتیجه تصریح دارد و می‏فرماید: «إنّما الثابت، أنّ له (للفقیه) التصرّف فی الأمور التی لابدّ من تحقّقها فی الخارج، بنفسه او بوکیله و معه إذا نصب متولیّا علی الوقف أو قیّما علی الصغیر، فمرجعه إلی التصرّف فیهما بالوکالة (عن الفقیه) ولا کلام فی أنّ الوکیل ینعزل بموت موکّله، و هو الفقیه فی محلّ الکلام.»27 ولی، آیا راه تشخیص حق از حکم و جدا ساختن حکم وضعی از حکم تکلیفی، تنها در طریق اثباتی آن است، یا از نحوه تشریع آن باید به دست آورد؟ بسیاری از احکام وضعی از احکام تکلیفی نشأت می‏گیرند و بالعکس. چه بسا نحوه تکلیف، ایجاب حق نماید، یا تشریع حق، ایجاب تکلیف کند؛ خواه دلیل اثباتی آن، عقلی باشد یا نقلی و اجتهادی. بویژه که حضرت استاد، احکام تکلیفی الزامی را «جَعْل عُهْده» می‏دانند، و الزام به انجام یا ترک آن را، فقط به حکم عقل می‏شمردند. از این‏رو، میان حکم وضعی و حکم تکلیفی نباید چندان فرقی باشد؛ زیرا تشریع در هر دو به مثابه «جَعْل عُهْده» است؛ یعنی مکلّف، موظّف است طبق آن، انجام وظیفه نماید و اصطلاح وضع یا تکلیف، اعتباری است که عقل، آن را انتزاع می‏کند. لذا مسأله ولایت ـ که یک منصب تلقّی می‏شود و ایجاب مسؤولیّت می‏کند ـ چیزی جز «جَعْل عُهْده» نیست؛ یعنی مسؤولیّتی که بر ذمّه شخص نهاده شده و باید از عهده آن برآید و انجام وظیفه کند؛ خواه دلیل اثباتی آن، نصّ شرعی ـ به تولیت وی ـ باشد یا ضرورت عقل و شرع. از این‏رو، همگی فقها، از همین دلایلی که حضرت استاد به آن استناد فرموده، ولایت فقیه را به عنوان یک منصب و حقّ شرعی، تلقّی کرده‏اند. عبارت استاد نیز، پس از استدلال به روایت حفص‏بن غیاث، همین مطلب را می‏رساند. ایشان می‏فرماید: «فإنّها ـ بضمیمة ما دلّ علی أنّ من إلیه الحکم فی زمان الغیبة هم الفقهاء ـ تدلّ علی أنّ إقامة الحدود إلیهم و وظیفتهم.»28 عبارت «إلیهم» و «وظیفتهم» در این‏جا، همان مرجعیّت رسمی را می‏رساند، که همان حق ولایت است. 2 ـ محقق انصاری با دیگر فقها، در کبرای مسأله اختلاف‏نظری ندارند، بدین معنی که در امور مربوط به شؤون عامّه و برپایی نظام که قِوام جامعه بر آن استوار می‏باشد و حتما باید برپا داشته شود، توافق دارد که بر فقیه جامع شرایط لازم است به عهده گرفته و در انجام آن ـ در صورت فراهم بودن امکانات ـ کوتاهی نکند. تا این جا هیچ اختلافی میان شیخ و دیگر فقها نیست. ولی در برخی از صُغریات مسأله اندکی اختلاف به چشم می‏خورد. در واقع، اختلاف در برخی مصادیق است که آیا از امور تعطیل‏بردار است، یا نه؟ ایشان در این‏باره می‏فرماید: «إن علم الفقیه من الأدلّة جواز تولّیه، لعدم إناطته بنظر خصوص الإمام أو نائبه الخاص، تولاّه مباشرةً او استنابةً... و إلاّ عطّله. فإنّ کونه معروفا لاینافی إناطته بنظر الامام، و الحرمان عنه عند فقده، کسائر البرکات التی حُرمناها بفقده عجل‏اللّه‏ تعالی فرجه.»29 اگر فقیه، مطلق مشروعیّت امری را از دلایل به دست آورد؛ یعنی انجام آن، متوقف بر اذن خاص امام معصوم نباشد، می‏تواند آن را بر عهده گرفته و متصدّی آن شود، و گرنه، آن را تعطیل و رها می‏سازد؛ زیرا تنها معروف بودن امری که منوط به اِذن خاصِ امام معصوم علیه‏السلام است، مجوّز انجام آن نمی‏گردد و همانند دیگر برکات وجودیِ امام زمان ـ عجّل‏اللّه‏ فرجه له ـ از فیض آن محروم شده‏ایم. آن‏گاه برای‏مواردمشکوک‏که مشروعیّت آنها مطلق است یا منوط به اِذن خاصّ امام معصوم علیه‏السلام مثال آورده می‏فرماید: «کالحدود لغیر الإمام، و تزویج الصغیرة لغیر الأب والجدّ، و ولایة المعاملة علی مال الغائب بالعقد علیه و فسح العقد الخیاری عنه... فلایثبت من تلک الأدلة مشروعیّتها للفقیه، بل لابدّ للفقیه من استنباط مشروعیّتها من دلیل آخر.»30 مثالها عبارتند از: اجرای حدود شرعی، شوهر دادن دختر نابالغی که پدر و جدّ ندارد، داد و ستد بر اموال کسی که مدت مدیدی غایب بوده و اموال او راکد مانده است و... . ایشان می‏فرماید: احتمال می‏رود که تصدّی این گونه امور، منوط به نظر و اذن خاص امام معصوم بوده، و از فقیه تکلیف تصدی آنها ساقط باشد، مگر آن که از دلیلی دیگر ـ جز دلایل ولایت عامّه فقیه ـ به دست آورد که تصدّی آنها جایز یا لازم است. عمده نظر بحث، اکنون در مسأله اجرای حدود شرعی است که از احکام انتظامی اسلام به شمار می‏رود و همان است که حضرت استاد آیة‏اللّه‏ خویی تأکید دارند با در نظر گرفتن «عموم مصلحت» در چنین احکامی و نیز «اطلاق ادلّه» به دست می‏آید که مشروعیّت آن در دوران غیبت همانند عصر حضور یکسان است و این وظیفه فقیه جامع شرایط است که تصدّی آن را برعهده گیرد. البته این نظر با فرموده شیخ منافات ندارد؛ زیرا شیخ استفاده مشروعیّت آن را از ادله عموم ولایت، مورد تردید قرار داده، به دلایل دیگر احاله نمودند و دلایل دیگر همان است که حضرت استاد با عنوان «عموم مصلحت و اطلاق ادلّه» به آن اشاره دارند. 3 ـ قلمرو ولایت فقیه ـ از دیدگاه فقها ـ به گستردگی ولایت کبرای امامام معصوم نیست، بلکه تنها در محدوده شؤون عامّه است که قوام نظام اجتماعی بر آنها استوار است؛ اموری که بدون برپا داشتن آنها، شیرازه جامعه از هم می‏گسلد؛ یعنی آنچه مصلحت عمومی اقتضا می‏کند تا شایستگان، مسؤولیّت آن را بر عهده گیرند و این شایستگان از نظر شرع و عقل، فقیهان جامع شرایط هستند. از این‏رو، چند نقطه را، که برخی خواسته‏اند نقطه‏های کور یا تاریک ارائه دهند، روشن کنیم. الف) در امور عامّه که مربوط به برپایی نظام است، همه فقها اتفاق نظر دارند که باید برپا شود و بر زمین نماند؛ زیرا «لایرضی الشارع بتعطیلها» و این، وظیفه فقهای شایسته و لایق است که به نحو واجب کفایی آن را برعهده گیرند. البته آنان در شؤون خصوصی که مرتبط با شؤون عامّه نباشد، دخالتی ندارند و از محدوده ولایت فقیه بیرون است. ب) مقصود از ولایت فقیه در عصر غیبت، همین عهده‏داری و مسؤولیّت در راستای مصلحتهای مردمی است و این خود، انجام وظیفه و خدمتی است که شارع مقدس مسؤولیّت آن را بر عهده فقیه جامع شرایط قرار داده است. بنابراین، تفسیر ولایت فقیه به قیمومیّت و سرپرستی تامّ‏الاختیار، که مفهوم سفاهت و قصور را در «مولّی‏علیه» ـ مردم ـ تداعی کند، یک نوع تفسیر به رأی و معنایی تحمیلی به شمار می‏رود. ج) مراد از «اطلاق» در عبارت «ولایت مطلقه فقیه»، شمول این مسؤولیت است که همه ابعاد مصالح مردمی را فرامی‏گیرد. خلاصه این که مسؤولیت «تأمین مصالح و تضمین عدالت» در سطح گسترده و همگانی، بر عهده ولی‏امر است و در هیچ یک از ابعاد آن، اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و... که در راستای منافع مردمی باشد، نمی‏تواند شانه خالی کند. به علاوه، «مطلقه» در کلمات متأخران، به جای «عامّه» در کلمات متقدّمان به کار رفته و مقصود یکی است. شاید نخستین کسی از متأخران که آن را به کار برده، محقق انصاری است، آن جا که در شرح توقیع و مقبوله می‏فرماید: «إنّ تعلیل الإمام علیه‏السلام وجوب الرضا بحکومته فی الخصومات بجعله حاکما علی الإطلاق و حجّة کذلک، یدلّ علی أنّ حکمه فی الخصومات والوقائع من فروع حکومته المطلقة و حجیّته العامّة فلا یختصّ بصورة التخاصم.»31 در این عبارت، مطلقه و عامّه را در کنار هم قرار داده و به یک معنی گرفته است. بدین‏سان، معنی کردن واژه «مطلقه» به «نامحدود بودن»، ناشی از جهل به اصطلاحات فقهی است؛ زیرا ولایت ـ مسؤولیّت ـ ولیّ‏امر مسلمین و تصرّفات او در شؤون عامّه، تنها در محدوده مصالح امّت است و لاغیر. 4 ـ همان گونه که اشاره شد، در طول تاریخ فقاهت، از دوران شیخ مفید و شیخ طوسی تاکنون، مسؤولیّت ولیّ فقیه را حوزه احکام انتظامی دانسته‏اند که تعطیل آن از نظر شرع و عقل هیچ‏گاه نشاید. درباره این مسأله همواره یکسان بحث شده، و هرگز قرائتهای گوناگونی از آن نشده است؛ لذا آنچه اخیرا مطرح شده و نوشته‏هایی که با عنوان نظریّه‏های دولت در فقه شیعه عرضه شده، بی‏اساس و فاقد اعتبار علمی است. آنچه به عنوان شاعد مدعی در این گونه نوشتارها آمده که برخی حکومت را به معنای وکالت از سوی مردم و برخی در حدّ نظارت دانسته و مسأله قبض و بسط را در مسأله ولایت فقیه مطرح ساخته‏اند... گفتارهایی است از افرادی بیرون از مدار حوزه‏های علمی فقهی؛ کسانی که به گفته صاحب جواهر، با رموز فقهی سروکار و آشنایی ندارند. آری آنچه می‏توان گفت، تفاوتی است که در نظر حضرت استاد آمده و فرموده است: «ولایت فقیه به معنای منصب و نیابت از معصوم نیست، بلکه یک تکلیف و وظیفه شرعیِ فرعی است که فقیه باید انجام دهد... .» یادآور شدیم که نظر ایشان (لزوم تصدّی) در نتیجه، با نظر دیگر فقها (منصب ولایت) یکی است و نهایتا این تکلیف، به همان وظیفه رسمی و منصب شرعی بازمی‏گردد. حضرت استاد نیز در مورد مشروعیّت حکم به ثبوت هلال اشکال نموده و فرموده‏اند که این، از شؤون ولایت عامّه است و برای فقیه، به طور مطلق ثابت نشده جز مشروعیّت تصرّف در اموری که تصدّی آن از ضرورت شرع به دست آید و مسأله حکم به ثبوت هلال، روشن نیست از جمله این امور باشد.32 در صحیحه محمدبن قیس از امام باقر علیه‏السلام آمده است: «هر گاه دو شاهد، نزد امام شهادت دادند که هلال را رؤیت کرده‏اند، امام دستور افطار (عید فطر) می‏دهد و نماز عید را برپا می‏دارد.»33 حضرت استاد فرموده‏اند: مقصود از امام در این صحیحه، شخص امام معصوم است که اجرای دستور خاصّ او واجب است و معلوم نیست که این مقام، برای نُوّاب عامّ وی، یعنی فقیهان در دوران غیبت نیز ثابت باشد.34 در این زمینه شاگرد برومندشان، محمّد اسحاق فیّاض می‏گوید: «امام، در این صحیحه مانند دیگر موارد، کسی است که مرجعیّت عامّه مسلمانان را برعهده دارد؛ بویژه قرینه سیاق دلالت دارد که یک دستور کلی شرعی برای اثبات هلال است و نباید مخصوص امام معصوم باشد، تا جنبه شخصی پیدا کند.»35 5 ـ همان‏گونه که در کلمات شیخ و دیگران آمده، لزوم تصدّی امور عامّه بر فقیه یک واجب کفایی است، و این می‏رساند که ولایت فقیه جنبه شأنیّت دارد و هر فقیه جامع شرایطی تنها شایستگی این مقام را دارد، نه آن که بالفعل این مقام را دارا باشد. به عبارت دیگر، فقاهت شرط ولایت است، نه آن که ولایت لازمه لاینفکّ فقاهت باشد. پس هر فقیهی، بالفعل دارای مقام ولایت نیست، بلکه تنها زمینه تصدّی ولایت در او فراهم است که با فراهم شدن دیگر امکانات، از جمله همراهی مردم به شکل «بیعت» (پذیرش همگانی) ولایت وی، فعلیّت پیدا می‏کند و این پذیرفتن همگانی یا به طور مستقیم یا به وسیله خبرگان (کارشناسان) انجام می‏گیرد. بدین‏سان، تزاحم ولایات نیز به وجود نمی‏آید؛ زیرا تزاحم در صورتی است که ولایت لازمه فقاهت باشد، نه آن که فقاهت تنها شایستگی را ایجاد کند، و فعلیّت به دست نمایندگان شایسته مردم صورت گیرد. همچنین روشن گردید مقام ولایت برای فقیه جامع شرایط، از راه میانه بین انتصاب و انتخاب ثابت می‏گردد؛ نه انتصاب مطلق است که تنها از سوی شارع شخصا معیّن شده باشد، بلکه با ارائه اوصاف لازم به مردم، بر آنان است تا فرد لایق و شایسته را که واجد اوصاف یاد شده باشد شناسایی کرده، او را بپذیرند: «فارضوا به حکما». و نه انتخاب مطلق است تا مردم هر که را خود شایسته تشخیص دادند برگزینند، بلکه در چارچوب ارائه شده از سوی شارع باید فردی لایق را انتخاب کنند. لذا انتصاب فقیه لایق و جامع شرایط برای رهبری امّت از سوی شارع، انتصاب بالتوصیف است نه بالتعیین. و از جانب مردم، انتخابی است در پرتو رهنمود شرع. تفصیل و تبیین این نکات، در رساله ولایت فقیه بشرح آمده است و در این جا به همین اندازه که ضرورت بحث ایجاب نمود، بسنده می‏شود.

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از سخنان تاریخی حضرت امام که امروز دشمنان امام و انقلاب آن را به یک جنجال تبدیل کرده و درصدد وارونه سازی و سوء استفاده از آن هستند و از آن به عنوان نقض جمهوریت نظام نام می برند، سخنی است که ایشان در تاریخ 6 خرداد 1360 بیان کرده و فرمودند: «اگر تمام مردم موافقت کنند، من مخالفت می کنم.» این جمله این روزها و پس از گذشت سی سال هنوز هم در اکثر سایت های ضد انقلاب همچون بالاترین و... ب عنوانخبری دست اول مرتب آپ می شود. امام خمینی اینکه جمله فوق را ایشان چرا و به چه منظور بیان نموده بنظر مى توان دو دلیل را براى این عبارت تصور نمود: نخست اینکه همچون دشمنان بگوییم که این سخن با جمهوریت نظام تغایر دارد، که در این صورت این مساله با سه امر تعارض پیدا مى کند: 1- سیره عملى ایشان، به طوری که ایشان در اقدامى بى سابقه کمتر از یک ماه پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران دستور آماده سازى مقدمات برگزارى رفراندوم نظام تازه تاسیس را صادر نموده واز مردم خواستند تا آزادانه در مورد عنوان جمهورى اسلامى و ماهیت آن راى مثبت یا منفى خود را اعلام نمایند. 2- سخنان ایشان در همین سخنرانی: سایت های ضد انقلاب با تقطیع سخنان ایشان تنها قسمتی از سخنان امام را منعکس می کنند، ایشان در بخش های دیگر همین سخنرانی بر لزوم پذیرش راى اکثریت ولو برخلاف خواسته هاى خودمان، را مورد اشاره قرار می دهند و می فرمایند: اگر مردم خلاف نظر ایشان راى دادند و لو اینکه آن را حق ندادند اما بدان ملتزم خواهند بود، و در بخش های دیگری نیز می فرمایند: «من هم ممکن است با بسیارى از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم. لکن وقتى قانون شد خوب، ما هم مى‌پذیریم... » 3- و دیگر اینکه این معنا در تعارض با دیدگاههاى رایج ایشان در زمینه نقش مردم و جمهوریت نظام و لزوم التزام عملى به راى اکثریت مى باشد. ایشان به اندازه اى به مساله جمهوریت و اهمیت التزام به راى و نظر مردم معتقد بودند که در سخنان دیگر خود از هر گونه اقدامى که بوى استبداد و خودرایى داشته باشد حتى از جانب ولى فقیه پرهیز مى دادند به عنوان مثال ایشان در تاریخ 1358/6/30 و در جمع انجمن اسلامی مى فرمودند: «اگر فقیهى یک مورد دیکتاتورى بکند از ولایت مى‌افتد» بنابراین به نظر مى رسد که نمى توان معناى اول را براى این سخن لحاظ داشت. لذا معناى دوم براى این جمله احتمال بیشترى مى یابد و آن اینکه امام خمینى با توجه به سخنانى که در لزوم پاى بندى همگان به قانون وعدم تخطى از آن از سوى نمایندگان مجلس و رئیس جمهور داشتند معتقدند که همگان باید به حدود قانون اساسى اى که ملت به آن راى داده و به عنوان میثاق ملى پذیرفته شده است پاى بند باشند و هر کس که از این حدود تجاوز کند ایشان به عنوان رهبر انقلاب و بزرگترین حافظ قانون اجازه چنین کارى را نخواهند داد و اگر تمام مردم هم به چنین شخصى راى داده باشند ایشان با این فرد مخالفت خواهند کرد و مراد در اینجا این نیست که اگر مردم به رئیس جمهورى راى دادند ایشان با او مخالفت خواهند کرد بلکه منظور این است که اگر همه 35 میلیون نفر جمعیت آن زمان به رئیس جمهورى راى دهند اما وى به میثاق ملى خود پاى بند نبوده و از حدود قانون تجاوز کند ایشان با او مخالفت خواهند کرد کما اینکه لحن سخنان [به ویژه سخنان 25 خرداد 60] و نیز فضایى که این سخنان در آن ایراد شده و زمینه هایى که منجر به ایراد این سخنان شده است، خود موید این دیدگاه مى باشد. چرا که هم این سخنان که در جمع نمایندگان مجلس بیان گردیده است و هم سخنان 25 خرداد که درجمع مردم بیان گردیده است در فضایى بیان گردیده است که بنى صدر به عنوان اولین رئیس جمهور مدعى بود که با توجه به اینکه 11 میلیون به وى راى داده اند وى حق هر گونه اظهار نظرى ولو بر خلاف قانون را دارد و قانون شکنى ها و حرمت شکنى هاى وى باعث شد که امام خمینى در اظهاراتى که در این روزها بیان مى کردند گریزى به این مطلب زده و مردم را براى خبر مهمى که چند روز بعد انتشار یافت یعنى عزل بنى صدر از فرماندهى کل قوا و راى مجلس به عدم کفایت سیاسى بنى صدر آماده کنند که همین گونه هم شد. پس نتیجه می گیریم باید این سخن ایشان را به گونه اى دیگر معنا کرد که با توجه به زمینه هاى ایراد این سخنرانى ها در مى یابیم که منظور امام این بوده است که اگر رئیس جمهور منتخب چنین اقدامى انجام دهد، چون نسبت به میثاق خود با مردم تخلف ورزیده است، لذا دیگر نماینده و سخنگوى مردم هم نخواهد بود و زمینه براى عزل چنین رئیس جمهورى فراهم مى گردد. پی نوشت: جملات تاریخی امام در 6 خرداد 1360 را در ادامه مطلب بخوانید! امام خمینى در سخنرانى 6 خرداد 1360 چنین مى فرماید: « مردم رأى دادند به اینها ، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدرى بیشتر رأى دادند به قانون اساسى. مردمى که به قانون اساسى رأى دادند منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود نه هر کس از هر جا صبح بلند مى‌شود بگوید من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم ، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه ! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، و لو بر خلاف رأى شما باشد . باید بپذیرید، براى اینکه میزان اکثریت است و تشخیص شوراى نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیارى از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم. لکن وقتى قانون شد خوب، ما هم مى‌پذیریم... مى‌گویید اینها اشتباه کرده‌اند، بسیار خوب، ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند این اشکال ندارد اما در عین حالى که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کرده‌اند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. شما هم که وکیل شدید فرض کنید از تهران یا از جاى دیگر، خوب ، عده کثیرى مى‌گویند که این لیاقت نداشته است ! این نباید، خوب نبود بشود، اما حالا که اکثریت شد، پذیرفته‌اند.»

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای هم اکنون دارای 6 فرزند هستند. نام دخترانشان بشری و هدی، و نام فرزندان پسرشان سید مصطفی، سید مجتبی، سید مسعود و سید میثم است. دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور داشتند. یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاه‌های کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از اساتید دانشگاه امام صادق علیه السلام است. سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت‌الله خوشوقت ازدواج کرده ‌است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده ‌است. سید میثم کوچک‌ترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است. در این مقال با توجه به هجمه گسترده ضد انقلاب علیه فرزند دوم رهبر انقلاب به واکاوی شخصیت سید مجتبی خامنه‌ای و سناریوهای ساختگی برای ایشان می‌پردازیم... وقت ایشان یا به مطالعه فقه و فقاهت می‌گذرد یا به عبادت غلامعلی حدادعادل، رئیس سابق و نماینده فعلی مجلس – پدرزن مجتبی خامنه‌ای – در سال 1391در مصاحبه با نشریه پاسدار اسلام درباره شخصیت سید مجتبی چنین می‌گوید: «می‌دانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمی‌آورد و از خود در برابر تهمت‌ها و اهانت‌ها، دفاعی نمی‌کند. اما می‌دانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس می‌کند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت می‌گذارند یا به عبادت. پس از شلوغی‌های بعد از انتخابات سال 88، جوانی بود که من او را می‌شناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم: این حرف‌هایی که زده می‌شود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان نمی‌شدم. از میان این حرف‌هایی که در سایت‌ها و خیابان‌ها و تلویزیون‌های خارجی می‌زنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحت‌تر می‌توانم به تو اثبات کنم و آن حرف‌هایی است که راجع به آقا مجتبی می‌زنند. می‌خواهی همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مه‌مان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با 40سال سن چه طوری زندگی می‌کند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک کارمند متوسط شهرستانی ساده‌تر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانه‌های این آقایانی که خودشان را وسط انداخته‌ و ادعای تقلب را ساخته‌اند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیده‌ای که 5. 1میلیون پوندی که بانک‌های انگلیس مسدود کرده‌اند، متعلق به آقا مجتبی است! ‌ یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیده‌ای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و همراه هم می‌رویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی. البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا می‌شناخت و گفت: می‌دانم این حرف‌ها دروغ است. نگاه و بینش ایشان کاملا با رهبری همگون و همسوست فرید حداد عادل نیز درباره تفکر و دید سیاسی آقا مجتبی در سالنامه مثلث می‌گوید: «ایشان نگاه و بینشش کاملا با رهبری همگون و همسو است. هر جا تکلیف باشد و دستور رهبری، ایشان به وظیفه خود عمل می‌کنند. ایشان به این شکل فعالیت سیاسی ندارند. ایشان خیلی درس می‌خوانند و خارج فقه تدریس می‌کنند و در کار خود نیز موفق هستند و خیلی پیچیده‌تر از دروس متداول درس خارج طرح مطلب می‌کنند.» نباید از خاطر برد که بسیاری از طلاب حوزه علمیه قم بار‌ها فرزندان مقام معظم رهبری را دیده‌اند که بر خلاف نوه و فرزندان دیگر مسئولین نظام بدون هیچ تشریفاتی، البته‌گاه با یک محافظ در سطح فیضیه یا دیگر مدارس علمیه شهر مقدس قم به درس و بحث و تدریس مشغول هستند و به سادگی و با فروتنی در بین مردم به رفت و آمد می‌پردازند. طلاب گرانقدر که هر یک متعلق به یکی از مناطق دور و نزدیک این کشور هستند همچون رسانه‌ای فراگیر، مشاهدات خدشه ناپذیر خود را به گوش اقوام و دوستان و مریدان خویش در همه نقاط ایران رسانده‌اند. من نه انگشتر می‌خوام و نه ساعت و نه چیز دیگری! دکتر غلامعلی حداد عادل پدر همسر سید مجتبی، درباره عروسی آقا مجتبی خامنه‌ای نکات مختلفی را در اشراق اندیشه گفته است ولی آن بخشی از عروسی ایشان که نشان از حساسیت این بزرگوار نسبت به داشتن زندگی ساده همانند پدر دارد این بخش از ماجراست: «قبل از خرید بازار پسر آقا گفت: «من نه انگش‌تر می‌خوام و نه ساعت و نه چیز دیگری.» آقا گفتند: خوب نیست. من هم گفتم: «حداقل یک حلقه بگیرند.» اما آقا فرمودند: «من یک انگش‌تر عقیق دارم که یکی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول می‌کند، من آن را به ایشان هدیه می‌دهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.» قبول کردیم و انگش‌تر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم. کمی بزرگ بود. به یک انگشترسازی بردیم تا کوچکش کند و خرجش 600تومان شد. خلاصه خرج حلقه­ی داماد 600تومان شد! » توقعاتشان از یک رزمنده عادی هم کمتر بود علی فضلی، از فرماندهان ارشد سپاه – فرمانده قرارگاه مرکزی راهیان نور ـ اما روایتش از مجتبی خامنه‌ای در–کتاب خورشید در جبهه این است: «توفیقی بود که مدتی را در لشگر سیدالشهدا محضر برادر بسیار بزرگوارم آقا «سید مجتبی» بودیم. ایشان مقطعی را که در لشگر سیدالشهدا بودند به من توصیه کردند که من را به عنوان آقای حسینی خطاب کنید، چون ما برای ادای تکلیف و برای انجام وظیفه به اینجا آمده‌ایم نه برای نام و عنوان و فخر فروشی. ویژگی‌های زیادی ما از ایشان در آن مدت دیدیم، توقعشان همانند یا کمتر از توقعاتی بود که سایر رزمندگان داشتند، هیچ‌گاه ندیدم چیزی بیشتر از دیگر رزمندگان بخواهد و یا حتی اشاره‌ای بکند، بلکه کمتر از آن را قانع بودند. سعی بر این داشتند که در جاهایی که امکان خطر بیشتری هست حضور داشته باشند و در مکان‌های امن تعیین شده نباشند. رفت و آمد و سرکشی به خط مقدم را همیشه جزو‌ مبنا‌ها و ملاک خودشان قرار می‌دادند، به موقع با بچه‌ها شوخی و مزاح هم می‌کردند، در مورد اقامه نماز یک ویژگی خاصی داشت، سعی داشت هنگامی که جماعت نبود نماز خود را در جاهای خلوت و تاریک که افراد کمتر حضور داشتند به جا آورد. ما آنجا چادرهای زیادی داشتیم، اما ایشان برای نماز و راز و نیاز، چادرهای پرت و دور را انتخاب می‌کرد. این حالت در طول مدتی که ایشان در لشگر بودند تکرار می‌شد و کار یک بار و دو بار نبود. بزرگواری خاصی در ایشان بود.» شروع اتهامات سیاسی با فرضیه سازی‌های ساده‌ لوحانه نام سید مجتی خامنه‌ای را اول بار مهدی کروبی در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری در عرصه سیاسی کشور مطرح نمود. وی در نامه‌ای خطاب به مقام معظم رهبری این گونه نوشت: «در عین حال کماکان خبرهایی در مورد فعالیت ایشان [سید مجتبی خامنه‌ای] به نفع یکی از کاندیدا‌ها – که سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول کرد و عنایت‌ها به طرف فرد دیگر سرازیر شد – و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد. حضرتعالی به خوبی واقف هستید که دخالت‌های نسنجیده اطرافیان برخی از مقامات روحانی و سیاسی در سال‌های گذشته تبعات منفی فراوانی برای کشور و نظام داشته است و لذا اینجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزی از جنابعالی تقاضا می‌کنم اجازه ندهید تجربه دیگری به تجربه‌های تلخ گذشته اضافه شود.» به رغم نگارش چنین نامه‌ای تا چهار سال بعد، آن هم پس از اعلام نتایج انتخابات دهم، بحثی به آن شکل درباره فعالیت‌های سیاسی سید مجتبی در محافل عمومی مطرح نگردید. روند حوادث، البته واهی بودن توهمات کروبی در حصر اطلاعاتی مقام معظم رهبری به دلیل یکنواختی محیط پیرامونی ایشان را به اثبات رسانید. بر فرض صحت خبر حضور و فعالیت سید مجتبی خامنه‌ای در ستاد یکی از کاندیدا‌ها _ که هیچ گونه تصویر یا گزارشی از آن تاکنون منعکس نشده است – صرف وجود نظر شخصی برای فرزندان یک شخصیت سیاسی عیب به حساب نیامده و خلاف قانون تلقی نمی‌شود مانند آنچه که درباره حمایت سید احمد و بیت امام از بنی صدر و میرحسین موسوی نقل می‌شود. آغاز خط گسترده تخریب در تابستان 88 با آغاز شورش‌های خیابانی حامیان کودتا، موارد دیگری نیز بر ضد سید مجتبی خامنه‌ای در سطح فضای مجازی مطرح گردید مانند دستور برخورد با اوباش توسط او و… که نیازی به بحث و بررسی آن به چشم نمی‌خورد. نکته اینجاست که به رغم طرح اتهامات اقتصادی و سیاسی بر ضد ایشان، شعار خاصی بر سر زبان پیاده نظام فتنه تکرار شد که وجود پشتوانه خاص و تحلیل استراتژیک پشت این نوع ماجرا‌ها را دور از باور نمی‌سازد. از مالکیت ایرانسل تا فروش نفت قاچاق به انگلیس بسیاری از مردم تا کنون این موضوع را شنیده‌اند که مقام معظم رهبری بر خلاف برخی شخصیت‌هایی که خود را تالی تلو ایشان می‌دانند فرزندان خویش را از هر نوع فعالیت اقتصادی بر حذر داشته‌اند. آیا این مسئله صحت ندارد؟! نام برخی از کارخانه‌ها و شرکت‌ها نیز در افواه عموم به اسم این افراد ثبت گردیده و به عنوان مصادیق نفوذ و گستره خیزش‌های اقتصادی آنان بیان می‌گردد. با کشف تقلب! در انتخابات سال هشتاد و هشت، فعالیت‌ها و حتی مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنه‌ای نیز به یک باره کشف گردید و بر سر زبان‌ها افتاد. برای اثبات این اتهامات، دو مصداق بیشتر از همه مطرح شد. یکی امتیاز خطوط ایرانسل بود. با روی کار آمدن دولت نهم، دعواهای حقوقی بین وزارت ارتباطات با این شرکت نیز همواره در همین راستا تلقی می‌گردید. در جریان فتنه اخیر نیز استفاده گسترده آشوب طلبان از هزاران سیم کارت ارتباطی بی‌نام و نشان این شرکت برای دامن زدن به اغتشاشات، نام ایرانسل را در ردیف مته‌مان کودتای مخملی قرار داد. به منظور احترام به صاحبان این شرکت لازم می‌دانم توضیح دهم که هیچ اتهام اقتصادی یا سیاسی درباره ایرانسل تا کنون به اثبات نرسیده است. اما اتهام دوم مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنه‌ای، فروش نفت قاچاق به خانواده سلطنتی انگلستان بود. عظمت این اتهام دهان پرکن، توجه بسیاری را به خود جلب نمود. این روابط پر مفسده نیز از فردای اثبات تقلب! در انتخابات در فضای مجازی با آب و تاب روایت گردید. گذشته از منبع این خبر که در جای خود مورد بررسی قرار می‌گیرد، بسیاری از تحلیل گران بر این نکته اتفاق نظر داشتند با آن‌شناختی که از عمق خصومت دشمنان مقام معظم رهبری وجود دارد اگر کوچک‌ترین مدرکی در اثبات این نوع دعاوی در دست مدعیان بود امروز در کوره دهات‌های این مرز و بوم نیز می‌شد نسخه‌ای از آن را پیدا نمود! حالا نوبت زندگی خانوادگی سید مجتبی است شایعات درباره ایشان از هر جنس و نوعی که باشد دیگر خیلی متعجبمان نمی‌کند. شاید شنیده باشید که مجتبی خامنه‌ای به دلیل بدرفتاری با همسرش طلاق گرفته است. فرید حداد برادر همسر آقا مجتبی خامنه‌ای درباره خلق و خوی ایشان با همسرشان چنین می‌گوید: «ایشان اخلاقی‌ترین فردی است که من در طول عمرم دیده‌ام. در این13ـ12سالی که با ایشان هستم هیچ وقت صدای بلند یا کلمه‌ای خلاف ادب از وی نشنیده‌ام. هیچ وقت نشد که خواهرم از ایشان نزد ما گله کنند. هیچ زمان هم منزل آن‌ها خشک، تلخ و بی‌روح نبوده است. همانطور که می‌گوید و می‌خندد و با بچه‌ها و جوانان معاشرت می‌کند به‌‌ همان اندازه جدی، پر‌کار و پر‌تلاش و درسخوان است. معمولا تا دو سه نیمه شب مطالعه می‌کند. بسیار اهل مطالعات مذهبی و اخلاقی است. در به‌ کار بردن الفاظ و اظهار‌نظر در مورد اقوال و اعمال افراد بسیار دقیق است. در مورد بد‌ترین دشمنانش هم منصفانه حرف می‌زند.» سفر از کشور صاحب دانش ناباروری به کشور بی‌دانش! حداد عادل در ویژه برنامه همیشه بیدار در اصفهان به بخشی از شایعات پیرامون زندگی و شخصیت سید مجتبی خامنه‌ای، اشاره کرد: «در فتنه 88 گفتند یک کامیون حاوی شمش طلا متعلق به آقا مجتبی خامنه‌ای از کشور خارج شده است و در گمرک ترکیه متوقف شده، باید از خود بپرسیم چرا این حرف مطرح می‌شود؟ آن‌ها می‌خواهند بگویند ولایت فقیه هم مانند دیگران است و هدفشان جدایی ملت از ولایت است. گفته شد برای این‌که آقا مجتبی خامنه‌ای صاحب فرزند شود او و همسرش در یکی از بیمارستان‌های لندن یک میلیون پوند خرج کرده‌اند، ولی من به آن‌ها می‌گویم بچه آقا مجتبی، نوه بنده هم است و برای به دنیا آمدن نوه من نه کسی به خارج رفته نه پول زیادی خرج کرده است، نوه من در یکی از بیمارستان‌های تهران با مبلغ 500 هزار تومان به دنیا آمده و دکتر او هم همین خانم مرضیه وحید دستجردی بوده و پرونده این عمل هم در بیمارستان موجود است.» درباره این خبر که سید مجتبی برای عمل به خارج از کشور سفر کرده باید بیشتر صحبت کرد. در کشوری که یکی از ۵کشور درمان نازایی در دنیا بوده است چگونه عقل سلیم به خود اجازه می‌دهد که اینگونه فکر کند رهبری فرزندش را برای معالجه به انگلستان فرستاده است. همچنین ذکر این نکته ضروری است که کشور انگلستان در درمان ناباروری هیچ تکنولوژی و دانش توسعه یافته‌ای ندارد و بسیاری و از کشورهای دیگر اروپایی در این مساله از انگلیس پیش‌تازترند این نکته این فرضیه را ذهن یقینی‌تر می‌کند که خالق این خبر اصلا به خود زحمت تحقیق درباره کشوری که می‌خواهد شایعه‌اش را بسازد نداده است یا اصلا به خود زحمت تحقیق درباره خبر را نداده است. داستان طراحی شده دیگری که در کتاب خاطرات تازه منتشر شده پرویز ثابتی نفر دوم ساواک و بسیاری از رسانه های معارض جمهوری اسلامی نیز به آن پرداخته شده؛ ماجرای کانتینر طلایی است که توسط ترانزیت ترکیه کشف و مالکیت آن را با سید مجتبی خامنه­ای می­دانند. ثابتی و دیگر دوستان رسانه­ای­اش بدون توجه به فیلمی که دولت ترکیه مدعی است از کامیون حامل طلا و دلار متعلق به سید مجتبی در خاک ترکیه گرفته؛ مالکیت این طلاها را به عهده سید مجتبی می­داند در حالی که خود تلویزیون ترکیه صاحب اصلی این ثروت باد آورده را فردی به نام اسماعیل صفاریان معرفی می­کند، و اسناد و مدارک آن را هم در تلویزیون ملی ترکیه رو می­کند. حالا تلویزیون ترکیه از این کار چه نیتی را دنبال می­کند جای بحث در این مقال نیست ولی مساله جالب توجه جایی است که رسانه های غربی با عنایت به عدم دسترسی مردم عزیز کشورمان به اطلاعات صحیح اقدام به انتشار چنین اخباری می­کنند و می­دانند که با انتشار حجم وسیعی از اطلاعات نادرست و ناصواب بلاخره اگر نتوانند ذهنیت مردم را نسبت به رهبری و خانوادشان عوض کنند ولی می ­توانند آنها را دچار سوالات و شبهات ناجواب فراوان کنند که این خود مقدمه تغییر نگرش در افکار عمومی محسوب می­شود. البته باید توجه داشت که برای انتقال میزان طلای ادعایی- 18٫5 میلیارد دلار طلا – حداقل به 6 کامیون از نوعی که در عکس موجود است احتیاج است. ولی چرا در فیلم تلویزیونی فقط یک کامیون دیده می­شود و خود دولت ترکیه و پرویز ثابتی هم ادعای کشف یک کامیون را دارند جای تعجب دارد. - تصویر تنها کامیون تحت تعقیب نیروهای امنیتی ترکیه وقتی سناریوی امیر فرشاد ابراهیمی باز هم سوراخ است مساله آقا مجتبی خامنه‌ای آنقدر اهمیت دارد که ضد انقلاب دست به کار شده و یکی از عناصر فریب خورده داخلی را که به ثمن بخسی دل به معاندین نظام اسلامی داده را مامور سناریو سازی علیه این بزرگوار می‌کند. امیر فرشاد ابراهیمی که در یک پروژه امنیتی در دهه 70 و با تحریک برخی از آقایان اصلاح طلب اقدام به پر کردن یک نوار ساختگی علیه نظام جمهوری اسلامی و برخی از مسئولین کشور کرده بود با ادعای دوستی با آقا مجتبی شروع به داستان سرایی‌های جدید علیه ایشان می‌کند. او با انتشار یک عکس در فضای مجازی مدعی می‌شود فردی که او را در این عکس همراهی می‌-کند کسی نیست جز فرزند مقام معظم رهبری و او با سید مجتبی ارتباط دارد و از بسیاری از خط و ربط‌ها و برنامه‌های سیاسی و اقتصادی ایشان با خبر است. غافل از اینکه صاحب اصلی عکس پیدا می‌شود و پنبه سناریو ساختگیشان را می‌زند. ابوالفضل محمدی صاحب اصلی عکس در وبلاگ آینه جادو می‌نویسد: «سال گذشته چند نفر از دوستانم زنگ زدند و گفتند که عکسی از من را در اینترنت گذاشته‌اند و بنده را مجتبی خامنه‌ای فرزند رهبر انقلاب نامیده‌اند!!! وقتی این عکس رادیدم کلی خندیدم! چراکه این عکس را در سفری که به همراه این3 نفر (که درکنارم ایستاده‌اند) به یکی ازشهرهای مازندران داشتیم گرفته بودیم و خودم هم این عکس را نداشتم. کسانی که در تصویر هستند به ترتیب از راست: 1-مجید ده‌نمکی 2-امیر فرشاد ابراهیمی 3-ابوالفضل محمدی (خودم) 4 -سهیل کریمی و اما کل ماجرا سال 1376 امیر فرشاد ابراهیمی به واسطه رفت و آمدی که به محل کار ما داشت با ما آشنا شده بود و از قضا روزی که ما قصد مسافرت به شمال را داشتیم در آنجا بود و با اصرار و التماس فراوان و بعنوان جایگزین یکی از دوستانی که قرار بود در این سفر همراه ما باشد ولی نیامده بود، علیرغم میل باطنی‌ام بنده را متقاعد کرد که او را به همراه خود ببریم… حالا نمی‌دانم چرا و باچه انگیزه احمقانه‌ای بنده را بعنوان مجتبی خامنه‌ای معرفی کرده؟ یعنی اینقدر احمق است که با خود فکر نمی‌کند که نکند دروغش درآید؟» گاردین نگران جانشین رهبری در ایران واقعیت آن است که تنها نشریه گاردین وابسته به انگلیس بود که ده‌ها اتهام را با تکیه بر منابع موثق اما نا‌شناس! بر ضد وی مطرح ساخت و خود مورد استناد صد‌ها سایت و نشریه و رسانه دیگر قرار گرفت: «علی انصاری، تحلیل‌گر ایران در دانشگاه سنت‌اندروز انگلیس، به گاردین گفته است: «اخیرا صحبت این بوده است که تمام این مسائل به مجتبی و جانشین شدن او مربوط است. او احتمالا در پی آن است که این مقام را در درازمدت برای خود به دست آورد و حفظ کند.» گاردین می‌نویسد: «این نوع جانشینی خانوادگی تحت شرایط فعلی خیلی دشوار خواهد بود زیرا مجلس خبرگان رهبر را بر اساس موقعیت مذهبی انتخابت می‌کند. مجتبی لباس روحانیون را به تن می‌کند اما به هیچ وجه از درجات مذهبی لازم برای رفتن به صدر حکومت برخوردار نیست. برای این کار لازم است تشکیلات روحانی دستخوش ترمیم‌های عمده شود.» خبر مسدود شدن یک میلیارد و 600 میلیون دلار از دارا یی‌های ایران در بریتانیا تا حدی در میان خبرهای داغ این روز‌ها توجه زیادی به آن نشد، حال آنچه در زیر می‌خوانید پشت پرده این خبر و علت اصلی‌ عصبانیت آیت الله خامنه‌ای از دولت انگلیس و احضار سفیر ایران به وزارت خارجه دولت بریتانیا می‌باشد: «حساب بانکی‌ به نام مجتبی خامنه‌ای پسر رهبر انقلاب، در یکی‌ از بانک‌های لندن به مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار وجود داشت که با پیگیر‌یهای تعدادی از ایرانیان و فشار اتحادیه اروپا به دولت انگلیس توقیف شد. دولت انگلیس بخاطر روابط اقتصادی با خانواده آیت الله خامنه‌ای تمایل به توقیف این پول را نداشت که عده‌ای موفق شدند با اقدام‌های قانونی کار را روز 23 خرداد به اتمام برسانند. این پول هم اکنون به نام ملت ایران بلوکه شده است. گفتنی‌ست تلاش‌ها برای توقیف کل این پول‌ها که توسط فروش نفت و دریافت حق کمیسیون به دست آمده است ادامه دارد و در حال پیگیری است.» سیاوش کاوه یکی از روزنامه نگاران و فعالان فضای مجازی ضد انقلاب در صفحه یکی از شبکه‌های اجتماعی فارسی زبان می‌نویسد: «یک منبع حوزوی در قم درباره میل به رهبر شدن در سید مجتبی خامنه‌ای می‌گوید هر چند این‌ها امروز شایعه است اما ممکن است بعد‌ها به واقعیت برسند. اینکه سید مجتبی بتواند پس از رهبری از سوی خبرگان منصوب شود فعلا به یک جوک شبیه است، چرا که بسیاری از اعضای خبرگان به این مقام نزدیکترند… رسانه‌ها عادت دارند برخی افراد را بزرگ کنند آنقدر که بعد خودشان هم از آن‌ها می‌ترسند، نمونه‌اش [آیت الله] مصباح یزدی و امروز هم سید مجتبی؛ «به اعتقاد من خیز سید مجتبی برای رهبری امروز تنها شایعه است.» این جملات تقریبا جزء با انصاف‌ترین جملاتی است که درباره ایشان نگاشته شده است و علی رغم نگاه سیاسی مغرضانه نویسنده را مجبور به اعتراف به شوخی بودن میل سید مجتبی به رهبر شدن می‌کند. خامنه‌ای جوان با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست! مجتبی خامنه‌ای از تبلیغات گسترده‌ای که علیه پدر بزرگوارش می‌شود بی‌نصیب نمانده است و تقریبا علیه ایشان به هر زبانی و هر سلیقه‌ای مطالب خلاف واقع فراوان می‌توان یافت سایت خبری انگلیسی زبان newser درباره ایشان می‌ نویسد: «آیت الله علی خامنه‌ای به ندرت در انظار عمومی ظاهر می‌شود اما پسرش بیشتر در چشم عموم دیده شده است، پسر او به یکی از مردان قدرتمند در ایران تبدیل شده است. مجتبی خامنه‌ای یک روحانی محافظه کاراست که حدود ۵۰سال سن دارد، ارتباط او با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی شبه نظامی بسیج در سراسر ایران وجود دارد. همانطور که در گزارش لس آنجلس تایمز، آمده است او به محافظ قدرت پدرش و یار او در سرکوب تبدیل شده است. خامنه‌ای جوان با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست؛ او یکی از چهره‌های بعد از انقلاب بود که در خانه‌ای احاطه شده توسط سرویس‌های اطلاعاتی زندگی کرده است. او می‌خواهد به موفقیت پدر خود به عنوان رهبر عالی کشور دست پیدا کند، اگر چه اختلافات میان نخبگان مذهبی ممکن است زیاد باشد با این حال، قدرت او بلامنازع است. کار‌شناسان می‌گویند که او مورد اعتماد‌ترین مشاور آیت الله خامنه‌ای است؛ اگرچه، برخی روزنامه نگاران می‌گوید: هیچ کس چیز زیادی درباره او نمی‌داند.» مطب فوق اوج بی‌اطلاعی رسانه‌های غربی از فرزند رهبر انقلاب را تصویر می‌کند ولی با توجه به این فضای وهم آلود رسانه‌ای دست از تخریب ایشان بر نداشته‌اند. روحانی جوان ۵۰ساله که با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست اوج این نادانی رسانه‌ای را به تصویر می‌کشد. سید مجتبی با سپاه رابطه جدی دارد؛ ببخشید ندارد! نکته قابل توجه دیگر داستان آنجاست که رسانه‌های غربی بر سر تعامل سید مجتبی با سپاه دچار اختلاف نظرهای شدیدی هستند از یک سو نشریه آمریکایی لس آنجلس اعتقاد دارد که سید مجتبی با تمام فرماندهان ارشد سپاه و بسیج ارتباط دارد از این طرف گاردین ادعا می‌کند: «شکاف‌هایی در داخل سپاه پاسداران وجود دارد و علی جعفری فرمانده کل سپاه و علی فضلی فرمانده سپاه در استان تهران با قدرت گرفتن مجتبی مخالفند.» حالا به غلط ملایی گرفتن از روزنامه معتبر گاردین کاری نداریم وگرنه فرمانده سپاه پاسداران عزیز جعفری است و سردار علی فضلی قائم مقام سازمان بسیج مستضعفین است. جالب‌تر اینکه فضای رسانه‌ای در داخل کشور نیز با رقیب خارجی‌اش خیلی تفاوت چشم‌گیری نمی‌کند. تصاویر بسیاری از دیگر فرزندان رهبری در اینترنت منتشر شده است که کاربران به دلیل عدم اطلاع کافی از شخصیت و چهره مجتبی خامنه‌ای به ایشان نسبت داده‌اند که نشان از شناخت اندک از ایشان دارد. یکی از آن دویست هزار سند را رو کنید! روزنامه لیبراسیون چاپ پاریس نیز به خیل هزیان گویان درباره فرزند دوم رهبر انقلاب اضافه می‌شود لیبراسیون در خبری می‌گوید: «در گزارشی از دویست هزار سند موجود در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که برخی از آن‌ها به خارج کردن پول و سپرده‌های مجتبی خامنه‌ای از بانک‌های خارجی مربوط می‌شود، خبر داده است. سوال نگارنده از این روزنامه و خیل عظیم سایت‌های پوشش دهنده آن این است که چرا یک سند رسمی از این دویست هزار سندی که برای اطمینان خاطر به مخاطبشان می‌گویند را همراه خبر فوق منتشر نکرده‌اند. اگر امکان دسترسی به چنین اسنادی برای ایشان وجود نداشته است چگونه از تعداد و محتوای این اسناد علیه سید مجتبی خبر دار شده‌اند.» موافق، همراه یا گوینده؟! علیرضا نوری‌زاده، روزنامه نگار و فعال سیاسی در لندن هم در سپتامبر 2010 چنین نوشت: «او [خامنه‌ای] مأموریت الهی دارد که اگر به سهولت تحقق آن می‌سّر نشد، آقازاده نجیب و لایق و صاحب کرامتش سید مجتبی و پس از او نوادگان و نتیجه‌ها و نبیره‌ها و ندیده‌ها… ولایت امر را در دست خواهند گرفت. در باب این مشکل که اگر قرار بود ولایت موروثی باشد که شاه را داشتیم و ولیعهدش اتفاقاً در بین مردم محبوبیت داشت و حداقل ریخت و قیافه و رفتار و منش و افکارش با انتظارات و خواستهای نسل جوان ایران هماهنگی دارد. در عین حال حسن آقای خمینی نیز هست که هم از سید مجتبی باهوش‌تر و درس خوانده‌تر است و اهالی ولایت اصلاحات نیز روابط بسیار نزدیکی با او دارند و هم قد و قامت و بر و روئی دارد که او را سر و گردنی از سید مجتبی بالا‌تر قرار می‌دهد.» نگارنده به هیچ وجه قصد نسبت دادن این گونه حملات به فرزند رهبری را، به هیچ یک از جریانات سیاسی مخالف و بد سلیقه داخلی را ندارد ولی چرا آقای نوریزاده برای بالا بردن جایگاه و شانیت جریانی خاص در جبهه اصلاحات متوسل به تخریب چهره سید مجتبی می‌کند؟ آیا نمی‌توان برخی رگه‌های ترس و وهم خود ساخته را در این جریان دید. این احتمال شکل گرفته در ذهن نویسنده این سطور از اخبار عجیب و غریبی است که در این‌باره از بانیان جبهه داخلی معارضه با جمهوری اسلامی دریافت کرده است. در روزهای گرم تابستان 88 جناب محمد هاشمی در اقدامی عجیب در حرم امام رضا و در صحن گوهرشاد اقدام به صحبت خود جوش درباره اتفاقات پس از انتخابات کرده و عامل اصلی چنین پیشامدی را متوجه شخص سید مجتبی خامنه‌ای معرفی می‌کند. این اقدان عجیب در حالی صورت می‌گیرد که ایشان بدون ارائه هیچ سند مدرک و استدلال منطقی و عقلانی چنین حرکتی را به فرزند رهبری منصوب می‌داند. مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت موسوم به اصلاحات و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ـ زندانی سیاسی ـ هم در دی ماه1390 می‌نویسد: «مجتبی خامنه‌ای شخصا پیگیر پرونده من و همسرم است و قوه قضاییه و دیگران نقشی در این پرونده ندارند و تمامی فشارهای وارده به خانواده‌ ما خواست مستقیم مجتبی خامنه‌ای است.» محسن مخملباف از فیلم سازان دهه 60 و70 سینمای ایران که الان به کمپ معاندین انقلاب اسلامی پیوسته در یک داستان‌پردازی خیالی دیگر درباره سید مجتبی خامنه‌ای می‌نویسد: «او متولد 1348 [است]. علاقه شخصی دومین فرزند [آیت‌لله] خامنه‌ای غیر از سیاست و اقتصاد به اسب سواری است. طوری که برای سوار شدن بر اسب مورد علاقه‌اش برای زمان‌هایی که در وکیل آباد مشهد است، اسب او را با هواپیما 330به مشهد می‌برند… وصلت با فرزندان [آیت‌لله] خامنه-ای، نوعی مشارکت در قدرت ایران است. به همین سبب ازدواج ناشی از عشق اولیه، تقریبا در خانواده [آیت‌لله] خامنه‌ای منتفی است. مجتبی مدتی با همسرش بر سر بچه دار نشدن دچار اختلاف بود و حتی علاقمند بود تا زن دیگری را اختیار کند تا اینکه راه چاره معالجه در لندن تشخیص داده شد.» فروزانفر یکی از نوه‌های خواهر رهبری که با افتخار خود را از براندازان نظام اسلامی معرفی می‌کند در مصاحبه با نیک آهنگ کوثر یکی دیگر از فراریان مقیم خارج درباره نوشته‌های مخملباف می‌گوید: «چیزهایی که اعلام کرده بودند، تعداد اسب‌ها و دارایی‌هایی که گفته بودند، هیچ ارجاعی نداده بودند. من می‌توانم با تخیل خودم چیزهایی را در مورد آقای هاشمی رفسنجانی بنویسم. خود من در طول بیست سال، این ابعاد را ندیده بودم. انتقادم هم در آن مقطع به گزارش آقای مخملباف این بود که چنین گزارش‌هایی به پتانسیل جنبش سبز آسیب وارد می‌کنند. …آن شکل بچه‌گانه‌ای که اقای مخملباف لیست کرده بود دانه دانه… لیست عصاهای آقای خامنه‌ای را گذاشتند و یکی یکی قیمت‌گذاری کردند. فضا را به این سمت بردن ما را به جایی نمی‌برد.» سکوت رسانه‌ای در مقابل هجمه توپ‌خانه‌ای حجت الاسلام بجانی در جلسه هم اندیشی جوانان حزب اللهی در پاسخ به سئوالی در مورد فرزند دوم مقام معظم رهبری، با انتقاد از کوتاهی خواص گفت: هجمه به آقا مجتبی فقط برای ضربه زدن به ولایت است. دشمنان برای از پای در آوردن خیالی خود می‌خواهند ایشان (سید مجتبی) را در زیر خمپاره‌های جنگ نرم قطعه قطعه کنند. جریان انحرافی نیز آغاز گر این مرحله از فتنه است. سال 88نام سید مجتبی در بخشی از فتنه‌ها برای هجمه مورد تخریب قرار می‌گرفت اما در این فتنه که از بهارش پیداست در تیررس هجمه‌های ناجوانمردانه قرار داده‌اند. من نمی‌دانم چرا برخی از بزرگان ساکتند؟ این خود بخشی از فتنه 92 است اول فتنه با این همه از ساکتین فتنه؟ آیا باید حضرت آقا چیزی بگویند؟ دشمن توپخانه خود را دقیقا متوجه سید مجتبی خامنه‌ای کرده است. صدای آمریکا، بی‌بی سی، من و تو، منافقین و ده‌ها شبکه ماهواره‌ای دیگر خمپاره انداز‌ها و توپخانه‌هایشان ایشان را می‌زنند و ما نظاره گریم؟ آنان آنقدر حرفه‌ای عمل کرده‌اند که برخی‌ها نیز تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. هشدار به دوست‌داران رهبر انقلاب در این بین نباید از نقش برخی جاهلین و غافلین خودی غافل شد. در تعدادی از سایت‌ها و وبلاگ‌های برخی از ارادتمندان و دوست داران رهبر انقلاب واژه‌هایی در وصف ایشان و سید مجتبی خامنه‌ای آورده شده است که این داستان پردازی‌های قدرت در ایران را ناخواسته تائید می‌کند. استفاده از واژه خلف صالح برای سید مجتبی خامنه‌ای از جمله این واژگان است که متاسفانه در حال رواج و گسترده شدن است. لازم است که ارادتمندان نظام اسلامی و رهبر انقلاب از هرگونه استفاده، ترویج و اشاعه این کلمات و مشابه آن در یادداشت‌ها و مقالاتشان بشدت پرهیز و اجتناب کنند و بدانند که چیزی جز تنور ضد انقلاب با این الفاظ گرم نمی‌شود

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آیاتی حکیمانه از قرآن کریم مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم . غافر آیه ۶۰ *************************** خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟ زمر آیه ۶ *************************** اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏ اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. زمر آیه ۵۳ *************************** آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ زمر آیه ۳۶ *************************** اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود. مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند. آل عمران آیه ۱۵۹ *************************** قطعا بدترین جنبندگان نزد خداوند، کرها و لالهایی هستند که نمی اندیشند. انفال آیه ۲۲ *************************** چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است‏، ایمان نیاوریم‏،در حالى که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟! مائده آیه ۸۴ *************************** بندگان رحمان‏ (خاص خداوند)،کسانى هستند که با آرامش و بى‏ تکبّر بر زمین راه مى‏ روند؛وهنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏ گویند (و با بى‏ اعتنایى و بزرگوارى مى‏ گذرند)؛ فرقان آیه ۶۳ *************************** از رحمت خدا مایوس نشوید،که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مایوس مى‏ شوند! یوسف آیه ۸۷ *************************** تمام اعمالی که انجام می دهیم، حتی اگر ذره ای و مثقالی باشد، به خودمان باز می گردد و بازتابش آنها را در زندگی خواهیم دید. زلزال آیه ۷ *************************** فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمانها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر به یکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد. اعراف آیه ۱۸۷ *************************** او کسى است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) مى‏ گیرد; و از آنچه در روز کرده ‏اید، با خبر است; سپس در روز شما را (از خواب) برمى‏ انگیزد; و (این وضع همچنان ادامه مى‏ یابد) تا سرآمد معینى فرا رسد; سپس بازگشت شما به سوى اوست; و سپس شما را از آنچه عمل مى‏ کردید، با خبر مى ‏سازد. انعام آیه ۶۰ *************************** دلها به یاد خدا آرام میگیرد. رعد آیه ۲۷ *************************** بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی، و تجمل پرستی و تفاخر در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است . حدید آیه ۲۰ *************************** ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید… حدید آیه 17 *************************** اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، او را از ترس خدا خاشع و متلاشی شده می دیدی. حشر آیه ۲۱ *************************** ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ هاى نفس او را مى‏ دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزدیکتریم ! ق آیه ۱۶ *************************** بسا چیزى را ناخوش داشته باشید که آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید که به زیان شماست، و خدا مى ‏داند و شما نمى ‏دانید. بقره آیه ۲۱۶ *************************** و چون بندگان من از تو در باره‏ ى من بپرسند،بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم . بقره آیه ۱۸۶ *************************** نیکوکار کسی است که به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارائی خود را در راه دوستی خدا به خویشاوندان و یتیمان و فقیران و رهگذاران و گدایان بدهد و هم خود را در آزاد کردن بندگان صرف کند و نماز بپا دارد و زکات مال به مستحق برساند و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند و در کار زار و سختیها صبور و شکیبا باشد و بوقت رنج و تعب صبر پیشه کند کسانیکه بدین اوصاف آراسته اند آنها به حقیقت راستگویان و آنها پرهیزکارانند. بقره آیه ۱۷۷ *************************** اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.بقره آیه ۱۵۳ *************************** آیا ندانسته ای که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است می داند؟ هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگز اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این و نه بیشتر . مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست. آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده اند آگاه خواهد گردانید. زیرا خدا به هر چیزی داناست. مجادله آیه ۷

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۸:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

می خواستم بدونم باتوجه به اینکه ولی فقیه معصوم نیستن آیا میشه بهشون نقدکرد یا وظیفه ما اطاعت امر محض است؟ چه کسانی حق انتقاد به ایشون رو دارن؟ نقدبه ایشون باید چگونه باشد؟ درصورت امکان نمونه ای از نقدهای سازنده به ایشون رو ذکر کنید. پاسخ: نظام اسلامی نه تنها انتقاد از ولی فقیه را جایز می شمارد؛ بلکه براساس تعالیم دینی، معتقدیم یکی از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزی و خیرخواهی برای او است. این حق تحت عنوان «النصیحة لائمة المسلمین» و امر به معروف و نهی از منکر تبیین شده است. نصیحت به معنای خیرخواهی برای رهبران اسلامی است که یکی از ساز و کارهای تحقق آن اندرز دهی است. از منظر فقها و بزرگان نظام اسلامی، در نظام ولایت فقیه، همه در برابر کارهای خود پاسخگو هستند و شهروندان برهمه امور و حتی ولی فقیه نظارت می کنند. حضرت امام(ره) در این زمینه می گوید: «همه موظفند که نظارت کنند بر این امور، اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن.» (صحیفه نور، امام خمینی، ج7، ص118) بنابراین نه تنها انتقاد از ولی فقیه جایز است؛ بلکه در جای خود واجب شرعی است و منافع و مصالح شخصی یا گروهی نباید مانع انجام دادن آن شود. از این رو، در نظام جمهوری اسلامی ایران، نه تنها قانون اساسی با برابر دانستن رهبری در برابر قانون مانند همه شهروندان ایران امکان نقد رهبری را فراهم آورده است بلکه هرگز قاعده ای حتی عرفی برای جلوگیری از نقد رهبری وضع نشده است. و حتی نهادی قانونی که کار ویژه نظارت و نقد و بررسی اعمال رهبری را به صورت دائمی و توسط متخصصان و کارشناسان بر عهده داشته باشد، پیش بینی شده که همان مجلس خبرگان رهبری است. نیم نگاهی منصفانه در زمینه انتقاد در جامعه و میزان نقد پذیری مسئولین نظام اسلامی، مبین این واقعیت است که بحمدلله با گذشت نزدیک به سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و تحول عمیق نظام سیاسی و فرهنگی کشور از جامعه ای ابتدایی و بسته در دوران پهلوی به جامعه ای مردم سالار و باز و منطبق با آموزه های دینی در دوران جمهوری اسلامی، باعث نهادینه شدن فرهنگ سیاسی مشارکتی در سطح مختلف جامعه گردیده است از این رو آحاد مردم در کنار حمایت از اصل انقلاب و نظام اسلامی، نقد و نظارت بر مسئولین را جزء وظایف دینی و ملی خود می دانند و از این روست که شاهدیم حتی در بین قشرهای انقلابی که در گذشته انتقاد از دولت را باعث تعضیف آن می دانستند اما با تحول فضای فکری و فرهنگی، به انتقاد از دولت و عملکردهای آن می پردازند. اما در عین حال لازم است در بررسی کامل این موضوع به چند نکته توجه شود: یکم. جایگاه انتقاد در نظام اسلامی براساس اعتقادات دینى ما، فقط پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) معصوم اند. ازاین رو هیچ کس ادعا نمى کند که احتمال اشتباهى در رفتار و نظرات مسئولین عالیرتبه نظام حتی ولى فقیه نیست. بلکه احتمال خطا و اشتباه در مورد ولى فقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطاى او پى ببرند. ازاین رو مى توان از ولى فقیه انتقاد کرد. نظام اسلامی نه تنها انتقاد از ولى فقیه را جایز مى شماریم؛ بلکه براساس تعالیم دینى، معتقدیم یکى از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزى و خیرخواهى براى او است. این حق تحت عنوان «النصیحة لائمة المسلمین» و امر به معروف و نهى از منکر تبیین شده است. نصیحت به معناى خیرخواهى براى رهبران اسلامى است که یکى از ساز و کارهاى تحقق آن اندرزدهى است. بنابراین نه تنها انتقاد از ولى فقیه جایز است؛ بلکه در جاى خود واجب شرعى است و منافع و مصالح شخصى یا گروهى نباید مانع انجام دادن آن شود. از این رو، در نظام جمهوری اسلامی ایران، نه تنها قانون اساسی با برابر دانستن رهبری در برابر قانون مانند همه شهروندان ایران امکان نقد رهبری را فراهم آورده است بلکه هرگز قاعده ای حتی عرفی برای جلوگیری از نقد رهبری وضع نشده است. و حتی نهادی قانونی که کار ویژه نظارت و نقد و بررسی اعمال رهبری را به صورت دائمی و توسط متخصصان و کارشناسان بر عهده داشته باشد، پیش بینی شده که همان مجلس خبرگان رهبری است. (ر.ک: مجلس خبرگان، علی رضا محمدی، نشر معارف، 1385) مقام معظم رهبری در زمینه تأکید نظام اسلامی بر اهمیت نقد و انتقاد می فرماید... «یک نکته ى دیگرى که در دنباله ى آن مطالبه ى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضه ى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ درباره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید "ضد ولایت فقیه" را معرفى کنید. خوب، "ضد" معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه ى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مى نشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همه ى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همه اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبرى از آن مجموعه ى حوادث و رویدادهائى لازم است که به تصمیم گیریهاى او، به جهتگیریهاى او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه ى چیزهائى که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانه ها اتفاق مى افتد، باید حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعه ى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضى تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. کارهائى هم که دارد انجام میگیرد، مى بینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بى انصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهاى سیاسى فرهنگى دانشگاهها، 17/7/1386) آنچه از نظرات رهبری مستفاد می شود اینست که: 1- میان دشمنی و معارضه کردن و پنجه درافکندن، با انتقاد و مطالبه نمودن، تفاوت بسیار است. اگر مخالفت ها و انتقادات افراد و جریانها، به مقابله کردن و خصومت با سیاست های کلی نظام و نظرات اصولی و کلی اعلامی توسط رهبری، بازگشت نماید، در این صورت از مرز انتقاد خارج شده و مفهوم دشمنی و ضدیت تحقق پیدا می کند. اما اگر به نظرات خاص رهبری و یا سیاست های جزیی (مانند اصل 44) انتقاد شود، ضدیت با رهبری تحقق نمی یابد. 2- نوع انتقاد و مطالبه کردن، در تحقق ضدیت و دشمنی، بسیار موثر است. اگر در اعلام نظرات انتقاد از روش های منطقی و آرام و با رعایت سلسله مراتب مسوولان نظام و بدون تحریک افکار عمومی یا نخنبگان استفاده شود و در بیان دیدگاه ها از استدلالات کارشناسی بهره جویی شود و متناسب با حساسیت موضوع، از راههای مختلف رساندن پیام مانند نامه خصوصی و یا محدود و یا حضوری و یا در جلسات ذیربط و غیره استفاده شود، در این صورت مرزهای بین خصومت و انتقاد آشکار می شود. استفاده از راههای نامناسب، در کم شدن فاصله میان انتقاد و خصومت، موثر است. 3- میان دشمنی کردن و معتقد نبودن، تفاوت وجود دارد. ممکن است که کسی به برخی از مسوولان نظام اعتقاد نداشته باشد اما با آنها دشمنی هم نکند. اگر فرد یا جریانی، به شخص برخی مسوولین اعتقاد نداشته باشد اما مثلاً بدلیل پذیرفتن قواعد زندگی در یک جامعه مدنی و مردم سالار، با آنها ضدیت ننماید و در صورت تمایل، نظرات انتقادی و اصلاحی خود را با رعایت قواعد فوق الذکر، مطرح نماید، در این صورت دشمنی کردن محقق نمی شود. لذا ملاک اصلی، ضدیت کردن و خصومت ورزیدن است و نه اعتقاد یا عدم اعتقاد. صد البته، اعتقاد داشتن به جایگاه فلان مسوول نظام، در نوع انتقاد کردن او موثر خواهد بود (همچنان که عکس آن نیز صادق است) اما بهرحال نمی توان نظرات هر غیر معتقدی را با چماق ضدیت و دشمنی راند. (بازخوانی نظرات رهبری، ناصر ایمانی، 25 مهر 1368 سایت الف) دوم. از نظر قانونی نیز در نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه انتقاد، جرم محسوب نشده و با انتقاد کننده برخورد نمی شود؛ کافی است در این زمینه نگاهی به مصادیق جرم سیاسی بیاندازیم که عبارتند از: یک ـ فعالیت های تبلیغی مؤثر علیه نظام دو ـ برگزاری اجتماعات یا راهپیمایی های غیرقانونی سه ـ نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی از طریق سخنرانی در مجامع عمومی، انتشار در رسانه ها، توزیع اوراق چاپی یا حامل های داده (دیتا) و امکان آن. چهار ـ تشکیل یا اداره جمعیت غیرقانونی یا همکاری مؤثر در آنها پنج ـ تلاش برای ایجاد یا تشدید اختلاف بین مردم در زمینه های دینی، مذهبی، فرهنگی و نژادی تبصره یک: چنانچه جرم سیاسی همراه با یکی از جرائم دیگر ارتکاب یابد، مرتکب به مجازات اشد محکوم خواهد شد. تبصره دو: صرف انتقاد از نظام سیاسی یا اصول قانون اساسی یا اعتراض به عملکرد مسئولان کشور یا دستگاه های اجرایی یا بیان عقیده در ارتباط با امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظایر آن جرم محسوب نمی شود.» وجود انتقادات بسیار زیاد و حتی فراتر از انتقاد در فضاهای مطبوعاتی، محیط های عمومی، پایگاههای اینترنتی و... همه بیان کننده فضای آزادی بیان و ظرفیت بالای نظام در این زمینه می باشد. سوم. آسیب شناسی فرهنگ انتقاد از سوی دیگر تحقق این مهم باید به گونه ای باشد که با پرهیز از هرگونه افراط و تفریطی، همواره تقویت رهبری و نظام اسلامی را به دنبال داشته باشد. از این رو با توجه به جایگاه و قداست ولی فقیه در انتقاد از رهبری رعایت نکاتی لازم است: 1. پیش از انتقاد باید اصل موضوع، محرز و ایراد و اشکال، قطعی باشد، نه آنکه مبتنی بر شایعات و اخبار غیر قابل اعتماد و یا بر اساس حدس و گمان و بدون تحقیق مطلب ناحقی به رهبری نسبت داده شود و موجب اعتراض و انتقاد قرار گیرد. 2. رعایت اخلاق اسلامی و پرهیز از توهین و جسارت. 3.به منظور اصلاح و سازندگی انتقاد شود، نه برای عیبجوی و تضعیف. در انتقاد از رهبر به جایگاه و شخصیت ویژه رهبر توجه شود و حرمت و شان و منزلت او در انتقاد مورد توجه قرار بگیرد. 4. با توجه به جایگاه محوری ولی فقیه در نظام اسلامی انتقاد از رهبر باید هوشمندانه مطرح شود تا موجب سوءاستفاده دشمنان نشود و انتقاد از رهبر به تضعیف نظام منجر نگردد. علاوه باید توجه داشته باشیم که مجلس خبرگان که بر اعمال رهبری نظام نظارت دارند در صورت لزوم مسائل را به رهبر انتقال می دهند و در این راستا در مجلس خبرگان رهبری کمیسیونی برای نظارت بر اعمال رهبری تشکیل شده که عملکرد ایشان را مورد بررسی قرار می دهد و در موارد لازم نتیجه آن را به اطلاع ایشان می رساند به نظر می رسد برای رعایت همه اصول بهترین شیوه انتقاد از رهبر نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان مسائل است. (مصباح یزدی،پرسشها و پاسخها،قم:مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره،ج 1،ص 69-71) واقعیت این است که علی رغم تمامی نکات مثبت فوق و پیشرفت های خوبی که در این زمینه انجام شده، هنوز آسیب های زیادی پیرامون فرهنگ صحیح انتقاد و انتقاد پذیری در جامعه ما وجود دارد که به هیچ وجه زیبنده جامعه اسلامى ما نیست. تبیین چرایی این موضوع نیازمند بررسى عوامل متعددى است که در اینجا از دو منظر انسان شناختى و جامعه شناختى به آن مى پردازیم: الف) حب ذات امرى است که خداوند متعال آن را براى صیانت نفس در هر موجود زنده اى قرار داده است، ولى عدم جهت دهى صحیح آن توسط انسان، این صفت را گاهى منشأ انحراف در نگرش او نسبت به زشتى هاى اخلاقى و رفتارى خود نموده و خویشتن دوستى را به خودپسندى، کبر، غرور و... مبدل ساخته است. به گونه اى که ممکن است در کسى عیبى باشد ولى بدان توجه نکند و یا حتى آن را ستایش کند، در حالى که اگر همان عیب را در دیگرى ببیند بر او خرده مى گیرد. انسان چه بسا در اثر حبّ نفس، در آغاز از توجه انتقاد دیگران به خود رنجیده خاطر شود، زیرا آن را نشانه نوعى شکست و عدم توفیق خود دانسته و اعتبار خویش را در معرض خطر و تهاجم مى پندارد، در حالى که اگر نیک بنگرد خواهد یافت که حتى همان «حب ذات» خردمندانه او را به قبول نقدهایى که از روى خیرخواهى و نیک اندیشى بر او وارد مى شود، دعوت مى کند(انتقادگرى و انتقادپذیرى در حکومت علوى، مهدى موسوى کاشمرى، نشریه صداى عدالت). اما وجود صفاتى از قبیل، غرور، خودخواهى و خودبرتر بینى در بسیارى از افراد، مانع از این ژرف اندیشى و خردنگرى شده و لذا با همه وجود در برابر انتقاد دیگرى ایستادگى و مقاومت مى کنند. ب) از دیدگاه جامعه شناختى در بسیارى از جوامع به علت سابقه ى طولانى حاکمیت استبداد وعدم وجود آموزش رفتار مشارکتى و همراه با گفتگو در خانه، مدرسه و جامعه و از طرف دیگر شرایط سخت زندگى و ناکامى ها و عدم امکان اظهار نظر، فرهنگ انتقاد و انتقادپذیرى نه تنها بسیار کم وجود دارد، بلکه بسیارى از دیدگاه منفى به آن مى نگرند. به علاوه شیوه انتقاد نیز صحیح نمى باشد، زیرا: 1- انتقادها عموما همراه با احساس مى باشند. 2- طى آن از الفاظى استفاده مى شود که بار ارزشى منفى دارند و توهین آمیز و پرخاشگرانه اند. در نتیجه باعث خدشه دار شدن وجهه و احترام شخص مقابل شده وآمادگى او براى پذیرش انتقاد کاهش مى یابد و برعکس موجب تثبیت رفتار و مقابله با انتقادکننده مى گردد. 3- عموما هدف شخص انتقادکننده از انتقاد، بزرگ نشان دادن خود و تحقیر انتقادشونده است. 4- در طى فرایند انتقاد، جنبه هاى مثبت در نظر گرفته نمى شود و شخص مورد نظر در کلیه زمینه ها نفى مى گردد(توسعه و تضاد، فرامرز رفیع پور، شرکت سهامى انتشار، چاپ چهارم، 1379، 393). نتیجه عوامل فوق، کاهش روحیه انتقادپذیرى و گسترش روحیه خودبینى، تملّق و چاپلوسى است و در جهت مقابله با آن تحقق امور ذیل حائز اهمیت است: - ترویج و نهادینه نمودن ارزش هاى اسلامى در مورد انتقاد و انتقادپذیرى. - انتقاد اقدامات مستقیم نظیر آموزش در خانواده و مدارس، امکان ابراز نظر و آزادى انتقادهاى علمى بى غرض و کنترل شده. - متجلى نمودن روحیه انتقادپذیرى از سوى تمامى مسؤولین در اعمال و رفتار خود آن گونه که امام على(ع) در نامه ى خود به مالک اشتر مى فرماید: «باید برگزیده ترین آنان نزد تو، آن کس از وزیران باشد که سخن تلخ حق را بیشتر به تو بازگو کند و کمتر تو را در آن چه خدا از اولیایش نمى پسندد و مطابق هواى توست» یارى و مساعدت کند و خود را با صاحبان تقوا و صداقت، محشور کن و عادتشان بده که ثناگویى و ستایشت نکنند واز این که باطلى را ترک کرده اى - که وظیفه توست، با مدح خود - تو را شادمان نسازند: زیرا ستایش زیاد، خودپسندى مى آورد و شخص را به تکبر نزدیک مى کند»(نهج البلاغه، نامه 53). در ادامه به نمونه ای از انتقادات از رهبری اشاره می شود: در جریان دیدار و گفتگوی جوانان نخبه علمی کشور با رهبر انقلاب(چهارشنبه 6 آبان 88)، یکی از حاضران بدون هماهنگی با مجری مراسم و به دعوت رهبر انقلاب، پشت تریبون قرار گرفت و به شکل صریح، از برخی سیاستها و رویه های حکومتی انتقاد کرد. به گزارش الف، در پایان سخنان افراد منتخب برای بیان نظراتشان نزد رهبر انقلاب، مجری برنامه با اعلام پایان وقت صحبت های حاضران، از رهبر انقلاب دعوت کرد برای جمع صحبت کنند. در این زمان چندتن از حضار خواستار حضور در پشت تریبون و بیان نظراتشان شدند که رهبری از مجری پرسیدند کسی نمانده که صحبت کند؟ مجری پاسخ داد اگر شما اجازه بدهید، همه ی جمع هزار نفره ای که این جا هستند، دوست دارند صحبت کنند اما وقت محدود است. در این هنگام رهبر انقلاب به یکی از جوانان در وسط جمعیت که پرشورتر از بقیه خواستار حضور در پشت تریبون بود اما توسط برگزارکنندگان مراسم نشانده شد، اشاره کردند و گفتند: «آن آقایی که پا شده بودند، ایستاده بودند و نشاندندشان... شما بفرمائید». جوان متقاضی در جایگاه قرار گرفت و خود را دانشجوی ریاضی دانشگاه شریف معرفی کرد. وی ابتدا از نحوه انتخاب افراد برای صحبت نزد رهبری گله کرد. این گلایه افرادی بود که نوبت بیان نظراتشان را نیافته بودند و با تشویق حضار روبرو شد. وی سپس از عملکرد صدا و سیما پیرامون حوادث انتخابات به شدت انتقاد کرد و پرسید: آیا صدا و سیمای ما تصویر درستی از کشور و جهان ارائه می دهد یا تصویری غیرواقعی و کاریکاتورگونه؟ آیا صداو سیما به عقاید مختلف اجازه ی دفاع از خودشان را می دهد؟ عقایدی که به خصوص در همین رسانه مورد نقد و یا حتی حمله قرار می گیرد؟ وی با انتقاد از پخش گزینشی وقایع در صدا و سیما گفت اگر بخواهیم رسانه های کشور اخلاقی شوند باید بزرگ رسانه ها آغاز گر آن باشد. بخش دوم سخنان وی موضوع نقد رهبری بود. وی گفت: من شاید چهار- پنج سال است که به صورت جدی تر روزنامه می خوانم و مجلات را مطالعه می کنم. این مدت واقعاً به یاد نمی آورم که مطلبی را با عنوان نقد رهبری خوانده باشم... نقد رهبری را هم به شکل عمومی می شود مطرح کرد و هم به صورت خاص در مجلس خبرگان. من احساس می کنم اگر چنین نشود، این شرایط منجر به نفاق و کینه می شود؛ مثلاً یک چیزی که در ابتدا یک انتقاد ساده است، چون بستر مناسبی برای بیان پیدا نمی کند، ممکن است جنبه ی مغرضانه به خود بگیرد و کم کم بی انصافی هایی پیدا شود. در این هنگام، یادداشتی حاکی از اتمام وقت به سخنران داده شد. او از رهبری پرسید وقت گذشته است اما اگر موافق باشید ادامه دهم؟ رهبر انقلاب نیز با اشتیاق پاسخ دادند: البته از اول هم وقت گذشته بود ولی من موافق ادامه صحبت های شما هستم. این دانشجو صحبت هایش را ادامه داد و برخلاف سایرین که طبق هماهنگی با مجری مراسم، صحبتهایشان را در 4 دقیقه محدود می کردند، حدود 10 دقیقه صحبت کرد و در ادامه با انتقاد از چگونگی برخورد نیروی انتظامی با تجمعات پس از انتخابات پرسید: اگر مقداری روش های اقناعی تر داشتیم و از خشونت به جز در موارد ضرورت استفاده نمی کردیم، نظام ما بقای بهتری نداشت؟ آیا مردم متحدتری نداشتیم؟ چون وحدت واقعی به نظر من بیش از این که با نصیحت حاصل شود نتیجه ی رفتار مردم با حکومت و رفتار حکومت با مردم است و رفتار مردم با همدیگر است. وی در پایان، مودبانه تشکر کرد و به جای خود بازگشت و رهبر انقلاب نیز مانند بقیه سخنرانان از ایشان نیز با بیان طیب الله انفسکم تقدیر کردند. پس از صحبت های این جوان، افراد دیگری هم برای بیان نظراتشان و پاسخگویی به انتقادات وی بلند شده و درخواست وقت صحبت کردند اما رهبرانقلاب با توصیه آنها به افزایش تحمل و شرح صدر، به کمبود وقت اشاره و صحبتهایشان را آغاز کردند. رهبرانقلاب در ابتدای سخنان خود با ابراز خوشحالی از اینکه سخنان نخبگان هر سال قوی تر و عمیق تر از قبل می شود و یادآوری ضروت شکر نعمت نخبگی با خدمت به مردم و کشور؛ اهمیت تولید علم، آزاداندیشی در دانشگاه ها و مرز شکنی علمی در پیشرفت و اقتدار کشورمان را کلیدی توصیف کردند و ضمن اشاره به برخی نکات مطرح شده توسط حاضران، درباره سخنان دانشجوی منتقد نیز گفتند: * خیال نکنید من از شنیدن اینجور حرفها ناراحت میشوم. نه...، من از اینکه این حرفها زده نشود، ناراحت میشوم. در جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى که اینجا هستند، بنده گاهى که ببینم حالا بعضى ها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از این حرفها را که خیال میکنند من خوشم نمى آید، نمیزنند؛ از نگفتنش ناراحت میشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نمیشوم. * حالا اشاره کردند به حوادث و مسائل اخیر. در این زمینه ها خیلى حرف هست؛ خیال نکنید آن حرفهائى که صدا و سیما میزند، این، همه ى حرفهاست؛ نه، خیلى مطلب هست. گفت: یک سینه حرف موج زند در دهان ما. اینجور نیست که هر چه که انسان احساس میکند، این را گفته باشد یا بتواند بگوید. خیلى حرفهاى زیادى هست.اى کاش مجال بود تا گفته میشد، تا آنوقت انسان میتوانست آن برگهاى بر روى هم گذاشته ى کتاب حرف را، باز کند تا خیلى از حقائق روشن بشود. آینده، البته این کارها خواهد شد. * اینى هم که گفتند از رهبرى انتقاد نمیکنند، شما بروید بگوئید انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسى انتقاد نکند؛ ما که حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال میکنم؛ از انتقاد استقبال میکنم. البته انتقاد هم میکنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، کم هم نیست؛ بنده هم میگیرم، دریافت میکنم و انتقادها را میفهمم. * چند سال قبل یکی از نشریات دانشجویی از بنده انتقاداتی کرده بود. خواستند برخورد کنند اما من گفتم برخورد نکنید این ها اشکالی ندارد اجازه دهید بنویسند. * این را هم شما خیال نکنید که حالا بنده چون رئیس صدا و سیما را انتخاب میکنم، همه ى برنامه هاى صدا و سیما را مى آورند، دانه دانه بنده نگاه کنم، امضاء کنم. نخیر، از خیلى از برنامه هاى صدا و سیما بنده راضى هم نیستم. از جمله، از همین من راضى نبودم که از سه ماه قبل از انتخابات - انتخابات بیست و دوم خرداد بود - از ماه اسفند، بلکه زودتر از اسفند، بعضى از سفرهاى تبلیغاتى و حرفهائى که زده شد و تظاهراتى که میشد و مجادلاتى که انجام میگرفت، از تلویزیون پخش شود، که متأسفانه تو تلویزیون پخش شد؛ به خاطر همین، که یعنى ما آزاداندیشیم! اینها توهم است. * صدا و سیما آیا وضعیت واقعى کشور را نشان میدهد؟ نه، ناقص نشان میدهد. خیلى پیشرفتهاى برجسته و بزرگ هست که صدا و سیما نشان نمیدهد. والّا اگر صدا و سیما میتوانست همان جور که تلویزیون فلان کشور غربى با یک سابقه و تجربه ى فراوان و با استفاده هاى هنرى دروغهاى خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود کشور را درست منعکس کند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگى نسل جوان به کشورش، به دینش، به نظام جمهورى اسلامى اش، بمراتب بیشتر از حالا بود. * امروز هیچ کشور دیگرى در دنیا پیدا نمیکنید که اینجور آماج حملات باشد. و جمهورى اسلامى دارد مقاومت میکند. این شوخى است؟ این موجودِ هفت جوشِ مستحکمِ مصونیت یافته دارد مقاومت میکند. این، کم چیزى نیست. توطئه ى توهم نیست؛ این را جوانها، این جوانهاى عزیز ما، بدانند. * بنده گفتم کرسى آزاد فکرى را در دانشگاه ها به وجود بیاورید. خوب، شما جوانها چرا به وجود نیاوردید؟ شما کرسى آزادفکرى سیاسى را، کرسى آزاد فکرى معرفتى را تو همین دانشگاه تهران، تو همین دانشگاه شریف، تو همین دانشگاه امیرکبیر به وجود بیاورید. چند نفر دانشجو بروند، آنجا حرفشان را بزنند، حرف همدیگر را نقد کنند، با همدیگر مجادله کنند. حق، آنجا خودش را نمایان خواهد کرد.

محمدجواد قریمی
۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۷:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به گفته سردار فرهاد نظری ۱۷ و ۱۸ تیر در موقعیت مقابله با براندازی قرار داشته و به‌دلیل این‌که به خیلی‌ها امتیاز نداده، محاکمه شده و حتی یکی از نقاب‌داران کوی دانشگاه، در جایگاه شاکیان بوده؛ می گفت خاتمی باید محاکمه شود. به گزارش پایگاه 598، فرهنگ نیوز نوشت: قبل از مراسم رحلت امام بالاخره بعد از پی‌گیری‌های تلفنی فراوان، قرار ملاقات گذاشت. محل قرار نه منزلش بود و نه محل کارش. داخل ماشین خودش در یکی از میدان‌های مرکزی شهر. از پشت عینک دودی نمی‌شد فهمید چه حسی نسبت به ما دارد؟ اما از صدای آهسته و خسته‌اش می‌شد فهمید حرف‌های زیادی دارد. سردار فرهاد نظری که حالا نه اسمش یاد مردم مانده و نه چهره‌اش. اما به‌محض این‌که بفهمند فرمانده پلیس تهران در سال ۷۸ بوده و فرمانده میدان در حادثه کوی دانشگاه، همه او را می‌شناسند و همین‌جاست که حرف‌ها درباره او شروع می‌شود. فرمانده پلیسی که بازداشت شد و با دستبند راهی دادگاهش کردند و در آخر تبرئه شد. چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر بحث را باز کنیم و از همان ابتدا گفت هیچ حرفی درباره کوی ندارد و مصاحبه نمی‌کند. از ما خواست ضبط و موبایل و هرچه که صدا ضبط می‌کند را خاموش کنیم. گفت: مثل ۲ تا رفیق با هم حرف می‌زنیم و نیازی به ضبط کردن نیست. چند سند و کاغذ همراهش بود. از میان آنها، کپی کارت جانبازی‌اش از همه برایم جالب‌تر بود. فرهاد نظری جانباز ۷۰% اما هیچ کارت یا نشان و درجه‌ای از دوران ناجایی خود نداشت. شاید واقعا حالا دیگر ناجا شده بود. با چند سوال ساده حرف‌مان را شروع کردیم. برایم جالب بود که حالا چه می‌کند؟ پستی، مقامی یا شاید هم شرکت اقتصادی؟ اما با خون‌سردی پاسخ داد که نه دنبالش رفته و نه اصلا کار اقتصادی بلد است. سردار نظری فرمانده اسبق پلیس تهران در گفتگو با خبرنگار فرهنگ نیوز گفت: خانه‌نشین شده و در کنار خانواده‌اش روزگار می‌گذراند. چند کتاب هم در دست چاپ دارد. از حادثه کوی دانشگاه پرسیدم که با کمی مکث، از نامهربانی‌ها و کم‌لطفی‌های دوستان گفت. دوستانی که حالا هریک پُستی را اشغال و او را فراموش کرده‌اند. دوستانی که شاید می‌خواستند او را به‌نوعی حذف کنند. از ۶ بار ترور نا‌فرجامش گفت و اعتقاد داشت که دیگر ترور گرم انجام نمی‌دهند و معتقد بود که او را ترور شخصیتی کردند. نظری گفت در حادثه کوی، ما طبق دستور به محل حادثه رفتیم که شنیدم کسی روی بی‌سیم ما رفته و می‌گوید: «از هادی به تمام واحدها در صورت حمله،از سلاح گرم استفاده کنید» در صورتی که هادی من بودم با فریاد گفتم: «هادی منم،هادی منم،هیچ کس حق استفاده از سلاح گرم را ندارد.تکرار می کنم به هیچ وجه از سلاح گرم استفاده نکنید». وقتی اینها را تعریف می‌کرد، می‌شد فهمید چقدر آن لحظه زیر فشار بوده. بعد از سالها هنوز هم که به اینجا می‌رسد، بغض می‌کند و حتی از پشت عینک دودی‌اش می‌شود این حس را فهمید. با تلخی و اکراه گفت که ۱۸ تیر یک‌تنه مقابل یک دولت کودتاچی ایستاده و حالا چگونه مورد بی‌مهری دوستان قرار گرفته. به ظلمی اعتراض داشت که درحقش شده بود و از خاتمی و ابطحی گفت. از این‌که قبل از فرماندهی نیرو به دفتر خاتمی دعوت شده و قرار بوده فرمانده یگان حفاظت خاتمی شود و قبول نکرده و این‌که بعد از حادثه کوی هیچ‌کس یادش نکرده و حتی درخواستش برای مناظره با موسوی لاری را هم قبول نکردند. به گفته خودش ۱۷ و ۱۸ تیر در موقعیت مقابله با براندازی قرار داشته و به‌دلیل این‌که به خیلی‌ها امتیاز نداده، محاکمه شده و حتی یکی از نقاب‌داران کوی دانشگاه، در جایگاه شاکیان بوده؛ می گفت خاتمی باید محاکمه شود. وقتی دوباره از حادثه کوی پرسیدم گفت: پسر خوب همین‌قدر کافیه. البته نه‌تنها با ما بلکه با هیچ رسانه‌ای درباره ۱۸ تیر مصاحبه نکرده و اعتقاد دارد رسانه ملی بعد از این سالها باید این موضوع را مطرح کند. موضوعی که حتی یک‌بار قرار بوده نادر طالب‌زاده در برنامه «راز» او را مهمان کند و به آن بپردازد؛ ولی با مصلحت مدیران شبکه برنامه کنسل شده است. با این‌همه جفا در حقش، هنوز خود را سرباز ولایت می‌دانست و اعتقاد داشت هیچ‌کس جز رهبری نمی‌توانست کودتای ۷۸ و فتنه ۸۸ را جمع کند و با گفتن این شعر ما را خلع سلاح کرد. نماز بی‌ولایت بی‌نمازی است تعبد نیست نوعی حقه بازی‌ست ولایت چیست؟ در خون غوطه خوردن کلید سینه بر مولا سپردن

محمدجواد قریمی
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
گروه فرقان توسط طلبه جوانی به نام اکبر گودرزی که در اوج فعالیتش 20ساله بود شکل گرفت. گودرزی در سال56 از لباس طلبه‌گری بیرون آمد و کلاس‌های تفسیر قرآن، در مناطق مختلف تهران(نازی­آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه، خزانه) برپا کرد و مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار می‌کرد عبارت بودند از: مسجدالهادی(خیابان شوش) مسجد فاطمیه(خزانه) مسجد رضوان(خیابان اتابک) مسجد شیخ­هادی و مسجد خمسه(قلهک) و مسجد اعظم(که کتابخانه قائم در آن بود). گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات تفسیر قرآن تأسیس و رهبری کرد و از سال56 به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه شد. البته این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با عنوان"گروه کهفی‌ها" شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی با اسلحه‌هایی که وی و همراهانش از پادگان‌های فتح شده توسط مردم به دست آوردند از همان نخست وارد فاز نظامی شدند. اما این­بار دیگر نظام شاهنشاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که از حال­وهوای مبارزه خارج نشده بودند و همه هویت­شان به مفهوم مبارزه ختم می‌شد، به جنگ با نظام اسلامی جدید روی آورد. گودرزی با داشتن شماری از جوانان که همچنان روحیات انقلابی سال55 تا 57 را داشتند، آنان را بر اساس آموزه‌های قرآن نشئت گرفته از برداشت‌های خود، به­شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم می‌نامید تربیت کرده بود. از اعضای اصلی این گروه که حدود 50 تا 60نفر بودند می‌توان، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضاشاه ­بابابیک، حسن اقرلو، علی حاتمی، کمال یاسینی، سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی، بهرام تیموری، عبدالرضا رضوانی، امیر قلعه­نوتاش را نام برد.[1] تفاسیر، تألیفات و نشریات گروه فرقان بیشتر نوشته‌ها و نشریات گروه فرقان تا قبل از دستگیری گودرزی، به قلم خود اوست که با نام مستعار منتشر می‌شد. تفسیرها: گروه فرقان در سال56 و 57 مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را تحت عنوان پیام قرآن منتشر و پخش کردند که این تفاسیر عبارت بودند از: تفسیر فاطر، یس، صافات، تفسیر احزاب، سبأ و نجم، تفسیر عنکبوت و روم، تفسیر لقمان و سجده، تفسیر شوری و زخرف، تفسیر محمد، فتح و حجرات، تفسیر دخان، جاثیه و احقاف، تفسیر سوره­­ی مومن و فصلت، تفسیر سوره­­ی فرقان و نور(همه­ی این تفاسیر با نام مستعار نجم­الدین شکیب آمده است) تفسیر سوره­ی انبیاء(حسین صادقی) تفسیر سوره­ی بقره(جواد صابر) تفسیر سوره­ی مریم، سوره­ی طه(حسن قائمی)،‌ تفسیر توبه، شعراء، نمل، و قصص(احسان کمالی) تفسیر سوره­ی یوسف و جزء سی‌ام(محمدحسین آل­یاسین و نیز به اسم احسان کمالی) تفسیر مزمل، ‌مدثر، قیامت، انسان و مرسلات(نجم­الدین منتظر)،‌تفسیر سوره­ی کهف، و تفسیر ذاریات و ق، و همچنین ترجمه­ی کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است.[2] کتاب‌ها: کتابی با عنوان فرازی از نهج­البلاغه و شرح دعای عرفه(یا پیام حسین) کتاب فروغ نهج­البلاغه دو جلد؛ همچنین کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن(صادق داوودی)؛ فرقانی‌ها در این کتاب معتقد بودند ضعف عمده­ی تشکل‌ها و سازمان‌های انقلابی، از مشروطه تا زمان آنها، عدم وجود نوعی آگاهی مکتبی بوده است. بحث‌های نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده خلاصه‌ترین تعریف توحید، نمود خارجی جنگ سراسری و دائمی موجودات برای حل تضادها و راه­یافتن به تکامل برتر و والا است.[3] توحید اندیشه‌ای است برای تعریف سیر حرکت موجودات در دل این تضادها بسوی ­الله که نقطه­ی نهایی تکامل است، این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات ابتدایی با آیات قرآنی طرح می‌شود، تا پایان کتاب ادامه دارد، در این تعریف که بر فرض پذیرش، بیان نوعی حرکت تکاملی برای تمام موجودات است، قیامت با تعبیر "روز تحقق استعدادها" تعریف می‌شود.[4] کتابی با عنوان دعاء تجلی خداگونگی انسان از سوی همین گروه به اسم محمدحسین آل­یس چاپ شده که شرح صحیفه­ی سجادیه است. در اینجا هم به مانند تفاسیری که از قرآن ارائه گشته، تمامی مضامین در ارتباط با انقلاب و ضدانقلاب تحلیل و تفسیر شده است. کتابی دیگر با عنوان اصول تفکر قرآنی(به عنوان کتاب دوم توحید و ابعاد گوناگون آن) به­نام داوود قاسمی چاپ شده که اصول کلی مستخرج از قرآن دربار­ه­ی انسان­شناسی و ایمان و انقلاب و ضدانقلاب است.[5] نشریات: نشریات یک ساله­ی آنان درسال1357 تحت عنوان سالنامه­ی فرقان چاپ شده است. گروه فرقان و سازمان مجاهدین خلق ایدئولوژی این گروه متأثر از ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران بود به­طوری­که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این منبع‌ را به چاپ می‌رساندند و خود گودرزی نیز در سیر مطالعاتی خود نیز کتاب‌های مجاهدین خلق را مطالعه کرده بود.[6] آیت­الله موسوی­اردبیلی معتقد است که سازمان مجاهدین خلق در ترورهای فرقان دست داشته است و در واقع گروه فرقان از نظر ایدئولوژی و استراتژی در جهتی هماهنگ با آن سازمان بوده است و عناصر نفوذی سازمان بخوبی موفق شدند از گروه ساده­لوح فرقان در جهت اهداف تشکیلاتی خود بهره گیرند. در این مورد موسوی­اردبیلی می‌گوید:«شواهدی حکایت از رابطه­ی سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق در دست است که عبارتند از:‌ الف) از نظر ایدئولوژی، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیل‌های قرآنی منتشره‌اش نشان داده است که به­طور دقیق در خط این سازمان حرکت می‌کند، همان برداشت‌های مادی از مفاهیم اسلامی را که سال‌ها و بارها از زبان اعضای سازمان شنیده‌ایم، در نوشته‌های گروه فرقان می‌بینیم. ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی می‌کند که سازمان مجاهدین ترسیم کرده است. در رابطه با امام­خمینی هم به­طور دقیق همان برداشت‌های درون سازمان مجاهدین را دارد.»[7] گروه فرقان و دیدگاه­های شریعتی گروه فرقان گاه از شریعتی و اندیشه‌های او طرفداری می‌کرد. حتی در نوشته‌های خود از برخی از تعبیرات خاص شریعتی استفاده می‌کردند. نشریات فرقان سرشار از استناداتی است که به اثر تشیع علوی و تشیع صفوی صورت گرفته و بر اساس آن اقدامات بعدی فرقان به انجام رسیده است. همچنین تحلیل‌های شریعتی درباره­ی مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز«مذهب علیه مذهب» دقیقا در کتابچه­­ی تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران، در رابطه با تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی، تداوم انقلاب توحیدی گروه فرقان نفوذ کرده است. در سالنامه­ی یکم فرقان نیز به ایدئولوژی‌های شریعتی اشاره شده است و به­عنوان ششمین شهید ایدئولوژیک از آن یاد شده است. در سال1356 یعنی سال آغاز فعالیت فرقان با درگذشت شریعتی، اولین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت. آنچه در این شرایط، سبب برآشفتن فرقانی‌ها شد، اطلاعیه مشترک مطهری و بازرگان بود که چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان و با تهدید مخالفان امضایش را پس گرفت. به­دنبال صدور آن اطلاعیه، گودرزی اطلاعیه‌ای صادر کرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع آقای مطهری پرداخت. در این اطلاعیه با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفکران مدرن یعنی مطهری و بازرگان آمده است که«حاصل زشت این ائتلاف ناجوانمردانه، آن هم در شام غریبان شهیدان و در اجرای اهداف شوم نفاق­پیشگان تاریخ بوده و به­طوری­که اطلاعیه‌ای به تاریخ23/9/56 و با امضای چهره‌هایی همچون مطهری و بازرگان درآمد که بازتاب مقاصد پوشیده­ی جبهه­ی موتلفه بود و از تبادل­نظر میان آنها که طبعا چیزی جزء مسخ هدف شهیدان و فرهنگ انقلابی آنها را در برنمی‌گیرد حکایت می‌کرد.» سپس با نقد برخی از عبارات آن نامه آمده است که«عوام­فریبی و خیانت­پیشگی عوامل مزبور از فرازی دیگر از نوشته‌شان روشن می‌شود» در سالگرد سفر دکترشریعتی به خارج از کشور و مرگ وی، باز گروه فرقان اطلاعیه‌ای داد و ضمن آن سخت به صادرکنندگان آن بیانه حمله کرد. همچنین اکثر گروه در بازجویی اعتراف کرده بودند که آثار شریعتی را مطالعه کرده بودند. البته نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های دکترشریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی می‌کردند تا از قرآن دستاویزی برای نگره‌های انقلابی خود عرضه کنند و هم پیچ در پیچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‌ها از آیات، بدون تردید، پسند شریعتی هم نمی‌توانست باشد.[8] مواضع گروه فرقان در برابر روحانیت و انقلاب اسلامی فرقانی‌ها هدف خود را ایجاد جامعه­ی بی­طبقه توحیدی می‌دانستند و از روحانیت به­عنوان ضدتوحیدی‌ترین عضو جامعه نام می‌بردند که خلق تحت ستم را استثمار می‌کند. و به منظور رسیدن به جامعه­ی توحیدی و آگاه کردن خلق باید این عامل استعماری حذف و از بین برود تا بتوان به دستورات و احکام خدا عمل کرد و جامعه­ی بی طبقه­ی توحیدی را پایه‌گذاری نمود. در طول مبارزه علیه رژیم شاه، همواره به مخالفت با روحانیون انقلابی می‌پرداختند و از آنها تحت عنوان آخوندیسم یاد می‌کردند که به­منظور حفظ نظام توحیدی موجود دست به استعمار توده‌ها زده است و روحانیت را متهم به کشتار مردم می‌کردند. با پیروزی انقلاب این مخالفت شدید شد و از شعار "اسلام منهای روحانیت" حمایت می‌کردند.[9] گروه فرقان در اعلامیه‌ای، انقلاب اسلامی را زاییده­ی توافق در کنفرانس گودالوپ(که قبل از انقلاب توسط سران هفت کشور صنعتی در گودالوپ تشکیل شد) می‌دانست و سران انقلاب که در رأس کشور قرار خواهند گرفت(به جزء امام) را عوامل آنها ذکر می‌کردند.[10]بر این اساس گروه فرقان، کناره‌گیری روحانیت از قدرت را ضروری می‌دانست هر چند در مورد جانشینی آن نظر خاصی ارائه نمی‌داد. به گفته گودرزی:«ما به این نتیجه رسیده‌ایم که در اسلام هیچ انضمام و انسجامی بین اسلام و روحانیت وجود ندارد و اصولا وجود روحانیت را مغایر با همه موازین توحیدی و مفاهیم قرآنی می‌دانیم».[11] در جریان همه­پرسی جمهوری اسلامی، گروه فرقان از این اقدام در نشریه فرودین58 خود به عنوان«رفراندوم، توطئه استعمار» یاد کردند و اصولا رفراندوم را حتی در شکل دموکراتیک آن مخالف اسلام محمد(ص) و تشیع علی ذکر کردند.[12] این گروه ضمن نفی تقلید در امور شرعی، معتقد بودند با مراجعه به قرآن و سنت می‌توان احکام را استنباط کرد.[13] با تفاسیری که این گروه از آموزه‌های قرآن می‌کردند. بخشی از روشنفکران مسلمان، روحانیون و گروه­های سیاسی را تحت­تأثیر قرار داده بودند. در این میان بیش از همه مطهری از این تفاسیر بر آشفت و در مقدمه­ی کتاب علل گرایش به مادی‌گری، تحت عنوان ماتریالیسم در ایران سخت به آراء تفسیری و تعابیری که آنان در ترجمه­ی آیات و مفاهیم قرآن آوردند حمله کرد و از آنان تحت عنوان ماتریالیسم منافق یاد کرد.[14] که همین یکی از دلایل ترور وی توسط گروه فرقان شد. ترورهای گروه فرقان نخستین عاملی که گروه فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، به گفته خود آنها قربانی­شدن ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی بود. همچنین تلاش برای آزادساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم، عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز بود که شروع به ترور افراد کرد[15] که عبارت بودند از: 1- در 3/2/58، سرلشکر محمدولی قرنی، نخستین رئیس ستادکل ارتش ترور شد[16] که در اطلاعیه­ی فرقان، ایشان متهم به سرکوب خلق کرد شده بود. 2- در 11/2/58، استادمرتضی مطهری از رهبران فکری و سیاسی انقلاب و رئیس شورای انقلاب هنگامی که از جلسه شورای انقلاب برمی‌گشت هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد.[17]در اطلاعیه­ی گروه فرقان آمده است:«فکر به قدرت­رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده‌سازی تشکیلاتی آن، مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد42، از طرف او طرح شده است.» 3- در 4/3/58، حجت­الاسلام و الملسمین هاشمی­رفسنجانی در خانه خود مورد حمله قرار گرفت که جان سالم به در برد.[18]در اطلاعیه­ی فرقان، هاشمی­رفسنجانی متهم به طراحی سیاست‌های دیکتاتوری در قبال جنبش توحیدی خلق مستضعف ایران شده و محکوم به اعدام انقلابی شده بود. 4- در 17/4/58، تقی حاج­طرخانی بنیان­گذار مسجد قبا[19]. 5- در 25/4/58، آیت­الله سیدرضی شیرازی، رئیس کمیته­ی منطقه3 ترور شد که سالم ماند.[20] 6- در 30/4/58، بهبهانی.[21] 7- در 4/6/58، حاج­مهدی عراقی رئیس مالی موسسه­ی کیهان و پسرش حسام.[22] 8- در 12/8/58، آیت­الله قاضی­طباطبائی، نماینده­ی امام و از روحانیون­مبارز تبریز.[23] 9- در 27/9/58، دکترمفتح عضو شورای انقلاب و رئیس دانشگاه الهیات و معارف اسلامی.[24] 10- در 16/9/58، نیز بمبی که از راه دور هدایت می‌شد در زیر پل مسیر آیت­الله موسوی­اردبیلی که در سمت دادستان کل کشور بود منفجر شد که صدمه­ی جدی به ایشان وارد نشد.[25] سرانجام گروه فرقان در اوایل آبان­ماه58 مخفیگاه بزرگ فرقان در کرج شناسایی شد و مقادیر زیادی سلاح و مواد منفجره و اعلامیه از آنان ضبط شد و چندتن از اعضای آن دستگیر شدند. در این عملیات لیست مفصلی از کسانی که فرقانی­ها قصد ترور آنان­را داشتند به دست آمد.[26] اما با ادامه پیدا کردن ترورها، نشان از فعالیت گروه فرقان می‌داد که بالاخره بانفوذ برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروه، در 22دی58 بالاخره محل رهبر گروه و جمعی دیگر از اعضای آن شناسایی شد و طی هشت ساعت درگیری مسلحانه همه آنها دستگیر شدند.[27] و در 3خرداد59 تیرباران شدند. بقایای فرقانی‌ها تا اوایل سال60 همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق(مانند ترور آیت­الله خامنه‌ای) نیز به نوعی سوء استفاده کرده، آنها را با اندیشه خود پیوند می‌دادند. در سال‌های اخیر نیز گه­گاه اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در برخی از سایت‌های خبری خارج از کشور دیده می‌شود که نمونه­ی آن اطلاعیه­ی آنان به مناسبت حمله­ی امریکا به عراق در فروردین1381 است که با عنوان«امپریالیست‌ها در خاورمیانه چه می‌خواهند» انتشار یافته و نام گروه فرقان در ابتدا و انتهای آن دیده می‌شود. همچنین در آستانه­ی انتخابات نهمین دوره­ی ­ریاست جمهوری ایران در27/3/1384 بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیرکشور به گروه خوارج فرقان منسوب گردید.[28] [1] . جعفریان، رسول؛ جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، قم، مؤلف، 1385، ص 544. [2] . همان، ص 549. [3] . داوودی، صادق؛(نام مستعار گودرزی) توحید و ابعاد گوناگون آن، تهران، نشر کاظمیه، 1356، ص 4. [4] . همان، ص 284. [5] . قاسمی، ‌داوود؛(نام مستعار گودرزی) اصول تفکر قرآنی، تهران، گروه فرقان، 1356، ص [6] . واثقی، محمد حسین؛ مجموعه مقالات مصلح بیدار، قم، انتشارات صدرا، 1380، ص 193. [7] . موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ غائله 14اسفند59 ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، انتشارات نجات، 1364، ص 68. [8] . جعفریان، رسول؛ پیشین، ص 552-550. [9] . فوزی تویسرکانی؛ یحیی؛ تحولات سیاسی، اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384، ج 1، ص 432. [10] . مطهری، علی؛ سیری در زندگانی مطهری، تهران، صدرا، 1371، ص 166. [11] . هاشمی، یاسر؛ عبور از بحران کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی 1360، تهران، نشر معارف انقلاب، 1378، ص 82. [12] . فوزی تویسرکانی، یحیی؛ پیشین، ص 433. [13] . واثقی، محمدحسین؛ پیشین، ص 196. [14] . مطهری، مرتضی؛ علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، 1378، صص 43 - 29. [15] . جعفریان، رسول؛ پیشین، ص 196. [16] . روزنامه کیهان، (4/2/1358)، ص 1. [17] . روزنامه اطلاعات، (11/2/1358)، ص 1. [18] . روزنامه اطلاعات، (5/3/1358)، ص 1. [19] . روزنامه اطلاعات، (18/4/1358)، ص1. [20] . روزنامه اطلاعات، (25/4/1358)، ص 1. [21] . روزنامه اطلاعات، 31/4/1358)، ص 1. [22] . روزنامه اطلاعات، (5/6/1358)، ص 1. [23] . روزنامه کیهان، (13/8/1358)، ص 1. [24] . روزنامه کیهان، (27/ 9/1358)، ص 1. [25] . موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ پیشین، ص 58. [26] . رضوی، مسعود؛ هاشمی و انقلاب، تهران، انتشارات همشهری، 1377، ص 181. [27] . الویری، مرتضی؛ خاطرات مرتضی الویری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1375، ص 86. [28] . جعفریان، رسول؛ پیشین، ص 553.
محمدجواد قریمی
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۳:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر روز روز عاشوراست همه سرزمین ها سرزمین کربلاست اگر واقعا به این جمله اعتقاد داشته باشیم . پس ما هر روز در جنگ حق و باطل هستیم . اما چرا ما چیزی را به وضوع نمی بینیم . علت اصلی این است که این جنگ یک نوع جنگ پنهان است . البته بارزترین علامت این جنگ را پیامبر اسلام برای ما روشن کرده و نام آن را جهاد اکبر نهاده . جهاد انسان با نفس عماره و یا شیطان .درباره نفس عماره و وسوسه های شیطان مطالب فراوانی ت کنون گفته شده و همه می دانیم که شیطان انسان قسم خورده که انسان را به گمراهی بکشد و با همه توان خود این کار را انجام می دهد . اما تا کنون همه فکر می کردند که شیطان فقط از طریق وسوسه و شیرین نشان دادن گناه در نظر انسان کار خود را انجام می دهد . اما شیطان به این کار اکتفا نکرده بلکه در بین جن و انس پیروانی پیدا کرده و آ همانند پیامبران کهبه آنها وحی می شود و هدفشان هدایت انسان به راه راست می باشد . . پیروان شیطان هم از شیطان دستور گرفته و تمام توان خود را در راه گمراهی بشر و بندگی انسان برای شیطان صرف می کنند .پیروان شیطان به دو گروه تقسیم می شوند . آنان که بصورت علنی ابراز بندگی شیطان را می کنند و آنان که بصورت مخفی این کار را انجام می دهد و به ضاهر مسلمان ، مسیحی ، یهودی و . . . می باشند اما با نفاق در دل این امتها نفوذ پبدا کرده و اهداف شیطانی خود را پیاده می کنند . پس ما همواره در حال جنگ هستیم .برای شناخت بهتر ابعاد این جنگ باید به شناخت دشمن دست پیدا کنیم . چرا که در جنگ یکی از عوامل مهم پیروزی شناخت دشمن است . شناخت توانایی ها ، برنامه جنگیش ، زمان جنگ و تسلیحاتش . خداوند در قرآن ماهیت و برنامه این دشمن انسان را نمایان نموده است . اما امروزه شیطان در لباس جدید وارد معرکه شده ، که شناختش بسیار سخت و برنامه ریزیش پیچیده تر شده . هر چند امروزه شیطان پرستی توسط برخی به صورت آشکار انجام می شود و پیروانی دارد که علنی ابراز بندگی شیطان را می کنند اما شکل پیچیده تری از پیروان شیطان وجود دارد که با تمام وجود به قدرت شیطان اعتقاد دارند . و پرستش شیطان را می کنند .اهداف بسیار خطرناکتری در سر دارند . این گروه با نام های مختلفی در حال فعالیت هستند که یکی از مهمترین این گروه ها نام خود را فراماسون گذاشته اند . فراماسونری چیست؟ می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است. کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند.یا بهتر بگوییم حکومت شیطان بر کل جهان . فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از حدود 400 سال پیش بصورت گسترده آغاز شده و اصلش به زمان فراعنه مصر بر می گردد. فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانیمصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت و فعالیتشان تا به امروز با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند. این گروه به شکل دیوانه وار نماد گرا هستند و 4 نماد اصلی اینها 1 – ستاره داورد .2 – گونیا پرگار 3 – هرم تک چشم و 4 – عدد 11 یا دو ستون معبد سلیمان است در ضمن عدد عای 9 ، 11،13 ، 33،666و مضارب عدد 11 جزء نماد های این گروه می باشد . 1 - ستاره داود از تلفیق دو مثلث قرمز و آبی تشکیل می شود .مثلثی که قائده آن رو به بالا است نماد مرد ، پایداری و استقامت و مثلثی که قائده آن رو به پایین است نما زن زیبایی و شکل رحم زن نیز می باشد این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و.... است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است. در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه اسلامی، این تعادل مخلوق خداوند یکتاست. امّا در مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم ایجاد کرده اند. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis و Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است 2 – نماد گونیا و پرگار که از معروفترین نمادهای فراماسنی می باشد . 3 – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است 4 - ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است.(11) وجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق را نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند. این گروه با نفوذ در همه کشور ها و همه تشکل ها قصد به خدمت گیری آنها را برای مقاصد خود دارند .آنها با کنترل مراکز قدرت و یا مراکز تصمیم گیری مهم جهانی توانسته اند . بشکل باور نکردنی اهداف خود را به پیش ببرند . فراماسون ها تقریبا بر اکثر کشور های دنیا تسلط کامل دارند و ماسون ها با حیله گری و فتنه انگیزی توانسته اند بلند پایه ترین دولت مردان معروف ترین بازیگران سینما ، فوتبالیست ها ، دانشمندان ، صنعتگران و پولدار ترین اشخاص آنها را به بردگان حرف شنوی خود تبدیل کنند . از دولت مردان تا اشخاص معروف و مهم این کشور ها حرف شنوی تمام و کمال از سران فرامسونی دارند .تا در اجرای مقاصد خود مشکلی نداشته باشند اگر کسی در مقابل این گروه ایستادگی نماید او را از سر راه خود برمی دارند . شما به راحتی می توانید نماد های فراماسنی را در همه کشور ها ببینید حتی عوامل فراماسونی در ایران هم نفوذ پیدا کرده اند و برخی از احزاب و گروه ها و یا اشخاص به این گروه پیوسته اند . اما فراماسونری به راحتی نمیتواند در ایران اهداف خود را پیش ببرد . اما حضور عوامل آنها در ایران مشهود می باشد در اینجا به برخی از نمهاد های و عوامل این گرو در ایران نگاهی می اندازیم . در ابتدا از صدا و سیما شروع می کنم . تشابه لوگری شبکه های سیما به حرم و چشم جهان بین تشابه لوگری شبکه های سیما به حرم و چشم جهان بین شاید با خود بگویید که این یک اتفاق عادی بیش نیست و این نظر ما نشانه تئوری توطعه خیالی و وهم گونه می باشد . و آرم شبکه های تلوزیون باید به چشم شباهت داشته باشند چرا که مردم با چشم به تلوزیون نگاه می کنند . اما آرم و نام شبکه جهان بین استان چهار مهال و بخیاری جای هیچ شک و شبهه ای را نمی گذارد که شبهات این آرم ها به نماد های فراماسونی امر طبیعی نیست . حال به نماد های فراماسونی در مجلس شورای اسلامی نگاه می کنیم . یکی از این نماد ها در مصر باستان دو خط متقاطع (شبیه به حرف X) است که درآموزه های شیطانی مصریان نماد خضوع، بندگی و پرستش شیطان ، و ظهور اوست . کاهنان مصر باستان همیشه هنگام ادای احترام دستان خود را به صورت ضربدری در مقابل سینه شان می گرفتند و یا در نگاره ها و مجسمه های پادشاهان مصری (فراعنه) عموماً آنها را با همین حالت مشاهده می کنید که به معنای احضار شیطان و بندگی و پرستش اوست. این نماد همراه با سایر آموزه های شیطانی کابالا (سنت شفاهی جادو و جن گیری ) نسل به نسل منتقل گشت تا اینکه در سال 1600 میلادی یک کابالیست و کیمیاگر آلمانی به نام JACOB BOMEH آنرا دوباره در اروپا باب نمود. "بومه" که خود را کشیشی کاتولیگ معرفی می نمود !!! و در واقع از یهودیان آنوسی بود در سخنی عجیب اعلام داشت : من از تابش نور آفتاب در ظرف مفرغی حقیقتی را دریافتم که بسیار بسیار جذاب تر از ارتباط بین خدا و بشر و خوبی و بدی است. آری تابش نور آفتاب در داخل این ظرف فلزی حرفی شبیه X را بوجود آورده بود و "بومه" این اتفاق را گشوده شدن دروازه ورود ابلیس به دنیای مادی می دانست . پس از بومه این علامت به صورت مخفیانه و به شکل یک کد ارتباطی سالیان دراز در بین صهیونیست ها ، کابالیست ها ، فراماسون ها و شیطان پرستان استفاده می شد تا اینکه اخیراً به صورت گسترده و علنی و تحت عناوین مختلف (فیلم ، بازی رایانه ای و...) از آن استفاده می شود و همانگونه که عرض نمودم این علامت نشان ظهور و احضار ابلیس و بندگی اوست . خود این مسئله (استفاده علنی از علامت X پس سال ها مخفی کاری) خبر از طرحی شیطانی برای جهانیان دارد. آری ظهور شیطان و حکمرانی او بر انسانها و پرستیده شدن او از سوی ایشان. لذا بدین جهت است که دستگاه شیطانی صهیونیزم تصمیم به استفاده آشکار از این نماد گرفته که این خود به معنای تجسم شیطان و آماده کردن جهان و جهانیان برای بردگی و بندگی اوست . پشت بام مجلس به شکل حرم می باشد . نماد فرماسونی در شهر تهران : بلواره کاوه • مقام معظم رهبری در بیاناتی که در هفدهمین اجلاس سراسرى نماز در تاریخ۱۳۸۷/۰۸/۲۹ ارتباط با استفاده از نمادهابیان فرموده بودند به مسئولین متذکر این موضوع شده بودند که: "صهیونیستها هر نقطه‏ى دنیا که خواستند یک ساختمانى بسازند، آن علامت نحس ستاره‏ى داوود را سعى کردند یکجورى رویش تثبیت کنند. کار سیاسى‏شان اینجورى است." • قضاوت با شما لاحَوْلَ وَ لا قُوََّةَ اِلاّ باِلله + نوشته شده توسط محمدجواد قریمی در دوشنبه شانزدهم تیر 1393 و ساعت 9:1 قبل از ظهر | آرشیو نظرات فراماسون چیست؟ و چه کسانی هستند ؟ اگر از عوام مردم درباره فراماسونری و نقش مخرب آن سوال شود اغلب آنها از آن و نقش مخرب آن در اجتماع بی خبر اند ! و غافل از دشمن پنهان خود اند . این سازمان به اعتراف خود فراماسون ها زاده ناپاک صهیونیسم است. پاسخ این سوال که این سازمان برای چیست و چه هدفی دارد را از زبان فراماسون ها میشنویم که میگویند : "هدف حکومت ماست ......تمام حکومت ها را به جز حکومت خودمان از بین خواهیم برد (انگاه ) با دستهای محکم و قوی حکمفرمایی میکنیم و چون قدرت را از دست کسانی که مطیع ما شدند بدست اووردیم جاه طلبی های بی مورد ، حرص و آز و انتقام بی رحمانه و کینه را منحصر به خود مینمائیم ما هستیم که با ترور همه جا را احاطه میکنیم و افراد زیادی را با عقاید مختلف و روش های متفاوت در اختیار میگیریم " هدف شوم و نمای وحشتناک این گروه را از کلام خودشان به راحتی میتوان فهمید . فراماسون ها چه کسانی هستند ؟ بعد ار اینکه امپراطوری روم سقوط میکنه بسیاری از شهر ها از بین میرن و یا اینکه به صورت دهکده های کوچکی در میان اما به زودی مردم برای سکونت اطراف کلیسشا ها جمع میشن و شهر هایی رو تشکیل میدن به علت و جود کلیسا و امنین در این شهر ها دیری به طول نمی انجامد که روستائیان هم شهر نشین میشوند و جمعیت شهر ها رو به فزونی می رود ساکنان اصلی این شهر ها از طریق تجارت و بازرگانی ثروت زیادی کسب میکنند و هر کدام از اصناف برای خود اتحادیه های تشکیل دادند که ماسون ها یا معماران که به دلیل ساختن کلیساها هسته اصلی تشکیل دهنده شهر ها بودند یکی از آن اتحادیه ها بودند . به همین دلیل ( ساختن کلیساها ) در میان مردم از اعتبار و اهمیت زیادی بر خوردار بودند این عده برای اینکه به اصطلاح حرفه شان لوث نشود از اموختن این حرفه به افراد جلوگیری میکردند و روز به روز به دلیل ساختن کلیسا ها و شهر های جدید از اجر مادی و معنوی زیادی برخوردار میشدند شهر ها توسط فئودال ها ی بزرگ اداره میشد و هیچ گونه آزادی وجود نداشت تا اینکه اتحادیه اصناف یا همان کمونها برای به دست آوردن آزادی به مبارزه با فئودال ها پرداختند و بالخره هم کمون ها پیروز شدند از آن پس به بعد دنبال اسم همه اصناف نا آزاد قید میشد که ماسون ها ازین جمله بودند اتحادیه فراماسون ها یا بنایان آزاددر سال 1093 میلادی شکل گرفت در آن زمان فراماسونها یک سازمان صنفی به شمار می آمدند و هیچ جنبه سیاسی نداشتند و تنها با تشکیل کلاسهایی (لژها )سعی در پیشبرد اهداف صنفی خود داشتند و حتی تا آخر قرن هفدهم درلژ ها بحثی جز مسایل فنی معماری نبود نخستین این لژها در کشور آلمان احداث شد که به آنها هاپت هوتن یا لژهای بزرگ میگفتندو سازمان های امروزه فراماسونی از همین لژهای هاپت هوتن سر چشمه میگیرند این سازمانها تا قرن ها به فعالیت صنفی خود ادامه دادند تا اینکه در سال 1717میلادی انگلیسی ها رشته امور فراماسونری رابه دست گرفته و آن را از مسیر اصلی خود منحرف کردند و از همین زمان دوره دوم تاریخ فراماسونری که رنگ و ماهیت جدیدی دارد آغاز میشود . تغییر مسیر فراماسون ها محافل جدید ماسون ها در اواخر قرن 18 رشدگسترده ای یافت به طوری که در خود انگلستان بالغ بر 1600 لژ وجود داشت این محافل جدید ماسونی به زودی در کشورهایی نظیر : فرانسه ، هند ، المان ، هلند ، سوئد ، پرتقال ،ایتالیا و ......و اکثر نقاط اروپا شکل گرفت این لژ ها موظف بودند که اصول خود را پنهان نگه داشته و بشریت را از نعمت آزادی برادری و برابری بر خوردار کنند (!) در همین زمان فراماسون ها در صدد برا امدند که برای خود تاریخ باستانی تنظیم نمایند تا انجاکه اعلام کردند که اولین جمعیت ماسونی توسط حضرت ادم بنا گشته است و همچنین اداعای دیگری که هر لژ به نوبه خود اعلام می کرد (مثلا لژژرژالیدر یکی از برجسته ترین اعضای ماسونی اعلام داشت که بانی و موسس فراماسون ها حضرت موسی است )و این ادعا ها تا انجا پیش رفت که مانی ایرانی را نیز فراماسون دانستند فراماسونری در آمریکا پس از ایجاد اولین لژ در بوستون و فلادلفیا به تدریج تعداد لژ ها انقدر افزایش یافت که در اندک زمانی بعد هیچ شهری در آمریکا پیدا نمی شد که دارای لژ نباشد نکته جالب توجه اینکه فراماسون های آمریکایی سیاه پوستان را به داخل لژ های خودشون راه نمی دن و حتی زمانی که سیاه پوستان لژی مستقل به نام پرنس هال مخصوص خود ایجاد میکنند لژ برزگ حاضر به شناسایی آن نمی شود (جای تعجب هست که کسانی که شعارشان برابری و(شعار فراماسون ها ) ..........هست این چنین اند ) چون اصولا فراماسون ها همیشه مایل بودند که افراد صاحب مقام را به جرگه خود راه دهند ! فعالترین لژ ماسون ها امروزه لژ آمریکا هست که بر خلاف ادعاشون مبنی بر عدم دخالت در سیاست مدارکی محکم دال بر دخالتشان وجود دارد !و فراماسون های امریکایی به طور عام همان سیاستمداران آمریکایی اند و با اعزام مسیونر ها و تاسیس بنگاه های خیریه و فرستادن مستشاران نظامی و فنی و اقتصادی به کشور های جهان سوم در پی رسیدن به اهداف خود هستند ماسونها در امویکا انچنان قدرت را به دست گرفتند که مزردم اعتقاد دارند تا کسی ماسونی نباشد نمی تواند وارد دستگاه دولت شود زیرا مشاغل عالیه به فراماسون ها اختصاص دارد ماده‌انگاری در منابع ماسونی این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و…. است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis و Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است. ۳-لامت آنخ (Ankh) که نماد Isis است و در لژهای ماسونی به کار می رود.(9) این علامت امروزه به عنوان سمبل جنس زن و نشانه ی فمینیست ها (Feminists) نیز به کار می رود. ۴-ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است. وجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق ر نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند. برای درک بهتر این مطلب به اشکال زیر توجه فرمایید: علامات و اعداد در فراماسونری علاوه بر علاماتی که در قسمت های قبلی ذکر شد، علامات دیگر و اعداد خاصی مورد توجه فراماسون ها هستند که اکثر آنها نیز منشاء مصری دارند، هرچند علامت هایی نیز از دیگر عقاید الحادی ملل باستان از جمله آریایی های قدیم (نه دین زرتشت) ، شرق دور و… اقتباس شده اند. مهمترین آنها عبارتند از: 1) پرگار و گونیا (یکی از مهمترین و معروفترین علامات). در وسط این دو علامت، حرف G قرار گرفته است.(30) (به اعتقاد فراماسونها، « Goat = بز » نماد شیطان است. نکته ی جالب دیگر، این که در برخی از لژ ها بر روی علامت پرگار و گونیا، علامت چشم جهان بین نیز حک شده است که نشان دهنده ی اهمیت فوق العاده ی علامت چشم جهان بین در نزد ماسون ها می باشد. ۲) ستاره ی 5 گوشه ی مع****** یا Baphomet. 3) چلیپای شکسته (صلیب شکسته) ی Swastika: علامت شناخته شده ی هیتلر و نازی ها. نکته ی جالب اینکه این علامت در گروه های ماسونی هم کاربرد دارد.(36) در شکل سمت چپ که مربوط به ماسونهاست، طرحی دیده می شود که در بالای آن علامت صلیب شکسته، و در وسط آن ستاره ی شش گوش مشاهده می گردد که هم ستاره ی شش گوش و هم صلیب شکسته مورد تقدیس ماسون ها هستند. البته لازم به ذکر است که بعد از جنایات هیتلر اکثر گروه های ماسونی به منظور پرهیز از بدنامی، استفاده از چلیپای شکسته را کنار گذاشتند؛ این در حالی است که قبل از جنگ جهانی دوم، علامت چلیپای شکسته یک علامت کلیدی در فراماسونری بوده است. 5) جمجمه و استخوان Bones) &Skull ).(39) 7) عدد 13. عدد مقدس ماسون ها و یهودیان است. فراماسون در بسیاری از نماد های خود، تعداد اجزاء را 13 قرار می دهند. 8) عدد 33. همان طور که گفتیم در فراماسونری، صاحب درجه ی 33 بالاترین قدرت را داراست. در سمبل بسیاری از گروههای ماسونی از جمله در علامت مربوط به یک گروه ماسونی شهر (Memphis) آمریک (که نام شهر باستانی Memphis مصر را برخود نهاده اند)، عدد 33 بکار رفته است. ابزارهای فراماسونری فراماسونری در طول تاریخ با تمام وجود، از همه ی قدرت و امکانات موجود برای رسیدن به مقاصد خود بهره برده است. بعد از نابودی حکومت مصر باستان، این عقیده به شکلی مخفی و رمزآلود ولی فعالی و پویا، در طی اعصار و قرون در بین جوامع خزیده است. از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 و همزمان با استقلال آمریکا، فراماسونری با این تفکر که دیگر در موضع قدرت قرار گرفته است، آهسته آهسته خود را از لایه های زیرین جوامع بیرون کشیده و بدون واهمه، نمادهای خود را عرضه نموده است؛ تا آنجا که در سالهای اخیر به دلیل قدرت فراوان، اعمال خود ر علنی تر کرده تا عده ای را با ترساندن از قدرت خود، به سمت خویش جذب کند و پایه های خود را مستحکم تر نماید. فراماسونری در طول تاریخ برای پیشبرد اهداف خود و مبارزه با ادیان، در دو جبهه ی کلی و مهم به فعالیت پرداخته است: 1 – جبهه ی اقتصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیکی (که از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 به موفقیت نایل شده و از آن زمان جهان ر تحت تأثیر قرار داده است.) در این جبهه، نقش اصلی را کشورهای اسرائیل و آمریکا برعهده دارند . 2 – جبهه ی فکری، عقیدتی و فرهنگی در جبهه ی عقیدتی، فراماسونری ب عناوین مختلف در دین های اسلام، مسیحیت و یهودیت نفوذ کرده است: اسلام: از طریق رواج بهائیت، بعضی از فرقه های عرفانی نوپ و فراماسونهای طیف Shriner، قصد تضعیف دین اسلام را داشته و دارد. مسیحیت: فراماسونری گروه هایی به نام اوانجلیکاله (نوانجیلی ها) را رواج داده که اهداف و اعمالشان هم جهت با عقاید فراماسون ها است و این گروه ها تا حد زیادی هم موفق بوده اند. فراماسونه در واتیکان و بعضی از فرقه های پروتستان هم نفوذ کرده اند. از این مطلب می توان نتیجه گرفت که مشکلات اخیر واتیکان با اسلام و کشورهای اسلامی نیز ناشی از همین موضوع می باشد. یهودیت : اکثر یهودیان بالاخص ساکنین اسرائیل جزء وابستگان تشکیلات ماسونی هستند . ارتباط یهود و فراماسونری ارتباطی دوطرفه است، یهود به رواج تعالیم ماسونی یا کابالا پرداخته و فراماسونری هم از یهود حمایت می کند. پس از ذکر اطلاعات مقدماتی پیرامون فراماسونری، به بررسی شواهد ارتباط کشور ها و گروه های مختلف با فراماسونری می پردازیم. شواهد ارتباط آمریکا با فراماسونری 1 – برجسته ترین افرادی که بیانیه ی اعلان استقلال آمریکا را در سال 1776 میلادی امضا کردند، فراماسون بوده اند.(45) اینان عبارتند از: Benjamin Franklin-Thomas Jefferson-George Washington-John Adams (البته در مورد جان آدامز نظره متفاوت است، ولی در مورد 3 تن دیگر، در ماسون بودنشان شکی وجود ندارد. نکته ی دیگر این که منظور از John Adams در این جا، John Adams پدر است، نه John Quincy Adams یا John Adams پسر.) برجسته ترین امضا کنندگان بیانیه ی اعلان استقلال آمریک در سال 1776. (همگی آن ه ماسون بوده اند.) که اولین رئیس جمهور آمریک بود، لقب استاد اعظم فراماسونری (بالاترین درجه و رتبه در فراماسونری ، و تقریباً همرده ی اسقف در مسیحیت و خاخام در یهودیت) داشت. در تصویر، جرج واشنگتن در یک لژ فراماسونری دیده می شود، در این عکس علامت گونیا و پرگار روی پیشبند وی دیده می شود و در بالای سرش علامت G (=Goatبز) نمایش داده شده است. ۲ – طرح های اولیه ارائه شده برای پرچم آمریکا، به وضوح دارای علامت ه و نمادهای فراماسونری بودند.(49) از جمله چشم جهان بین ی چشم نورافشان، که به نظر می رسد به دلیل نوپا بودن آمریکا در آن زمان، مؤسسین آمریک از ریسک در این زمینه اجتناب کردند، زیرا به دلیل وجود جو مذهبی در مردم آن زمان، ممکن بود علایم واضح ماسونی، مردم را از نیات سیاستمداران آگاه نماید و بدین ترتیب، حکومت نوپای ماسونی آمریکا سرنگون گردد. ۳- شاهد دیگر ماسونی بودن حکومت آمریکا، پرچم کنونی این کشور است که از 13 خط سفید و قرمز تشکیل شده است. (13 عدد خوش یمن ماسون ها است.) ۴- نحوه ی ساخت بناها و ساختمان های شهر واشنگتن (پایتخت آمریکا). اولین ساختمان مورد بحث، پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) است. پنتاگون به شکل 5 ضلعی ساخته شده، که اگر اقطار آن را به هم وصل کنیم، ستاره ی پنج گوش در وسط آن به وجود می آید که نسبت به کاخ سفید، مع****** است و تشکیل Baphomet می دهد. نحوه ی قرار گیری ساختمان های مهم دولتی و ماسونی از جمله کاخ سفید و کنگره (کاپیتول) نسبت به یکدیگر: اگر کاخ سفید و میدانهای اطرافش را به هم وصل کنیم، نسبت به کاخ سفید، شکل ستاره ی 5 پر مع****** یا Baphomet به دست می آید.(54) تصویر زیر که مطلب فوق ر نشان می دهد، توسط برنامه ی Google Earth تهیه شده است. «سلامی ایشینداغ» در کتاب خود با عنوان الهاماتی از فراماسونری می‌نویسد: کل فضا، اتمسفر، ستارگان، همة موجودات زنده و غیرزنده از اتم ساخته شده‌اند. بشر جز اجتماعِ اتفاقیِ اتم‌ها نیست. موازنة جریان الکتریسیته میان اتم‌ها، بقای موجودات زنده را تضمین می‌کند. با از میان رفتن این توازن می‌میریم، به خاک بازمی‌گردیم و به اتم‌ها تبدیل می‌شویم. یعنی ما همه از ماده و انرژی ساخته شده‌ایم و به ماده و انرژی بازمی‌گردیم. گیاهان از اتم‌های ما استفاده می‌کنند و همة موجودات، از جمله ما انسان‌ها از گیاهان استفاده می‌کنیم. همه چیز یک ماهیت دارد، اما چون مغز ما از سایر موجودات تکامل یافته‌تر است، صاحب هوشیاری و شعور است. اگر به نتیجه روان‌شناسی تجربی نظر کنیم درمی‌یابیم آزمایش سه‌گانه احساسات، ذهن و قوة اراده نتیجة کارکرد متوازن سلول‌های قشایی مغز و هورمون‌هاست. … علم اثبات‌گرا پذیرفته است که هیچ چیز از هیچ به وجود نیامده و هیچ چیز نابود نمی‌شود. در نتیجه می‌توان گفت نیازی نیست بشر نسبت به هیچ نوع قدرتی احساس قدرشناسی و تعهد کند. جهان مجموعة انرژی است که نه آغازی دارد و نه پایانی. در این مجموعه همه چیز متولد می‌شود، نمو می‌کند و می‌میرد، اما مجموعه هیچ‌گاه نابود نمی‌شود. تنها اشیا تغییر می‌کنند و تبدیل می‌شوند. حقیقتاً چیزی به نام مرگ و زوال وجود ندارد؛ فقط تغییر و تبدیل دائمی حاکم است. نمی‌توان چنین سؤال بزرگ و راز جهانی را به کمک قوانین علمی تشریح کرد. توضیحات غیرعلمی نیز چیزی جز توصیفات خیالی، تعصبات و عقاید باطل نیستند. بر مبنای منطق و علم اثبات‌گرا، صرف‌نظر از جسم مادی، روحی وجود ندارد. نظریات بالا را می‌توانید در کتب متفکران ماده‌گرایی چون مارکس، اِنگلس، لنین، پولیتزر، ساگان و مانِد بیابید. ایشینداغ چنین ادامه می‌دهد: می‌خواهم بعضی اصول و حقایق مورد تأیید فراماسون‌ها را به اختصار بیان کنم: براساس اصول ما حیات از یک سلول آغاز می‌شود و در نتیجه تغییر شکل و نمو سلول انسان به وجود می‌آید. ماهیت و هدف این وجود را نمی‌توان درک کرد. زندگی از آمیزش ماده و انرژی آغاز می‌شود و به آن خاتمه می‌یابد. اگر معمار بزرگ کائنات را به عنوان حقیقتی والا، افق بی‌پایان خوبی و زیبایی، اوج تکامل و عالی‌ترین مقام و کمال مطلوب انسان بپذیریم و اگر آن را مجسم نکنیم، شاید خود را از تعصب درامان نگه داشته باشیم. ماسونی که تحت تعلیم این اصول و عقاید قرار گرفته وظیفه دارد مردم را تربیت کند … و به نیابت از مردم و حتی بدون تمایل آنها کار خود را انجام دهد. روح و جهان آخرت: ماسون‌ها رستاخیز پس از مرگ را در افسانة استاد حیرام به صورت نمادین می‌پذیرند. این رستاخیز نشان می‌دهد حقیقت همیشه بر تاریکی و مرگ غلبه دارد. فراماسونری به مسئلة روح اهمیتی نمی‌دهد. در فراماسونری، رستاخیز پس از مرگ یعنی به میراث گذاردن بعضی امور مادی و معنوی به انسان‌ها. کسانی که توانسته‌اند در این زندگی کوتاه و فریبنده نام خود را جاودانه کنند، موفق شده‌اند و با ماندگار ساختن نام خود به دنبال شادمان کردن انسان‌ها و تضمین دنیایی مادی‌تر بودند. هدف آنان بالا بردن انگیزه‌های انسانی بوده است که بر زندگی انسان‌های زنده مؤثرند… . انسان‌هایی که طی قرن‌ها ابدیت را می‌طلبند، با اعمال، خدمات و اندیشه‌های خود به آن می‌رسند و… این به زندگی آنان معنا می‌بخشد. چنانچه تولستوی گفت: «در آن هنگام، بهشت همین جا بر روی زمین برپا می‌شود و مردم به بهترین صورت ممکن کامیاب می‌شوند.6 ایشینداغ در مقالة پیشین چنین نوشت: باوری وجود دارد بر این مبنا که از دو نیروی سازندة انسان: جسم و روح جسم می‌میرد اما روح باقی می‌ماند و به جهان ارواح می‌رود، در آنجا به حیات خود ادامه می‌دهد و به فرمان خداوند در جسم دیگری حلول می‌کند. این باور با مفاهیم تغییر و تبدیل مورد قبول ما سازگار نیست. نظرات فراماسونری را می‌توان چنین تشریح کرد: پس از مرگ تنها خاطرات و دست‌یافت‌های شما به جای می‌ماند. این نظریة فیلسوفانه و مبتنی بر اصول منطق است. باورهای مذهبی دربارة جاودانگی روح و رستاخیز با اصول منطق سازگار نیستند. ما اصول فکری خود را از نظام‌های فلسفی عقل‌گرا گرفته‌ایم، در نتیجه پاسخ این سؤال را با مفاهیمی متفاوت و نه با مفاهیم مذهبی می‌دهیم. ماتریالیسم ماسونی: خدا انگاری ماده برای تولید یک شیء مادی اتم‌ها ترکیب خاصی به خود می‌گیرند. روح هر اتم نیروی تولیدکنندة این نظام است. چون روح عامل هوشیاری است، هر شیء هوشمند بوده و به نسبتی از هوشمندی برخوردار است. انسان، حیوان، باکتری و مولکول هر یک به نسبتی هوشمندند. این باور ماتریالیستی فراماسون‌ها نمود عقیده‌ای به نام «جاندار پنداری» است که هر شیء را در طبیعت (کوه، آب، باد و غیره) صاحب روح خاص و هوشیاری می‌پندارد. ارسطو، فیلسوف یونانی این نوع باور را با ماده‌انگاری (عقیده به اینکه ماده خلق نشده و مطلق است) ترکیب نمود. این باور به الحاد معاصر مبدل شده است. به عقیدة ماسون‌ها توازن و نظم موجود در نظام عالم نتیجه مادة است. در مقاله‌ای با موضوع «تکامل زمین» می‌خوانیم: فرسودگی چنان ضعیف صورت می‌گیرد که می‌توان گفت حالت کنونی زمین در نتیجة هوشمندی پنهان ماگما (مایع درون هسته زمین) پدید آمده است. اگر این‌گونه نبود آب در گودال‌ها انباشته نمی‌شد و تمام زمین را آب فرا می‌گرفت.13 همچنین در مقاله دیگری چنین ادعا شده است: آغاز حیات بر روی کرة زمین هنگامی بود که یک سلول به وجود آمد. این سلول بلافاصله به حرکت درآمد و بر اثر انگیزشی مؤثر و متمردانه به دو بخش تقسیم شد و این راه را تا بی‌نهایت ادامه داد. اما سلول‌های تقسیم شده قادر به ادراک هدفی برای سرگردانی خود نبودند و گویی به دلیل ترس از این سرگردانی و تحت تسلط نیروی غریزی حفظ بقا، با یکدیگر به فعالیت پرداختند، به هم پیوستند و به صورت هماهنگ، دموکراتیک و فداکارانه به خلق اندام‌های حساس و حیاتی اقدام نمودند. در مقاله‌ای با عنوان «تفکراتی پیرامون تکامل همبستگی از دیدگاه علمی» می‌خوانیم: از دیدگاه مادی و تعامل مادة موجودات زنده، همة گیاهان، حیوانات، میکروب‌های مفیدی که در زمین زندگی می‌کنند و انسان‌ها، هماهنگی اسرارآمیزی دارند. این هماهنگی از سوی طبیعت مادر ترتیب داده شده. آنها پیوسته درگیر نوعی همکاری و انسجام مؤثر هستند. بار دیگر تصریح می‌کنم فراماسونری هر نوع جنبش روان‌شناسی ـ اجتماعی را که به رفاه، صلح، امنیت و شادی و به طور خلاصه هر نوع جنبشی که در طریق اومانیسم و اتحاد جهانی بشر گام بردارد، عامل پیش‌برد آرمان‌های خود می‌داند و از آن حمایت می‌کند. مهم‌ترین نیروی پیش برنده آرمان‌های فراماسونری نظریة تکامل است که حامی نوین ماتریالیسم و اومانیسم به شمار می‌رود. منشأ فراماسونری فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند: ۱ – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است ۲– « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها. علت تغییر جهت فراماسون ها گفتیم که کار اصلی ماسونها یا همان بناها شهر سازس و کلیسا سازی بود ولی با اتمام کار شهرسازی و نبود کار برای ماسون ها آنها به تدریج گوشه گیر و منزوی شدند واشراف و بزرگان جامعه به دلیل جاذبه علم هندسه به لژها راه یافتند و یکنواختی لژ ها را به هم زدند و تا انجا پیش رفتند که فقط چند نفری از اعضای قدیمی ماسون ها در لژ ها حضور داشتند و انها نیز اندکی بعد به دلیل احساس حقارت محافل ماسونی را ترک کردند و انجا را یکدست به دست اشراف سپردند و اکنون در لژ ها جز اشراف و کسانی که دارای مشاغل برجسته کشوری باشند کسی را راه نمی دهند دین و مذهب از نظر فراماسون ها کاملا مردود است چنانکه اصل اول قانون اساسی فراماسون ها میگوید: "یک ماسون طبق تعهد اش مجبور است که فقط از قوانین اخلاقی پیروی کند و تعهدی جز این ندارد " البته در لژ هایی که از محافل امریکا و انگلیس تبعیت میکنند اعتقاد به خدا به طور لفظی وجود دارد اما آن خدا جز خدای اختصاصی صهیونیستها ()یعنی "یهوه صبایوت نیست " وآن هم تنها برای پیشبرد مقاصدشان در خاور میانه .... فراماسونری در انگلستان و فرانسه . در سال 1738 فراماسون ها تجدید نظری در قانون اساسی خود نمودند و در اصل اول نام معمار زمین و آسمان را گنجاندند تاکید کردند که تفاوت مذاهب مانع از عضویت افراد در سازمان نمی باشد . ژان تئوفیل دزاگولیه که اورا بانی فراماسونری جدید میدانند عامل ارتباطی میان اشراف و ماسون ها شد و بدین ترتیب ولیعهد انگلستان را وارد جرگه ماسون ها کرد با وردو خانواده سلطنتی به لژ ها به زودی لژ بزرگ جهانی در مقابل کلیسا شکل گرفت لژ بزرگ جهانی از ابتدا تا امروز دست در دست رژیم سلطنتی انگلستان بوده است سازمان ماسونی انگلستان از همان اول سعی داشت که مشاهیر برجسته جهان رو به خودش نسبت بده و جز برادران خودش معرفی کنه در بین دانشمندان معروف که صاحب جایزه نوبل شده اند تعداد فراماسون ها ( کسانی که فراماسون معرفی شدند ) به قدری زیاد است که انگار تا کسی فراماسونه نباشد موفق به دریافت این جایزه نخواهد شد نخستین بار قانون اساسی فراماسون ها در دوره ریاست شاهزاده کنت دوکلرمون پسر خوانده لویی چهاردهم انتشار یافت و نام گراند لژ انگلیس و فرانسه را نیز کنت تعیین کرد و در سال 1773 میلادی با موافقت تمامی اعضا ی فرماسونری فرانسه نام لژ بزرگ شرق برای تشکیلات فراماسونری انتخاب و آن را از سازمان فراماسونری انگلستان جدا کرد لژ بزرگ شرق به زودی در سیاست های خود تغییری داد و به دلیل همین امر از لژ انگلستان جلو افتاد زیرا بر اساس این قوانین جدید هر کس از هر طبقه ای میتواند وارد جمع ماسون ها شود در پی حوادثی در فرانسه از فعالیت های فراماسون ها تا سال 1848 توسط دولت جلوگیری به عمل امد و در همین سال فهالیت های این سازمان توسط لویی بنا پارت از سر گرفته شد یکی از خصوصیات بارز لژ برزگ شرق ضد مذهب بودن هست و در مخالفت با مسحیت تا جایی پیش رفته که عده ای میگویند هر کس میخواهد وارد محفل ها شود ابتدا باید از روی مجسمه مصلوب عیسی (ع) عبور کند چندی بعد با وارد شدن فراماسون ها به جرگه ی حزب کمونیست و سازمان جبهه مردم این سازمان به صورت ائتلافی از سوسیالیست ها رادیکالها و کمونیست ها در امد که در نتیجه آن اتحادیه ای به نام حفظ حقوق بشر به وجود امد !! فراماسونری چیست؟ می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای مسلمانان امری لازم و ضروری است. کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون ی فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» فلسفه فراماسونری خاستگاه فراماسونری اصول اعتقادی الحادی است. مفاهیم و علائم پنهان آن، این موضوع را مورد تأیید قرار می‌دهند. به همین سبب اصول آن با مذاهب توحیدی در تعارض است. «مایکل هاوارد»، مورخ آمریکایی در نوشته محرمانه‌ای که مخصوص ماسون‌های عالی‌رتبه است می‌نویسد: چرا مسیحیت منتقد فراماسونری است؟ پاسخ این سؤال در «رموز» فراماسونری نهفته است. اگر این رموز در دسترس عموم قرار گیرد برای کسانی که از فلسفة آن مطلع نیستند قابل درک نخواهد بود. در حقیقت احتمال اینکه بسیاری از اعضای لژها نیز معنای رموز را درک کنند، پایین است. در محفل درونی فراماسونری، درمیان کسانی که به درجات بالای سازمان رسیده‌اند، ماسون‌هایی وجود دارند که خود را وارثان سنت کهن و متعلق به دوران پیش از میلاد می‌دانند که از اعصار پیشین به تواتر به آنها منتقل شده است. ماسون‌های عالی‌رتبه دانش خاص خود را از سایر اعضا مخفی نگه می‌دارند. ماسون اعظم، «نکدت اجران» در این باره می‌نویسد: بعضی ماسون‌ها گمان می‌کنند فراماسونری نوعی سازمان نیمه‌مذهبی ـ نیمه‌خیریه است که در آن می‌توانند ارتباطات اجتماعی پسندیده داشته باشند و لذت ببرند. عده‌ای دیگر فکر می‌کنند هدف فراماسونری این است که انسان‌های خوب را خوب‌تر کند. باز عده‌ای گمان می‌کنند فراماسونری محل شخصیت‌سازی است. به طور خلاصه کسانی که با نحوه خواندن و نوشتن زبان خاص ما آشنا نیستند، معنای نمادها و تماثیل را به این شکل درک می‌کنند. فراماسونری و اهداف آن برای آن عده اندکی از ماسون‌ها که قادرند عمیقاً در آن وارد شوند کاملاً متفاوت است. فراماسونری یعنی دانش فاش شده، آغاز و تولد دوباره؛ یعنی واگذاردن راه و رسم زندگی کهنه و ورود به یک زندگی جدید باشکوه‌تر و اصیل‌تر … در پس رمزگرایی ساده و ابتدایی فراماسونری، دسته‌ای مکاشفات قرار دارند که به ما کمک می‌کنند به زندگی روحانی و عالی دست یابیم و به رموز هستی خود پی ببریم. بنابراین در این زندگی روحانی، دستیابی به روشنگری ماسونی امکان‌پذیر می‌شود. تنها در این صورت است که می‌توان به طبیعت و شرایط رشد و تکامل در آن پی برد.

محمدجواد قریمی
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
جمعیت زیادی دور حضرت علی علیه السلام حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و درفرصتی مناسب پرسید: یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟ علی(ع) فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال وثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. -در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار! هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت‌ علی(ع) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر ازمال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود. نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد،پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چند تای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود،گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم. در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید، که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم دراین دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است. سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که… نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود. نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعایخدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم! [منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷٫ به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲
محمدجواد قریمی
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۳:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر