ولایت فقیه
این نظریه که بیش و پیش از همه توسط روحالله خمینی و حسینعلی منتظری مطرح و تشریح شده، ولایت فقیه را به کلیه امور نه تنها شرعی و دینی، بلکه حکومتی و سیاستی، جانی و مالی گسترش میدهد.[۲] یعنی در زمان غیبت امام معصوم فقها نایبان امامان معصوم هستند و ولایت بر تمام امور مربوط به امام معصوم (به جز جهاد ابتدایی) دارند.
ولایت از ریشه ولی آمده و معانی مختلفی در کتب لغت برای آن ذکر شده و در اصطلاحات متعددی کاربرد دارد. تعریف فقهی آن از جمله در کتب مربوط به نظریه ولایت فقیه؛ امارت و سلطنت بر جان و مال و امور دیگری و اولویت تصمیمات او نسبت به مولی (ولایت شونده) است.[۳]
روحالله خمینی آن را اینچنین توضیح میدهد:
ولایت عبارت از نوعی سلطهاست که دایرهاش نسبت به مواردش گستردگی ومحدودیت دارد. یا امر وضعی است که لازمهاش چنین سلطهای است. بدینسان ولی انساننابالغ کسی است که مطابق مصلحت او در امورش تصرف میکند. حاکم و ولی یک کشور نیز براساس مصلحت و به اقتضای سیاست ان کشور تصرف و عمل میکند.[۴] |
تاریخچه
شیخ مرتضی انصاری از نخستین فقیهانیست که به بحث در مورد ولایت فقیه میپردازد.[۵] او این بحث را در کتاب مکاسب خود مطرح کرده و منصب فقیه جامعالشرایط را در سه منصب افتا، قضا و سیاست شرح میدهد. او ولایت فقیه در افتا و قضاوت را میپذیرد ولی در گسترش آن به حوزه امور سیاسی تردید جدی دارد. او معتقد است استقلال فقیه در تصرف اموال و انفس، جز آنچه از اخبار وارده در شأن علما تخیل میشود، به عموم ثابت نشدهاست. و اقامه دلیل بر وجوب اطاعت امام جز آنچه با دلیل خاص خارج میشود، خار در خرمن کوبیدن است [۶]
در واقع ولایت محدود فقیه مدتهاست که در فقه شیعه پذیرفته شده و به آن عمل میشود. از هنگام خلق مقام مرجعیت در سده چهارم قمری. بر مبنای این نظریه مجتهدین حق قضاوت، صدور فتوی و اخذ وجوهات شرعی را دارند.
به طور کلی فقه سیاسی رهبران مشروطه در دو بنیاد متفاوت توسعه یافتهاست، نخست اندیشه گران مخالف ولایت سیاسی فقیهان که مرتضی انصاری و محمدحسین نائینی به این دسته تعلق دارند و دوم اندیشههای مبتنی بر ولایت سیاسی فقیه که صاحب جواهر، احمد نراقی و کاشفالغطاء مهمترین نمایندگان آن هستند.
پشتوانه روایی ولایت فقیه، مقبوله عمر بن حنظله است. بنابر این روایت، فقیه دارای صلاحیت را امامان شیعه به نیابت نصب کردهاند و این نیابت به گونهٔ عام است.[۷] فقهای شیعه بر اصل حجت بودن فتوای فقیه عادل دارای شرایط فتوا بر افرادی که آن فقیه را به عنوان مرجع تقلید، یعنی به عنوان متخصصی که در احکام تحقیق کرده و دارای اجتهاد میباشد، صرفاً در مورد احکام شرعی متفق اند[۸][۹] و حتی برخی از آنان، این اصل را بدیهی دانستهاند.[۱۰][۱۱] اما گسترش این نیابت در کلیه امور مورد اختلاف مخالفین نظریه ولایت مطلقه فقیه میباشد.
مبنای مشروعیت
در بین مدافعان نظریه ولایت فقیه در مورد مبنای مشروعیت حکومت ولی فقیه اختلاف مهمی وجود دارد. برخی قائل به نظریه مشروعیت الهی هستند که به ولایت انتصابی فقیه معروف است و برخی دیگر مشروعیت او را ناشی از انتخاب مردم میدانند که به ولایت انتخابی فقیه یا ولایت فقیه آیتالله منتظری معروف است.
هر دو این نظریات بهشدت تحت تأثیر تجربه ولایت فقیه در دوران جمهوری اسلامی هستند.
نظریه نصب
مصباح یزدی در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه و عبدالله جوادی آملی در کتاب پیرامون وحی و رهبری بیش از همه به شرح این نظریه پرداختهاند. البته این دیدگاه خاص این دو نیست و اندیشمندانی چون ناصر مکارم شیرازی[۱۲] و لطفالله صافی گلپایگانی[۱۳] نیز دیدگاهی اینچنینی دارند.
براساس این نظریه مشروعیت حکومت در زمان غیبت با حکم الهی و مشروعیت ولی فقیه ناشی از نصب او توسط امام معصوم است. به این ترتیب این نظام است که مشروعیت خود را از ولی فقیه میگیرد -نه برعکس- و تمام کارهای قوای سهگانه زمانی اعتبار دارد که رضایت ولی فقیه را به همراه داشته باشد.[۱۴]
جوادی آملی نیز در تحلیلی عقلی از قاعده لطف به مثابه استدلالی برای انتصابی بودن ولایت فقیه بهره میگیرد. موافقان این نظریه به نوشتهها و فعالیتهای روحالله خمینی نیز استناد میکنند. او در کتاب بیع در استدلال عقلی خود بر ولایت فقیه مینویسد: هرآنچه دلیل امامت است، عین همان ادله دلیل بر لزوم حکومت بعد از غیبت ولی امر است. و مسلم است که در نگرش رایج شیعه ادله امامت بر وجوب نصب امامان معصوم از جانب خداوند دلالت دارند.
نظر و انتخاب مردم در این نظریه هیچ مشروعیتی به حکومت فقیه نمیدهد و رأی به خبرگان در واقع رجوع به بینه است. یعنی مردم کارشناسان مذهبی را انتخاب میکنند تا آنان فقیه اصلح و اعلم را کشف کنند و شهادن آنها موجب یقین دیگران میشود..[۱۵]
همچنین مصباح سخنان خمینی در زمان انتصاب مهندس بازرگان، استفاده از کلمه منصوب میکنم در تنفیذ احکام ریاست جمهوری بنیصدر، رجایی و خامنهای و به ویژه فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که در اختیارات رهبر در قانون اساسی پیش بینی نشده بود را شاهدی بر فراتر بودن ولی فقیه از قانون، و اعمال ولایت مطلقه فقیه میداند. او تشکیل مجمع تشخیص مصلحت را نشانه تمثیلی بودن اختیارات رهبر که در اصل ۱۱۰ بیان شده، میداند. یعنی در شرایط عادی ولی فقیه در همین چارچوب است اما در در شرایط فوقالعاده رهبر به اقتضای ولایت مطلقه الهی خود میتواند تصمیمات مقتضی را اتخاذ کند.[۱۶]
مدافعان این نظریه همچنین اصول ۵ و ۱۰۷ قانون اساسی را نیز شاهدی بر نظریه خود میدانند.
نظریه انتخاب
بر اساس این نظریه در زمان غیبت امامان معصوم و در شرایطی که نمایندهای نیز از جانب او مشخص نشدهاست، بر مردم واجب است که فقیه جامعالشرایطی را برای حکومت برگزینند.
این نظریات طبعی انتقادی دارند و با توجه به مشکلات نظری و عملی نظریه نصب و تجربه ولایت فقیه در جمهوری اسلامی شکل گرفتهاند. آثار متعددی در این زمینه نوشته شده که کتاب ولایت فقیه، حکومت صالحان اثر نعمتالله صالحی نجفآبادی و به ویژه دراسات فی ولایة الفقیه اثر حسینعلی منتظری از مهمترین آنها هستند.[۱۷]
صالحی با تقسیم نظریههای ولایت فقیه به ولایت به مفهوم خبری و ولایت به مفهوم نشایی این دو نظریه را از هم متمایز میکند. او معتقدان نظریه نصب را قائلان به ولایت فقیه به مفهوم خبری میداند، به این صورت که؛ فقهای عادل از طرف خدا منصوب به ولایت هستند و ولایت فقیه به مفهوم انشایی را به صورت؛مردم باید فقیهی دارای شرایط را به ولایت انتخاب کنند بیان میکند.
او در دفاع از مفهوم انشایی ولایت فقیه که نقش اصلی را به انتخاب مردم میدهد، معتقد است که نصب فقیه از سوی خدا به این معنا که همه فقها -یا یک فقیه غیر معین- از طرف خداوند ولایت دارند در مرحله ثبوت محال است و قابل تصور نیست. در مرحله اثبات نیز ادله کافی برای آن وجود ندارد. پس دلایل عقلی و نقلی ناظر بر ولایت فقیه را باید ناظر به مفهوم انشایی ولایت فقیه دانست.[۱۸]
منتظری نیز استدلالهای مشابهی را با افزودهها و نظم بیشتری دنبال کرده و در مجموعه استدلالهای دیگری ولایت انتخابی را منوط به فرض عدم اثبات مدعای نظریه نصب میکند. او در توضیح عدم امکان نصب عام و خدشه آن در مقام ثبوت، فرضی را مطرح میکند که در یک زمان بیش از یک فقیه دارای شرایط ولایت موجود باشد و پنج احتمال قبل تصور را در چنین حالتی مطرح کرده و ایرادات جدی به هر یک از آنان وارد میکند.
? احتمال یکم. همه فقهاى واجد شرایط یک عصر به صورت عام استغراقى از جانب ائمه(ع) منصوب باشند. در این صورت هریک از آنان بالفعل ولایت داشته و مستقلا حق اعمال ولایت دارند.
� احتمال دوم. همه فقها به نحو عموم ولایت دارند، اما اعمال ولایت جز براى یکی از آنان جایز نیست.
� احتمال سوم. فقط یکی از آنان به ولایت منصوب شده باشد.
� چهارم. همه منصوب به ولایت باشند، لکن اعمال ولایت هر یک از آنان مقید به هماهنگى و اتفاق نظر با دیگران باشد.
� پنجم. مجموع آنان منصوب به ولایت باشند که در واقع همه آنان به منزله امام واحد هستند که واجب است در اعمال ولایت با یکدیگر توافق و هماهنگى کنند.
او در بطلان هر یک از این احتمالات به دلایل عقلی و روایات بسیاری رجوع میکند و در پایان نصب فقیهان را محال میداند. و همچنین ۲۶ دلیل عقلی و نقلی دیگر را نیز در تقویت دیدگاه انعقاد امامت به انتخاب امت مطرح میکند.
مدافعان نظریه انتخاب نیز به برخی از سخنان و نوشتهها و استفتائات خمینی، اصول ششم، پنجاه و ششم، یکصدوهفتم و یکصدوچهلو دوم قانون اساسی و به ویژه اصل ۱۱۱ که به امکان عزل رهبر و اصل ۱۴۲ که به بررسی اموال رهبری مربوط است را مورد استناد قرار میدهند. نجف آبادی همچنین سخنان خامنهای در خطبههای نماز جمعه تهران در ۱۲ آبان۱۳۶۱ را مورد اشاره قرار میدهد:
حتی مقام رهبری هم بنا بر نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی ما که ملهماز دین و اسلام است با انتخاب مردم انجام میگیرد. این مردمند که عالیترین مقامکشور ... یعنی رهبر را انتخاب میکنند، آنها میخواهند تا رهبر، رهبر شود...همه درنهایت به انتخاب مردم برمیگردند. |
ولایت مطلقه فقیه
بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه لازمه پذیرش حکومت اسلامی، روا داشتن اختیارات مطلق برای فقیهاست. فقیه حاکم علی الاطلاق است و همه اختیارات امام معصوم شیعه را دارا است؛ زیرا ولایت مطلق، به معنای رعایت مصالح عام در سرپرستی جامعهاست و چون حوزه حکومت، مصالح عمومی را نیز در بر میگیرد، بدون ولایت مطلق برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام دین ممکن نیست.[۱۹]
به گفته سید علی خامنهای ، ولی فقیه تمام اختیارات پیامبر اسلام (حتی اختیار بر نفس و جان مسلمانان) را داراست و رای او بر نظر همه مردم و حتی سایر فقها برتری و رجحان دارد:
مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع الشرایط این است که دین حنیف اسلام کهآخرین دین آسمانی است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و اداره امورجامعهاست، لذا همه طبقات جامعه اسلامی ناگزیر از داشتن ولی امر و حاکم و رهبرهستند تا امت اسلامی را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعهاسلامی پاسداری نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّی قوی بر ضعیفجلوگیری نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفائی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را تأمین کند. این کار در مرحله اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادی بعضی از اشخاص منافاتداشته باشد، حاکم مسلمانان پس از این که وظیفه خطیر رهبری را طبق موازین شرعی بهعهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذکند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوطبه مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، براختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری درباره ولایتمطلقهاست. ]۲۰] |
ولایت فقیه و قانون اساسی
ولایت فقیه پس از انقلاب ۵۷ با مصوبه مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی اضافه شد و روز بروز اختیاراتش افزایش یافت.به بیان دیگر ولایت فقیه در متون شیعه تداعی کننده فقاهت فقیه است ، در حالیکه پس از انقلاب مقصود روح الله خمینی و حامیانش از کلمه ولایت فقیه در اختیار گرفتن حاکمیت سیاسی با تمام اختیاراتی است که برای پیامبر و امام معصوم در مذهب شیعه وجود دارد.[۲۱]
در پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی که در زمان دولت مهدی بازرگان تدوین شده بود اشارهای به ولایت فقیه نشده بود، خمینی نیز بدون اشاره بدان ، پیش نویس را تایید کرد و با تصویب شورای انقلاب بجای رای گیری عمومی مجلس خبرگان به بررسی و تدوین نهایی قانون اساسی پرداخت. در جریان تدوین قانون اساسی جدید توسط مجلس خبرگان این اصل وارد قانون اساسی شد.گرچه اعضای مجلس خبرگان اطلاعات دقیقی از مذاکرات پشت پرده بدست ندادهاند ، اما بنا به متن رسمی مذاکرات (که در سال ۱۳۶۳ انتشار یافت) اول بار در جلسه سوم مجلس خبرگان سیدمحمد کیاوش نماینده خوزستان و پس از او عبدالرحمن حیدری نماینده ایلام و سپس حسن آیت به طرح موضوع پرداختند. [۲۲][۲۳]
بنا به روایتی که ابوالحسن بنی صدر نقل میکند ، پس از آگاهی از آنکه مجلس خبرگان تصمیم دارد قانون اساسی را بر مبنای ولایت فقیه تنظیم کند، او به همراه ۷ تن دیگر از جمله آیت الله طالقانی ،عزت الله سحابی ، علی گلزاده غفوری ، آیت الله مکارم شیرازی[۲۴] ، نوربخش و مقدم مراغهای تصمیم به استعفا در اعتراض به این موضوع داشتند اما نهایتا ماندن در مجلس خبرگان و مخالفت با اصل ولایت فقیه را به مصلحت میبینند. بنا به روایت وی آقامرتضی حائری (فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم) نیز با ولایت فقیه مخالف بود اما به بهانه کسالت از مطرح کردن مخالفت خود خودداری کرد.به گفته بنی صدر مکارم شیرازی نیز سخت بر علیه ولایت فقیه سخنرانی کرد و گفت امروز روز سیاه تاریخ ایران است.[۲۵]
عزت الله سحابی میگوید آیت الله بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بوده اما به وی گفتهاست : الان شرایطی نیست که بتوانیم این مباحث را مطرح کنیم. اما آنگونه که در متن منتشر شده از مذاکرات دیده میشود ، در جلسه رای گیری پیرامون ولایت فقیه پس از سخنرانی مهندس مقدم مراغهای در مخالفت با ولایت فقیه ، بهشتی در دفاع از آن سخنرانی کردهاست. [۲۶]
آنگونه که از سخنان هاشمی رفسنجانی بر میاید ،علت آنکه خمینی و سایر روحانیون در ابتدا ولایت فقیه را در پیش نویس قانون اساسی وارد نکردند ، سردرگمی آنان از چگونگی طرح آن بودهاست ، نه آنکه خمینی ولایت فقیه را مد نظر نداشتهاست. از سویی خمینی طی سخنانی تاکید دارد که اختیارات ولی فقیه به مراتب بیش از این است و برای جلوگیری از انتقاد روشنفکران به این مقدار قناعت کردهاند.[۲۷]
در بازنگری قانون اساسی شرط مرجعیت از شرایط ولی فقیه حذف و اختیارات وی گسترده تر شد.
مخالفان نظریه ولایت فقیه خمینی
گرچه ولایت فقیه به معنای رسیدگی به امور شیعیان توسط فقیه سابقه تاریخی دارید ، اما لزوم حاکمیت سیاسی فقیه بر جامعه تا پیش از نظام جمهوری اسلامی مطرح نشده بود و با مخالفت مراجع عظام تقلید در زمان خود مواجه شد. همچنین منتظری بعنوان بانی اضافه شدن اصل ولایت فقیه به قانون اساسی جمهوری اسلامی و ارائه اختیارات گسترده به وی ، هم اکنون از مخالفان سر سخت آن است.
· آیت الله سید کاظم شریعتمداری
· آیت الله حسینعلی منتظری ولایت مطلقه فقیه را از مصادیق شرک میداند. [۲۸]
· آیت الله سید ابوالقاسم خویی نظریهٔ ولایت فقیه را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی میدانستند.[۲۹][۳۰][۳۱]
· آیت الله سید حسن طباطبایی قمی با نظریه ولایت فقیه مخالف بود. او براین اعتقاد بود که در شرایط کنونی امکان برقراری حکومت اسلامی وجود ندارد. [۳۲]
· آیت الله سید علی سیستانی دربارهٔ ولایت فیقه چنین بیان میکند که ولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده میشود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است. و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.[۳۳]
· آیتالله مرتضی مطهری در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی میگوید: تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند، این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشتهاست.[۳۴]
پانویس
1. ↑ فیرحی. ص ۲۰۴
2. ↑ روحالله خمینی، شوون و اختیارات ولایت فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب بیع، ص ۳۵
3. ↑ فصل اوّل: مفهوم و مقایسه ولایت فقیه، ولایت در فقه مفاهیم اساسی نظریه ولایت فقیه، دبیرخانه مجلس خبرگان
4. ↑ مؤلفههای اقتدار حکومت اسلامی (۲)روزنامه همشهری به نقل از امام خمینی. الرسائل، قم: اسماعیلیان، ۱۳۶۸، ج ۱، کتاب الاستصحاب، ص ۳۳۲
5. ↑ http://www.tiknews.org/display/?ID=48826&page=30
6. ↑ شیخ مرتضی انصاری. المکاسب، قم: مکتب علامه، ۱۳۶۸. فصل بیع. ص ۱۵۴ - فاقامة الدلیل علی وجوب اطاعة الفقیه کالامام(ع) الا ما خرج بالدلیل دونه خرط اقتاط
7. ↑ رسائل، محقق کرکی، ۱/۱۴۳
8. ↑ رسائل، محقق کرکی، ۱/ ۱۴۳
9. ↑ مفتاح الکرامه، ج ۱۰، ص ۲۱.
10. ↑ جواهر الکلام، ۱۶/ ۱۷۸
11. ↑ عوائد الایام، ۵۲۹
12. ↑ ناصر مکارم شیرازی. انوار الفقاهه، قم:انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین، ۱۴۱۱ ق
13. ↑ لطفالله صافی گلپایگانی. ضرورة وجود الحکومة او ولایة الفقهاء فی عصرالغیبة، قم: دارالقرآنالکریم، ۱۴۱۵ ق
14. ↑ حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ۱۶۱ و ۱۶۲
15. ↑ پرسشها و پاسخها، جلد یک ص ۲۵
16. ↑ حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ص ۴۲ تا ۴۴
17. ↑ نظام سیاسی و دولت در اسلام. ص ۲۷۹ و ۲۸۰
18. ↑ نظام سیاسی و دولت در اسلام. ص ۲۸۰ و ۲۸۱
19. ↑ مجمع الفائده و البرهان، مقدس اردبیلی، ۱۲/۲۸
20. ↑ فتاوای خامنهای پیرامون ولایت فقیه. سایت علی خامنهای.
21. ↑ [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1758126 و بدین گونه قانون اساسی تصویب شد (این جمله از مقاله: ".....در جلسه چهارم مجلس خبرگان قانون اساسی، عزت الله سحابی (نماینده حوزه تهران) در سخنان قبل از دستور خود، اظهارات مفصلی درباره ولایت فقیه و سابقه آن از دوران مشروطه بیان کرد. پس از اظهارات نماینده تهران، دکتر بهشتی که اداره جلسه را برعهده داشت خطاب به وی گفت: <خود بنده یک توضیح بدهم که آقای سحابی شما ولایت فقیه را با فقاهت فقیه اشتباه کردید، بعدا در مذاکرات مفصل خدمتتان توضیحات کافی خواهم داد."]. روزنامه اعتماد (در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۸۷).
22. ↑ رفسنجانی: مخالف گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بودم. بازنویس (در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۷).
23. ↑ محمد خاتمی:در پیشنویس قانون اساسی ولایت فقیه وجود نداشت. تریوبن (در تاریخ ۱۴ دی ۱۳۸۷).
24. ↑ تکذیبهای مکارم شیرازی چه میگویند؟. انقلاب اسلامی (پاسخ بنی صدر به تکذیبیه مکارم شیرازی) (در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۸۶).
25. ↑ کتاب درس تجربه ، ابوالحسن بنی صدر ،صفحه ۱۴۷
26. ↑ بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بود. روزانلاین (در تاریخ ۹ تیر ۱۳۸۷).
27. ↑ مصاحبه رفسنجانی با روزنامه کیهان. روزنامه کیهان (در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۸۲).
28. ↑ وبگاه خبری ایرانیان انگلستان
29. ↑ احیای تشیع. ولی نصر. ۲۰۰۶. ISBN 0393062112. ص۱۲۵ و ص۱۴۴
30. ↑ اعراب شیعه: مسلمانان از یاد رفته. گراهام فولر. ۲۰۰۱. ISBN 0312239564. انتشارات پالگریو مک میلن.
31. ↑ دانشنامه بریتانیکا. نسخه ۱۹۹۳. ص۶۹. ISBN 0852295855
32. ↑ رادیو فردا، درگذشت آیت الله قمی
33. ↑ وبگاه رسمی آیت الله سیستانی، پاسخ به پرسشها
34. ↑ پیرامون جمهوری اسلامی، صفحه ۳۰، چاپ صدرا، ۱۳۷۲
استفتاء :
آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟
ج : جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)
استفتاء :
برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج می کنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟
ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمی باشد.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد5/ص29)
استفتاء :
حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟
ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، می باشند.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)
استفتاء :
اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟
ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیده ی فاسدی است.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)
استفتاء :
فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟
ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المونین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند. و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است.
(اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-1384/ص68
قبلا اشاره کردیم که ولایت در صوفیه اکتسابی بوده و چهارچوب خاصی ندارد (هرچند بر خلاف این را اظهار کنند) یعنی مسئله امامت و ولایت در صوفیه به صورت «نوعی» است، آنها معتقدند که هر کس شرایط قطبیت را دارا شد (یعنی مراحل سیر و سلوک تصوف را طی کند) امام وقت خواهد بود اما در نزد شیعه امامت به صورت « شخصی » است یعنی امامت محصور در دوازده امام معصوم که از جانب خداوند معین شده اند می باشد و تنها ولایت را مخصوص این دوازده امام معصوم می داند. بنابراین یکی از مهمترین نقاطی که تصوف و تشیّع را در تقابل یکدیگر قرار می دهد مسئله نوعی بودن امامت در تصوف است. چراکه شیعه معتقد است امام و ولی وقت، حضرت بقیة الله الاعظم _عجل الله فرجه_ می باشد و امامی به عنوان سیزدهمین امام معصوم درکار نیست بنابراین با صوفیه در تباین قرار می گیرد.
آنچه در مسئله امامت تصوف به آن برمی خوریم یکی ولایت اکتسابی اقطاب است و دیگر، اعتقاد به ولایت و امامت نوعی است و دیگر اینکه متصوفه اعتقادی به ولایت مراجع و فقها در زمان غیبت امام معصوم ندارند و در آخر اینکه اصلا اعتقادی به مهدویت و ظهور حضرت مهدی _عجل الله فرجه_ در آن مشاهده نمی شود. به عنوان مثال موسس فرقه گنابادیه ملاسلطان گنابادی در کتاب مجمع السعادات می گوید : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم او را نخواهد بود؛ نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.
به اعتقاد شیعه ، فقهاء و مراجع عظام، بر شیعیان ولایت عامه دارند چراکه توسط خود امامان معصوم به عنوان نائبان عام و ولیّ معرفی شده اند، که این نقطه دیگری است در تقابل تشیع و تصوف که در تصوف اعتقادی به این ولایت برای فقهاء نمی باشد.(هرچند ممکن است گاهی در گفتارشان چنین امری مشهود نباشد اما درعمل مشهود است)
آنچه به عنوان ولایت مطلقه قطب در صوفیه مشاهده می شود زمین تا آسمان با عقیده تشیع در ولایت امامان معصوم (ودر زمان غیبت، ولایت فقهاء) فرق دارد.
وجه تمایز و تباین تصوف و تشیع در مسئله ولایت و امامت در این موارد خلاصه می شود :
- ولایت در تصوف اکتسابی است و هر کس توانست به مقام فنای فی الله برسد می تواند قطب شود و ادعای قطبیت کند (البته در مورد قطب فعلی گنابادیه آقای نورعلی تابنده چنین مسئله ای رعایت نشده و وی به طرز مشکوکی یک شبه و بدون طی مراحل فنای فی الله، قطب فرقه شد) و انتصاب الهی در آن دخیل نیست اما در تشیع انتصاب باید از جانب خدا باشد یعنی ولی وقت و امام زمان باید ولایتش از جانب خداوند باشد وگرنه اجازه ولایت بر دیگران ندارد که این ملاک با ادله عقلی و نقلی در دوازده امام معصوم شیعه مشهود است و ولایت آنها اکتسابی نبوده بلکه از جانب خداوند می باشد.
- ولایت در نزد صوفیه حدّ و مرزی ندارد و چهارچوب خاصی ندارد به این صورت که اقطاب حتی اگر از چهارچوب شرع هم خارج شوند باز هم دارای ولایت می باشند حال انکه در امامت امامان شیعه اثنی عشریه شروطی وجود دارد از جمله اینکه امام باید اولا فقط منصوب از جانب خداوند باشد و ثانیا معصوم باشد یعنی از گناهان کبیره و صغیره و سهو و خطا و نسیان معصوم بدور باشد که این هم موهبتی از جانب خداوند است که به ایشان اعطاء می شود
- در ولایت اقطاب صوفیه، عصمت شرط نیست، اما در ولایت امامان شیعه عصمت شرط است و بدون عصمت ، ولایت محقق نمی شود . ممکن است گفته شود : پس ولایت فقها و علمای شیعه در زمان غیبت چگونه است؟
در پاسخ باید گفت : اوّلا این اعطای ولایت با اجازه خود ائمه معصومین بوده و ثانیا شرایطی برای آن ذکر شده که اگر آن شرایط در عالم و فقیهی موجود نباشد نمی تواند ولایت عامه بر مردم داشته باشد.(هرچند ممکن است در بین علمای شیعه در رابطه با محدوده و وسعت ولایت نظرات مختلفی باشد از جمله اینکه عده ای از فقها از جمله امام خمینی (ره) معتقد به ولایت مطلقه فقیه می باشند و عده ای از فقها قائل به ولایت مقیّده فقیه اما در اصل ولایت فقیه در زمان غیبت بین همه علمای شیعه اتفاق نظر وجود دارد.
- در تشیع، امامان معصوم هم ولایت تشریعی و هم ولایت تکوینی بر مردم دارند اما چنین اعتقادی در تصوف مشاهده نمی شود و در واقع هم، چنین ولایتی از طرف خداوند به آنها داده نشده و این ها فقط دکانی در برابر ولایت ائمه باز کرده اند)
- در تصوف به علت وجود فرقه های مختلف صوفیه، تقابل زیادی بین اقطاب فرق صوفیه مشاهده می شود به طوری که قطب هر فرقه، فرقه خود را تنها راه وصول الی الله معرفی کرده و فرقه ها و اقطاب دیگر فرقه ها را مورد طعن و رد قرار داده و هیچ فرقه ای را جز طریقت خود قبول ندارند و لذا در بین فرق و اقطاب صوفیه معرکه ای از آراء مختلف و ضد و نقیض مشاهده می شود که شاید در بین دیگر مذاهب اسلامی مشاهده نشده، اما آنچه در تشیع موجود است همگرایی و طریقه ای یکسان بین ائمه اطهار می باشد و هر کدام از ائمه معصوم یکدیگر که را رد نکرده بلکه همدیگر را تایید کرده و به امامت امام بعد از خودش تصریح نموده اند. و چنین تشطط آرایی در بین ائمه شیعه وجود ندارد. از همان ابتدا که پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ جانشینان بعد از خود را معرفی نمودند هیچ خبری از دعوا بر سر ولایت و امامت بین ائمه اطهار نبوده اما در فرقه های صوفیه چنین بوده و هرکس در هرجا ادعای قطبیت کرده و خود را ولیّ وقت معرفی نموده و دیگر اقطاب را مورد طعن قرار داده است.
- هیچ تصریحی به ولایت اقطاب در آموزه های دینی از جمله قرآن کریم و سنت رسول الله و ائمه معصومین ذکر نشده بلکه ائمه در برابر چنین بدعتی مبارزه نموده اند و مردم را از این بدعت صوفیه برحذر داشته اند. بنابراین هیچ دلیلی بر مشروعیت ولایت اقطاب صوفیه وجود ندارد حتی دلیل بر عدم مشروعیت آن موجود است. قبلا در بحث تفاوت عرفان و تصوف در تفسیر آیاتی از قرآن، کلام ائمه معصومین را در عدم مشروعیت ولایت غیر آنها ذکر کردیم.
- آخر اینکه آنچه در تاریخ تصوف دیده می شود این است که بنیانگذاران و موسسان و سران بزرگ تصوف شیعه نبوده اند و از مخالفین ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند. حال چطور می شود که خود را در مسئله امامت از شیعیان معرفی می کنند؟
در آخر خالی از لطف نیست که به این آیات و روایات توجه کنید :
- طبق همه تفاسیر منظور از اولی الامر در آیه « اطیعوا الله و اصیعوا الرسول و اولی الامر منکم » فقط امامان دوازده گانه شیعه هستند.
- در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » در روایتی فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.
(تفسیر صافی/ص43)
- وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.
(نورالثقلین/ج3/ص318)
- امام علی النقی علیه السلام فرمودند : و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »
(سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (اثنی عشریه ص28)
اینها مختصری از نقاط تقابل بین ولایت و امامت در نزد تصوف و تشیع بود که جای بحث بیشتری دارد. خلاصتا روشن شد که ولایت و امامت در نزد صوفیه در تضاد با ولایت در تشیع می باشد.
انشاء الله در آینده بیشتر به این بحث خواهیم پرداخت.
یکی دیگر از عناصر فعال در چرخه ی فرقه ی صوفیه ی گنابادی بیژن بید آباد است.سایتهای فرقه و شبکه های ضد انقلابی همچون بی بی سی فارسی و رادیو صدای آمریکا تلاش فراوانی دارند او را به عنوان یک اقتصاد دان معرفی کنند.خودش خیلی دوست دارد مشهور شود.معمولا عکسهای مختلف در ژستهای متفاوت از خود در اینترنت منتشر می کند که بسیار دیدنی است.
اگر چه علاقه فراوان به شهرت دارد اما در رقابتهای درون فرقه ای امثال پازوکی اصلا علاقه ای به بید آباد ندارند و بعضا در جمع های خصوصی علیه او موضع نیز می گیرند.البته بعضی معتقدند او بیشتر جزو باند مردانی است.
سایتهای اصلاح طلب(بخوانید افساد طلب) مصاحبه های مکرری با او انجام داده اند.
یکی از جالبترین نکات مطلبی است که در روزنامه هم میهن در دوم تیر 86 درباره بید آباد منتشر شده است که حتی دراویشی که او را می شناسند را نیز به خنده وا می دارد.
در قسمتی از بیوگرافی وی آمده است که:
او شب ها ذکر می گوید و ریاضت می کشد وروزها جدول می چیند و نمودار می کشد.زمانی که با او تماس میگیریم تا وعده دیدار را تنظیم کند قرار را ساعت چهار صبح تنظیم می کند و.....
محمد باقر سلطانی، پسر کوچک ملاسلطان، میگوید:
در سال 200 هجری عدهای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا (ع) بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.[4]
اوّلین کسی که افسانه معروف کرخی را درست کرد، ابو عبدالرحمن سلمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است.
وی میگوید:
معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند.
ملا علی گنابادی میگوید: معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و در حال دربانی کردن برای امام(ع) در سال 200 هجری فوت کرد.
امام رضا(ع) در 148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم معروف 47 ساله میشود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند) پس چطور در سن پیری در دربانی امام فوت نموده است.
نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی میگوید:
او ز مولا جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام مجال بوددربان درگهش ده سال[5]
علامه هاشم الحسنی مینویسد: در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست.[6]
اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق (ع)، کاظم(ع) و رضا (ع) بوده است، کپی کردهاند.
بعدها سلطان حسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد، سعی کرد تا این معروف را همان معروف بن خربوزان کرخی معرفی نماید. وی میگوید:
شیخ معروف خدمت حضرت صادق(ع) و کاظم(ع) و رضا(ع) رسیده و از طرف حضرت رضا(ع) مأمور به دعوت ولایتی بوده است.[7]
حال باید حرف کدام یک را باور کرد؟
اشکالات اساسی
1. معروف کرخی زودتر از امام(ع) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا(ع) درسال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور میشود که کسی بعد از امام(ع) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.
2. اگر معروف قطب باشد، چگونه میتوان پذیرفت که در یک زمان با وجود امام(ع)، قطب دیگری باشد.
3. اگر برفرض قبول کنیم که معروف بعد از امام(ع) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد(ع) وهادی(ع) و عسگری(ع) چه میشود؟
برخی در جواب این اشکال میگویند: از اینجا به بعد امامت به دو قسم تقسییم میشود: امامت طریقت و امامت شریعت؛ یعنی از امام رضا(ع) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بودهاند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت وعرفان و اخلاق، به معروف و اقطاب بعد از او رسیده است.
4. در جواب این اشکال آقایان عدول کردهاند و گفتهاند که معروف شیخ مجاز بوده و قطب نبوده است.
حال این سؤال پیش میآید که اگر معروف شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (ع) میرسانید و به امام زمان (عج.) نمیرسانید.
همچنین اگر معروف شیخ است، چطور یک شیخ مجاز میتواند قطب مشخص کند و سری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست، چگونه میشود او جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند.
از این گذشته، در زمان حیات امام(ع) چگونه میتوان پذیرفت که معروف به سری حکم بدهد؟
5. اشکال دیگر بر سلسله سند اینها این است که اگر جنید بغدادی قطب شده است، پس امام زمان (عج) چه وضعیتی خواهد داشت؟.آیا میشود قائل شد که دو قطب در یک زمان باشند؟
سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب نابغه علم و عرفان میگوید:
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری(ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان(عج.) آن سمت را داشت؛ ولی بیعت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود.[8]
ملا علی گنابادی میگوید:
جنید پس از رحلت امام عسکری(ع) و غیبت، حیات داشت. لهذا قطب ظاهر گشت و وکلای اربعه خلافت نداشتند؛ بلکه سفارت بود و دستگیری نمیکردند.[9]
به گمان ملاعلی، اوّلین قطب، جنید است. حال سؤال این است که حکم ولایت او کجا است؟ قطب بعدی را قطب قبلی مشخص میکند و ظهور و غیبت امام(ع) تفاوت ندارد. اگر جنید قطب است، پس امام(ع) چه کاره است؟
اینها اینهمه داستان بافتهاند و سعی کردهاند سلسله خود را به امام رضا (ع) برسانند.
حال برای اینکه میزان دروغگویی آنان مشخص شود، شعری از نعمت الله ولی میآوریم تا ببینییم اینها تا چه اندازه راست میگویند و آیا اصلاً سلسله اینها به امام رضا(ع) میرسد یا نه؟
نعمت الله ولی میگوید:
شیخ ما کامل ومکمل بود قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی در توحید را نکو سفتی
یافعی بود نام عبد الله رهبر رهروان آن درگاه
صالح بربری روحانی شیخ شیخ من است تا دانی
پیر او هم کمال کوفی بود کز کمالش بسی کمال افزود
باز باشد ابوالفتوح سعید که سعید است آن سعید شهید
از ابی مدین او عنایت یافت به کمال از ولی ولایت یافت
مغربی بود و مشرقی به صفا آفتابی تمام مهسیما
شیخ ابی مدین است شیخ سعید که نظیرش نبود در توحید
دیگر آن عارف ودود بود کنیت او ابو سعود بود
بود در اندلس ورا مسکن بس کرم کرد روح او با من
پیر او بود هم ابوالبرکات به کمال و جمال و ذات و صفات
باز ابولفضل بود بغدادی افضل فاضلان به استادی
شیخ او احمد غزالی بود مظهر جامع کمالی بود
خرقهاش پاره بود او بکر است زآنکه نساج او ابوبکر است
باز شیخ بزرگ ابوعثمان که نظیرش نبود در عرفان
مظهر لطف حضرت واهب بندگی ابوعلی کاتب
شیخ او شیخ کاملش دانند بوعلی رودباریش خوانند
شیخ او هم جنید بغدادی مصر معنی دمشق دلشادی
شیخ او خال سری سقطی محرم حال او سری سقطی
باز شیخ سری بود معروف چون سری سرّ او به او مکشوف
از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله سلسله خود را به امام رضا(ع) میرساند یا این که بعداً صوفیان چنین چیزی را اضافه نمودهاند.
شیخ معروف را نکو میدان شیخ داوود طائیش میخوان
اوزموسی جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
پیر او هم حبیب محبوب است عجمی طالب است ومطلوب است
پیر بصری ابولحسن باشد شیخ شیخان انجمن باشد
یافت او صحبت علی ولی گشت منظور بندگی علی
خرقه او هم از رسول خداست این چنین خرقهای لطیف کراست[10]
6. مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است. به همین جهت، به دو طریق این مشکل را توجیه نمودهاند:
1. تقیه؛مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند
2. گفتند اوّل سنی بودند، بعد شیعه شدند.
فرقهای مثل گنابادیه نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف، خود را بی قید نشان دادهاند و سعی کردهاند در سلاسل خود اسمی از حسن بصری نیاورند.
عمدهترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها، تقیه کردن آنان است.
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است، به سرپرستی دکتر مصطفی آزمایش نوشته است :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند.[11]
در جایی دیگر برای رفع این شبهه مینویسند:
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد) و اجتماع محل رشد خود، بالطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کردهاند.[12]
حتی اینها برای حل این مشکل، تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه دادهاند؛ چنان که .دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا میگوید:
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیادهروی بر کنار باشد؛ نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین(ابابکر، عمر و عثمان). به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند، رافضی است و کسی که با علی(%) مخالفت کند، خارجی است. کسی که به خلفای راشدین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید و سنت رسول خدا را نیز پاسدار باشد، سنی محسوب میشود. به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولانا، عطار و شاه نعمت الله ولی، خود را سنی خواندهاند.[13]
دکتر نور علی تابنده، قطب این فرقه در کمال تعجب میگوید: خلافت، حق علی نبود؛ حق ملت بود و وظیفه علی؛ یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفهای مثل علی داشته باشیم.5
او با زیرکی تمام، خلافت راحق مردم میداند و میخواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی( ع) بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد. او نمیگوید اینها خلافت را غصب کردند.
خواجه عبدالله انصاری میگوید:
از میان دو هزار صوفی که شناختهام، تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند.[14]
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسد الله خاوری و دکتر نصر، سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنیگری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند او را شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است.
دکتر تابنده میگوید: هر کس امامت حضرت علی(ع) را قبول داشته باشد، از نظر ما شیعه محسوب میشود و اگر رد کند، سنی محسوب میشود.واین در حالیست که ایشان نمی گوید منظور چه نوع شیعه ای..!
این جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است، از طرف امام قطب میشود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است!
[1] . باب ولایت، ص291.
[2] . مقدمه دیوان صفی، ص16.
[3] . فصلنامه عرفان ایران، شماره 7، ص .
[4] . ر.ک: رهبران طریقت وعرفان.
[5] . طرائق الحقائق، ج 2، ص 458.
[6] . ر.ک: تصوف وتشیع.
[7] . نابغه علم و عرفان، ص 59.
[8] . نابغه علم و عرفان، ص .
[9] . صالحیه، ص 348.
[10] . دیوان شاه نعمت الله ولی، مثنوی، 71، ص661.
[11] . فصلنامه عرفان ایران، ش 3، ص108.
[12] . همان، ش 10، ص83.
[13] . مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی، ص 49.
5-همان ص 11
[14] . تصوف و تشیع، ص 113.تشکر از وقتی که گذاشتید .محمد جواد
فرقه ی نعمت اللهی گنابادی با روی کار آمدن نورعلی تابنده به یک حزب دست چندم سیاسی تبدیل شد.این حزب در راستای منافع کشورهای استکباری حرکت های مذبوحانه ای را آغاز کرده است.
فرقه نعمت اللهی گنابادیاز دوران محبوبعلیشاه قطب قبلی که سالمترین چهره در بین اقطاب فرقه بود تا به امروز تغییرات زیادی کرده است.
در دوران محبوبعلیشاه آرامش خوبی در فرقه حکمفرما بود و حتی وی برخلاف نورعلی تابنده و اقطاب قبلی در حال اصلاح برخی مشکلات فرقه بود (برای مثال در بسیاری از نامه ها برخلاف نورعلی تابنده از بسم الله الرحمن الرحیم استفاده می کرد اما نورعلی به جای بسم الله از همان واژه هو121 استفاده می کند)که به طرز مشکوکی درگذشت و چون نورعلی تابنده و حزبش اجازه کالبد شکافی ندادند هیچ گاه دلیل فوت نامبرده مشخص نشد.
فرزندان وی خصوصا محمد که از او به عنوان حاج محمد یاد می کنند و در تهران طلا فروشی دارد دل خوشی از نورعلی تابنده و سیستم وی ندارد و معتقد است اینها فرقه را به ناکجا آباد می برند.
اما تشکیلات کنونی فرقه و میدان داران اصلی چه کسانی هستند؟
فرقه دارای چند حزب قدرتمند است.مهمترین آنها حزب نورعلی تابنده و حزب یوسف مردانی شیخ کرج است که تقابل جدی با هم دارند.
حزب نورعلی تابنده؟
مهمترین و شاخص ترین افراد حزب وی عبارتند از مصطفی آزمایش،شهرام پازوکی،علیرضا جذبی،حمید رضا مرادی و حسینعلی کاشانی بیدختی.
پس از قتل قائم مقام فراهانی ،مزدور استعمار ودرویش نعمت اللهی میرزای آقاسی به صدر اعظمی ایران رسید.مواردی از نکات تاریخی وتلاشهای وی برای کمک ورشد این فرقه درکتب مختلف ومعتبرتاریخی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
پس از آنکه محمد شاه به تخت شاهی نشست حاج میرزا آقاسی تابلو استعمار ومعلم محمد شاه،صدر اعظم گردید ومیرزا نصرالله اردبیلی که یکی از مشایخ سلسله بودبه مقام صدر الممالکی رسید(تاریخ سلسله های نعمت اللهیه در ایران ص ۲۰۰)
در این مسیر حتی به قطب فرقه نعمت الهی یعنی رحمت علیشاه نایب الصدری وحکومت فارس می رسد
پس از به قدرت رسین حاج میرزای آقاسی وانتصاب میرزا نصرالله اردبیلی به منصب صدرالممالکی،در سال ۱۲۵۱ قمری،بنا به پیشنهاد صدرالممالک محمدشاه وظائف فارس را به رحمت علیشاه واگذاشت ووی را به لقب ومنصب نایب الصدری مفتخر گردانید(سیری در تصوف وعرفان ایران ص۱۰۴)
حتی قطب بعدی مست علیشاه یا همان زین العابدین شیروانی از این مرحمت ها بی نصیب نشد
در صفحه ۱۰۴ همین کتاب آمده است:
محمدشاه به ملاحظه میرزای آقاسی حاج زین العابدین شیروانی را مورد لطف ومحبت قرار داد وبرای وی درشیراز خانقاهی دائر نمود ودهی خارج از شیراز به وی هدیه کرد که سالیانه مبلغ هزار تومان عایدی داشت ومستعلیشاه در آخر همر در کمال رفاه واسایش بزیست
محمد شاه خرافاتی آنقدر تحت تاثیر اینها قرار داشت که اوژن فنلاندی در سفرنامه خود می نویسد:
ایرانی که از مدتها پیش رو به ترقی می رفت اکنون به حداکثر سرعت به قهقرا میرود،محمد شاه قاجار به موهومات معتقد استفگوین شخصی بنام شاه نعمت الله مدت سلطنت هشت پادشاه را پیشگویی کرده محمد شاه هشتمین آنها می باشد وچنان پیشگویی شده شاه روز وساعت ودقیقه را حساب می کند،این شخص گفته است که وی یازده سال سلطنت خواهد کرد بنابر این شاه به این عقیده باقی است وپول وطلا به دراویش می دهد که در حقش دعا کنند(سفرنامه اوژن فنلاندی ترجمه فارسی چاپ تهران ص ۱۲۳)
این وقایع درست بعد از مرگ قائم مقام فراهانی وامیر کبیر دو وزیر با کفایت ایرانی روی می دهد.
نکته جالب تر این است که باز در دولت پهلوی جنایتکار معروف تاریخ عبدالحسین تیمور تاش که درویش نعمت اللهی گنابادی بود وزیر دربار می شود.
از آن مهمتر قطب فرقه گنابادی سلطانحسین تابنده در تایید وحمایت رژیم پهلوی تلاشهای زیادی نمود وحتی شاه دو بار به بیدخت رفت وشبی را نیر در خانه این قطب گنابادی بیتوته کرد.
از جمله عجیب ترین وقایع در این دوران،تاسیس فرقه های ومذاهب انحرافی بسیار زیادی است که در طول تاریخ ایران بی سابقه بوده است علاوه بر دو انحراف بزرگ بابیت وبهائیت، فرقه های صوفی زیادی نیز در این دوران رشد نمودند به این اسامی وسال تولدشان نگاه کنید
1-علی محمد باب موسس بابیت:تولد 1235 ه قمری 2-میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاء موسس بهائیت:تولد 1236ه قمری 3-ملا سلطان گنابادی موسس صوفیه گنابادی :تولد 1251 4-جلال الدین ابولفظل عنقا موسس صوفیه اویسیه:تولد 1264 5-میرزا حسنعلی صفیعلیشاه موسس صوفیه صفیعلیشاهی:تولد 1288 6-میرزا عبدالحسن ذولریاستین مونسعلیشاه:موسس صوفیه مونسعلیشاهی تولد:1290 7-سید حسین حسینی ملق به شمس العرفا موسس صوفیه شمس العرفائی:تولد 1288 و....... نگاهی به این ایام وسالهای تولد این اشخاص وچندی بعد ادعاهایشان نشان می دهد که چقدر در این ایام اسلام به بازی گرفته شده وزمینه برای پیدایش انحراف در تشیع فراهم شده است اسامی وافرادی که نام برده شدند تنها گوشه ای از تاریخ غم انگیز این دوران سیاه هستند به هر حال برای کسانیکه تعصب کورکورانه ندارند تحقیق در این برهه از تاریخ می تواند راهگشا باشد.
این روزها فرقه ی صوفیه گنابادی اوضاع وخیمی دارد.چند دستگی درون فرقه و دعواهای قطب و شیوخ فرقه که در حال علنی شدن است،خسته شدن بسیاری از دراویش از وضع کنونی فرقه و ضعف تئوریک اوضاع فرقه را به بدترین وضع در طول تاریخ فرقه رسانده است.دلیل این ضعف چیست؟
1- شخصیت سیاسی نورعلی تابنده قطب فعلی(که از اعضای جریان سیاسی به اصطلاح نهضت ملی بود و سابقه ی مهمی در صوفی گری نداشت) فرقه را به سمت سیاسی شدن برد تا جاییکه فعالیتهای سیاسی فرقه از یک حزب سیاسی نیز فراتر رفت.
2-با سیاسی شدن فرقه عناصری که سوابق منفی داشتند در صدر فعالیتهای فرقه قرار گرفتند و کم کم شیوخی که برای اعضای فرقه تقدس داشتند به حاشیه رفتند.
3-پیوند برخی از اعضای فرقه مانند مصطفی آزمایش،سرشار،زارا نورانی و..با سرویسهای امنیتی کشورهای مخالف انقلاب اسلامی و همکاریهای تنگاتنگ با ضد انقلاب،منافقین و فرقه هایی مانند فرقه ی ضاله بهائیت باعث شد آن دسته از دراویشی که اعتقادات اسلامی قوی تری داشتند و به میهن خود علاقمند بودند به شدت دچار یاس و نا امیدی شوند و فرقه با ریزش مواجه شود.البته همین مساله نیز باعث شد که تحت فشار افکار عمومی فرقه ،نورعلی تابنده قطب گنابادیها علیرغم میل باطنی در نوروز امسال مصطفی آزمایش را از سخنگویی فرقه در اروپا عزل کند.
4- ضعف تئوریک مبانی و نقدهای جدی مخالفین به فرقه باعث شد بسیاری از دراویش به ماهیت اصلی فرقه پی ببرند که همین امر نیز باعث خروج آنها از فرقه یا عدم مشارکت در برنامه های عمومی فرقه شد.این مساله به قدری جدی بود که فرزند و همسر شهرام پازوکی از تئوریسین های اصلی فرقه رسما از فرقه جدا شدند و مدتی به عنوان سمپات های یک فرقه ی انحرافی(عرفان حلقه)فعالیت می کردند.
5- ایجاد تنش و درگیری با نظام توسط برخی اعضای فرقه و درگیری در چند شهر کشور با مردم باعث حساس شدن مردم به این فرقه و سنگین تر شدن جو روانی برای دراویش شد تا جاییکه برخی دراویش عملا ظاهر درویشی خود را تغییر داده و حتی سبیل های خود را که نماد این فرقه است کوتاه کردند.
به هر حال اوضاع وخیم فرقه و سن بالا و بیماری نورعلی تابنده باعث درگیری شدید بین بزرگان فرقه برای جانشینی وی شده است و قطعا با مرگ تابنده این فرقه دچار انشقاق و نهایتا فروپاشی خواهد شد.
بین مشایخ فرقه گنابادی اختلاف شدیدی در گرفته است.چندی پیش و با وخیم شدن حال آقای تابنده مشایخ به جان هم افتاده اند و درگیریهای داخلی به اوج خود رسیده است.
نقطه ی کانونی درگیری بین محجوبی شیخ ملایر و شریعت است که حتی وساطت سران فرقه نیز نتوانسته آن را حل کند.
چندی پیش آقای محجوبی که در خانقاه امیر سلیمانی امام جماعت بوده مشکلی در نماز ایجاد میکند که آقای شریعت اعتقاد به بطلان نماز داشته است و میگوید نماز پشت سر محجوبی صحیح نیست و همین امر باعث اختلاف شدید و نهایتا حکم آقای تابنده قطب فرقه به نفع شریعت می شود.
در هنگام بیماری آقای تابنده همسر محبوبعلیشاه قطب قبلی فرقه از آقای شریعت درخواست میکند به جای آقای تابنده در خانه ی آنها حاضر شود و مراسم خانه را اداره کند که این مساله نیز باعث واکنش و دلخوری شدید محجوبی می شود.
به هر حال این اختلافات چند سالیست که در حال تشدید است و عاقبت خوشی را برای این فرقه به ارمغان نمی آورد.
هر چه جلوتر میرویم فرقه های صوفیه به تاریخ انقضای خود نزدیک تر میشوند.
مهمترین دلایل این مساله را میتوان در شیوه ی مدیریت اینگونه فرقه ها خصوصا در مساله تعطیل کردن عقل و انجام بدون چون و چرای اندیشه های اقطاب صوفیه دانست.
با عمده ی طرفداران فرقه های صوفیه که مواجه میشوی به راحتی میتوان فهمید که پشت اکثر تعصب های فرقه ای هیچ گونه منطق و استدلالی نیست و به قول معروف بیشتر حال و صفای زودگذری است که در مدل سازی های جمعی فرقه ای شخص به آن گرفتار شده است.
برای نمونه نگاهی به سخنان مصطفی مصطفی آزمایش سخنگوی برکنار شده ی دراویش گنابادی و شبکه ی ماهواره ای وی نشان میدهد تمام استدلال ها و اندیشه های به ظاهر زیبای وی فقط برای یکهفته کافی بود و پس از آن وی با مشکل محتوا مواجه شد و امروزی بیشتر به یک لمپن سیاسی تبدیل شده است تا یک تئوریسین صوفی.
در مبانی اندیشه های شیعی عقل در کنار وحی به تکامل می رسد و با هم انسان را به ملا اعلی می رساند.تعطیلی عقل و حتی ساختن ترفندهایی مانند اجازه ی صحبت برای کنترل درویشان نشان از نوعی دیکتاتوری فرهنگی دارد که امروز درویشان زیادی را دچار شک و تردید برای ادامه ی مسیر کرده است.
به هر حال روز به روز از رونق مجالس این فرقه ها کاسته می شود و به مرور زمان در موزه ها میتوان اثری از این فرقه ها را یافت.
رهبران این فرقه برای اینکه بتوانند صوفیان را از مساجد مسلمین دور کنند تا خدای نکرده نور ایمان وارد قلوب آنان نشود اقدام به طراحی مساله ی اجازه ی نماز کرده اند.
در این مدل فقط کسانی حق اقامه ی جماعت دارند که از طرف قطب فرقه حکم مجاز نمازی پیدا کرده اند.به همین دلیل صوفیان این فرقه(عده ی قلیلی که نماز میخوانند) به مسجد نمیروند چون امام جماعت مسجد حکم اقامه ی نماز از طرف قطب فرقه ندارد.
این حکم جعلی در حالیستکه اقامه ی نماز جماعت حکم نمیخواهد و هر مسلمانی میتواند پشت سر مسلمان دیگری اقامه ی نماز کند به شرطیکه عدالت داشته باشد.
این آقای مصطفی آزمایش که نماینده ی فرقه ی گنابادی هم هست دکان چند دهنه زده.از یک طرف برای سرویس اطلاعات فرانسه کار می کند.از سوی دیگر از طرف قطب فرقه ی گنابادی هزینه هایش در فرانسه تامین می شود و در طرفی دیگر برای مجامع بع اصلاح حقوق بشری بویژه احمد شهید شب و روز کار میکند و اطلاعات علیه جمهوری اسلامی جمع آوری و حتی جعل می کند.
به هر حال انسان اگر کمی آزادمرد باشد هیچگاه وطن و دینش را به اجنبی نمی فروشد و برای لقمه ای نان مزدوری اجنبی را نمیکند.
شخصی نزد آیت الله بروجردی رفت و گفت: یکی از طلبههای شما جنسی را از مغازه من دزدیده است. ایشان در پاسخ فرمود : « آن دزد عبا و عمامهای را هم از ما برده است. »
نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع). بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.» همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود. علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده.» همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود. (کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی)
از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟ میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن!!
روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود. ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .
می گویند یکی از هنرپیشه های هالیوود یک وقتی نامه ای نوشت به " آلبرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند! اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من! راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!! ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند: چنان لطف او شامل هرتن است / که هر بنده گوید خدای من است چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری نپرداخته
اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده ! تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره ! خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره. خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟ آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !
مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه می کرد. مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه بکاری ما می خوریم.» کشاورز گفت: «یونجه می کارم»
یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!
در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!
پدر، پسر تنبلش را میبره کوهنوردی بعداز اینکه میرسند به اون بالای کوه باباهه به پسرش می گه بیا ببین از این بالا اون پایین چقدر زیباست پسره میگه: بابا من که از اول گفتم همون پایین بمونیم و بالا نیاییم!
یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!
طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !
به یک اسکلت میگن یه دروغ شاخ دار بگو. می گه: توپولویم توپولو! صورتم مثل هلو!
واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید. واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!
طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز نمیشه ، میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره !!!
به یارو میگن: با «ابریشم» جمله بساز. میگه: هوا ابری شم خوبه!
قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پولهایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی میفرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»
معتادی که در حال کشیدن سیگاره: یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!
یه اسبه زنگ می زنه سیرک، میگه: آقا اونجا برای من کار دارین؟ مرده میگه: چه هنری داری؟ اسبه میگه: مردک مگه نمی بینی دارم حرف میزنم!
دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟ دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!
یه روز یه ترک … اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان. شجاع بود و نترس. در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد، او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند. یه روز یه رشتی… اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی. او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی… اسمش حسین خرازی بود وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز … ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … ! تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی !!!
نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها
حضرت آیتالله خامنهای در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد ، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجهی اقوام ایرانی از سوی برخی ، این کار را مصداق « غیبت » ندانستند لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد ، « حرام » است.
شاید برای جوانان نسل سومی باورش سخت باشد که مردانی در جمهوری اسلامی بوده و هستند که در راه اعتلای انقلاب و آرمان هایش پای حکم اعدام «فرزندان ناخلف» خود را هم امضاء می کنند.
این تصاویر سه مرد بزرگ دلی است که حتی بخاطر انقلاب محبت به فرزند چشمانشان را کور نکرد و از قلبشان گذشتند تا نهال انقلاب استوار و پایدار باقی بماند ، امروز اما کسانی هستند که خاری به پای فرزند متخلفشان را نمیخواهند ببیند ، فریاد ازینهمه بی انصافی و دریغ از مردانگی. در طول تاریخ همواره یکی از سنت های الهی آزمودن بندگان توسط اموال و فرزندان و خانواده آنها بوده است؛ به نحوی که در آیاتی از قرآن نیز با صراحت به این موضوع اشاره شده است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند. إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ جز این نیست که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.
در این راستا می توان بارز ترین نمونه های تاریخی در این خصوص را در زندگی برخی انبیاء الهی نظیر نوح و لوط و… جستجو کرد. نکته ای که در طول زندگی این بزرگواران به خوبی قابل مشاهده است جدا کردن حساب خود از اطرافیان ناصالح در خانواده می باشد که نهایتا منجر به عاقبت به خیری آنها می شود. اما با نگاهی اجمالی به تاریخ انقلاب نیز وجود نمونه های متعدد از این دست به کرات به چشم می خورد...
آیت الله محمدی گیلانی یکی از بارز ترین نمونه ها در این خصوص نحوه برخورد آیت الله محمدی گیلانی در قبال دو فرزند ناخلف خود می باشد که در جریان بلوای منافقین در خرداد سال شصت ، به همراه عده زیادی از منافقین دستگیر شدند. در آن زمان، برخلاف امروز، که فرزندان خواص! حاشیه امنی جهت انجام اقدامات خود احساس می کنند، فرزندان ایشان گرفتار تیغ عدالت پدر شده و نهایتا حضرت آیت الله خود شخصا آنها را محاکمه و حکم اعدام را صادر نمود. شاید به پاس همین عدالتطلبی و بیتوجهی به ملاحظات خانوادگی در راستای حفظ نظام بود که بیست و هشت سال بعد رئیس جمهور در دیدار با ایشان وی را مدال افتخاری بر سینه ملت ایران دانسته و افزود: «آیت الله محمدی گیلانی عدالت را از خودشان آغاز کردند.»
آیت الله حسنی امام جمعه ارومیه رشید حسنی (پسر بزرگ آیتالله حسنی) پس از پیروزى انقلاب ناگهان به گروه سیاسى سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آنها شد، به طورى که مسئولیت شاخه آذربایجان غربى بر عهده او بود. در پی شناسایی محل حضور رشید در تهران آیت ا… حسنی حکم دستگیری وی را صادر کرد. وی در بخشی از خاطرات خود می نویسد : ” جایش را شناسایى کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیتالله مهدوىکنى تماس گرفتم و گفتم: یک موردى هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم است….. گفتم اگر مقاومت یا فرار کند، بزنید، نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آنها رفتند و او را دستگیر کردند.” امام جمعه شهرستان ارومیه در ادامه می افزاید : “رشید را بعد براى بازجویى و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیتهایش آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا گردید…» در این رابطه وی بعدها نیز کمترین تردیدی از خود نشان نداده و مینویسد: “وقتى خبر اعدام رشید را شنیدم، چون به وظیفه خود عمل کرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصى ولو پسرم باشد، شوخى ندارم و با هیچ احدى در این مورد عقد اخوتى هم نبستهام. هنوز هم اگر یکى از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبرى خداى ناکرده فعالیت کند، همان کارى را خواهم کرد که با رشید کردم.”
امام خمینی(ره) در سال پنجاه و نه وقتی سیدحسین خمینی در مشهد در دفاع از بنیصدر سخنرانی کرده بود مردم در اعتراض به او حملهور شدند که وی دست به اسلحه برد و نیروهای کمیته او را از بین مردم بیرون آوردند. حضرت امام پس از اطلاع از این موضوع بدون کوچکترین ملاحظهای بر ضرورت برخورد قاطع با تحرکات وی تأکید بخصوص بر این نکته که انتساب وی به بیت امام نباید سبب ملاحظه و تبعیض در برخورد با وی از سوی نیروهای انتظامی گردد، تصریح نمودند. ایشان دستور دادند سید حسین خمینی تحتالحفظ به تهران بازگردانده شود و اگر دست به اسلحه خود زد او را با تیر بزنند.
آیت الله خزعلی: اما بعنوان آخرین نمونه میتوان به مهدی خزعلی فرزند آیت ا… خزعلی اشاره کرد که با حضور محوری خود در فتنه هشتاد و هشت و افتادن به زندان در پی آن، آخرین برگ از داستان بیراهه رفتن فرزندان بزرگان را رقم زد. لذا این بار نیز شاهد مفارقت و اعلام برائت بزرگی از فرزند خود بودیم. آیت ا… خزعلی ضمن تأکید بر انحراف فرزندش بیانیه ای در برائت از وی صادر کرد که به شرح زیر است: “خداوند متعال میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم» و نیز تذکر میدهد «لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم. در این دو آیه ارجمند خداوند سبحان به ما تنبه میدهد اگر اولادتان با خدا و رسول کنار نیامدند از آنها احتراز کنید و آنها را دوست نداشته باشید . مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا میشوم اثر نمیکند…. دیگر کاسه صبرم لبریز شده، دیگر با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم. ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا میکنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیس جمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید.”
بعد از استقبال تاریخی مردم قم از رهبر انقلاب، برخی سایتها و افراد نزدیک به جریان فتنه، این شبهه را ایجاد کردهاند که این استقبال با سنت امیرالمومنین منافات دارد و برای این گفته خود، به تاریخ مراجعه کرده و عبارات امام علی را به مردم انبار شاهد گرفتهاند تا به نوعی ناراحتی خود را از استقبال مردم قم نشان بدهند.
به این شبهه، شخصیتهای بزرگواری پاسخ دادهاند و من حرف جدیدی ندارم. به عنوان مثال آیت الله نوری همدانی برای رد این ادعا، به استقبال مردم مدینه از پیامبر اکرم و یا استقبال مردم نیشابور از امام رضا (ع) اشاره کردهاند. جدای از این در قسمت دوم همین نوشته می توانید پاسخ این شبهه را بخوانید.
اما اخیرا فرزند یکی از روحانیون نزدیک به جبهه اصلاحات، یادداشتی در وبلاگش نوشته و مثلا به سخنان آیت الله نوری همدانی ایرادهایی گرفته که حقیقتا از یک فرد مدعی دارای سواد و اطلاعات حوزوی و فرزند یک آیت الله العظمی (!) بعید است.
این آقا در وبلاگش نوشته:«…هر دو حکایت با داستان انبار تفاوت ماهوی دارند. استقبال انبار از حاکم است، استقبال در مدینه از نبی و در نیشابور از امام! پیامبر خدا هنگام ورود به مدینه حاکم نیست! نبی است. پیامبر خدا است. اگر مردم به استقبال او میروند به طمع پول یا از ترس قدرتش نیست! امام رضا هم حاکم نیست. امام است. استقبال از امام یعنی استقبال از بهشت. یعنی رفتن به سمت خدا. اما امام رضا اگر حاکم بشود دیگر اجازه استقبال نخواهد داد. زیرا استقبال از حاکم یا از روی طمع است و یا از روی ترس! همان دلایلی که امام علی وظیفه خود می دانست مردم را برای مقابله با آنها تربیت کند!»
هرچند خواندن همین چند خط، اوج منطق این آقا را نشان میدهد، اما چند نکتهای را به فرمایشات ایشان اضافه میکنم:
اول اینکه وی در منطقی جالب و جدید (!) استقبال صدر اسلام را به انواع مختلف تقسیم کرده و ادعا کرده است که استقبال از حاکم با پیامبر و یا با امام فرق دارد!
دوم اینکه وی براساس همین منطق در اظهار نظری قابل تامل و جالب، به طور ضمنی ادعا کرده است که اگر مردم به استقبال «پیامبر حاکم و یا امام رضای حاکم» بروند، حتما به خاطر ترس و یا به طمع پول است!
حال سوال اینجاست که چرا فقط همین دو احتمال را درباره استقبال از حاکم قائل باشیم؟ و چرا احتمال سومی وجود نداشته باشد؟ چه کسی ادعا کرده که استقبال از حاکم، یا از روی طمع است و یا از روی ترس؟ مثلا مردم ایران و یا همین مردم قم، به چه طمعی به استقبال رهبر انقلاب رفتهاند؟ و یا به خاطر چه ترسی؟ آنهایی که به استقبال نرفتند چه مشکلی برایشان پیش آمد و آنهایی که رفتند چه پست و مقام و امتیازی نصیبشان شد؟! و چرا احتمال ندهیم که این استقبال از روی عشق و علاقه و محبت مردم به رهبری بوده و خواهد بود؟
همچنین دوست دارم از آدمهایی مثل ایشان که به «عدم استقبال از امام حاکم» اعتقاد دارند، بپرسم که اگر زمان ظهور امام زمان در قید حیات باشید و اگر از منتظران واقعی آن حضرت باشید، چگونه از ایشان استقبال میکنید؟! آیا با این منطق و با این استدلال، در محل اقامتتان خشک میشوید و به دنبال امام منتظر نمیروید و از او استقبال نمیکنید؟! یا اینکه باز هم بهانه میآورید که امام است و برای حکومت نیامده است؟!
البته جناب آیتالله زاده محترم، نه تنها به مردم که در حقیقت به علما و مراجع تقلید هم توهین کرده و استقبال آنها را هم ناشی از ترس و طمع آنها دانسته است! مراجعی که عمر خود را صرف تحقیق و تدریس نهج البلاغه کردهاند. فراموش نکنیم که حضرات آیات مکارم و صافی و بسیاری دیگر از علمای بزرگوار از استقبال مردم قم از رهبر انقلاب قدردانی کردهاند.
نکته جالب اینجاست که این شبهه از طرف کسانی مطرح میشود که همیشه به شباهتسازیهای تاریخی ایراد میگیرند و ادعا میکنند که مسائل سیاسی و حکومتی امروز کشور را نباید به تاریخ صدر اسلام گره بزنیم!
نکته جالبتر اینکه آدمها و سایتهایی به استقبال مردم قم از رهبر انقلاب ایراد گرفتهاند که خودشان را «خط امامی» مینامند. این آدمها ادعا میکنند که «نزدیکترین» افراد به امام و حافظ واقعی اندیشههای امام هستند! اما عجیب اینجاست که مغزشان یاری نمیکند و استقبال تاریخی و میلیونی مردم ایران را در روز 12 بهمن سال 57 از امام خمینی به یاد نمیآورند!
یقینا سواد فقهی و اعتقاد دینی و مذهبی امام راحل، اگر از این مدعیان و شبههافکنان خط امامی، بیشتر نباشد، کمتر از آنها نیست! امام بزرگوار ما، هم تاریخ را به خوبی میشناخت، هم خطبههای نهجالبلاغه را خوانده بود و قطعا تعارفی هم با کسی نداشت. مگر اینکه او را به فراموشی سنت پیامبر و امیرالمومنین متهم کنیم! ضمنا طبق منطق جالب آیتاللهزادهی محترم، استقبال مردم از امام، استقبال از یک حاکم و یک رهبر بود نه یک شخص عادی!
البته ما دلیل ناراحتی، عصبانیت و بهانههای بنیاسرائیلی آقایان را خیلی خوب میدانیم. استقبال مردم قم از رهبری، آن هم بعد از فتنهی سال گذشته، در حقیقت تیر خلاصی بود بر یک سال و نیم شایعه پراکنی و دروغگویی فتنهگران که «مردم و مراجع از رهبری و نظام فاصله گرفتهاند!» این شایعه پراکنی در روزهای قبل از سفر رهبر انقلاب به قم به اوج خود رسید اما با استقبال تاریخی و ماندگار مردم قم برای همیشه به تاریخ پیوست.
به هر حال این حضور تاریخی و این استقبال گرم و پرشور مردم، یک طوری باید زیر سوال برود. پس چه بهتر که بین «پیامبر و امام حاکم با پیامبر و امام غیرحاکم» فرقی قائل شویم!
و خدا را شکر که داستان گاو بنیاسرائیل را در قرآن خواندهایم!
دوم
حدیث از این قرار است که گروهی از مردم شهر «انبار» حضرت علی علیهالسلام را در مسیری که به سمت شام میپیمودند دیدند، پیاده به دنبال امام و در مقابل ایشان دویدند و مراسم استقبال از حضرت را انجام دادند. ابتدا حضرت اعتراض نکردند، بلکه از علت کارشان سوال کردند و فرمودند: «ما هذا الذی صنعتموه؟» این چه کاری است که انجام میدهید؟ منظور حضرت از این سؤال این بود که فلسفه این کار شما چیست؟ زیرا حضرت میدانستند آنها چه کار میکنند و معلوم بود که به استقبال آمدهبودند. بهعبارت دیگر حضرت میفرمایند: «برای چه این کار را میکنید؟» آنها در جواب گفتند: «خلق منا نعظم به امرائنا» این عادت ماست، هرکسی رئیس شود ما این کار را برایش میکنیم. بعد از این که فلسفه این کار خود را بیان کردند، حضرت آنها را از اینکار نهی کردند و فرمودند: به خدا سوگند حاکمان شما از اینگونه احترام گذاشتنها سودی نبردند. شما در دنیا خود را به زحمت میافکنید و در آخرت نیز دچار عذاب میشوید و چه سودمند است آسایشی که امان از جهنم در پی آن باشد.
حجت الاسلام پناهیان
اگر آنها در جواب حضرت روایت مشهور پیامبر اعظم ص در کتاب اختصاص شیخ مفید، را میگفتند که «علی جانم اگر نمیترسیدم که مردم در مورد تو چیزی را بگویند که در مورد عیسیبنمریم گفتند، در مورد تو سخنی میگفتم که از هرجا رد شوی، مردم خاک کف پای تو را به عنوان تبرّک بردارند و ما به این دلیل که تو وصیی رسول ربّالعالمین هستی دورت را گرفتهایم» مطمئنا حضرت مانع آنها نمیشدند. زیرا رسولخدا در زمان هجرت مانع استقبال مردم مدینه نشدند و همچنین حضرترضا در ارتباط با استقبالکنندگان نیشابور هیچ نهی نکردند و بلکه حدیثی نیز به آنها هدیه کردند. در حالیکه این استقبالها بسیار پرشورتر و پرجمعیتتر از آن استقبال مردم شهر انبار بود.
بنابراین آنچه تعیین کننده و حائز اهمیت است نیت و انگیزه استقبال است. البته باید گفت اینکه بعضیها حرفهایی را میزنند و شبهههایی را ایجاد کنند اصلاً مسأله تازهای نیست، چون نمیتوان جلوی زبان را گرفت. حتی در روایات آمده که در دوران ظهور امامزمان بعضیها با استناد به آیات قرآن، دل ایشان را خون میکنند و با آن آیات به جنگ حضرت میروند. طبق روایات حضرت بقیةالله وارد هر شهری میشوند، مردم استقبال شدیدی از ایشان میکنند. حتی در روایت آمده است، یاران خوب حضرت، جهت تبرّک، به مرکب ایشان دست میکشند «یتمسحون یسرجِ الامام یطلبون بذلک البرکة».
لذا این حدیث نشان میدهد که اصل استقبال اشکالی ندارد و مهم این است که فلسفه آن چه باشد. اگر فلسفه آن شاهپرستی باشد، باید ترک شود ولی اگر نیت و فلسفه آن خدایی باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه طبق روایات، یکی از اوصاف یاران امامزمان است و این جنبه استقبال برای ما ملاک است و قداست دارد.
حضرت امام خمینی; زمانی که در نجف یا قم تدریس میکردند وقتی سرِ درس میرفتند، شاگردانشان را از اینکه برایشان صلوات بفرستند نهی میکردند و به این کار راضی نبودند و میگفتند صلوات را جای دیگری بفرستید ولی وقتی بنا شد ایشان بعد از سالها دوری از وطن به ایران بازگردند، نه تنها از شکلگیری کمیته استقبال ممانعت نکردند، بلکه توصیهها و هماهنگیهایی را هم با آن کمیته داشتند، و لذا از برنامهریزی برای استقبال میلیونی در تهران ممانعت نکردند زیرا این استقبال، استقبال از شخص نبود؛ استقبال از شخصیت و جایگاه مقدّس ولایت بود.
شاهدی دیگر بر این قضیه، وقتی است که مردم آب وضوی پیامبر را به عنوان تبرّک میبردند و ایشان ازاین کار مانع نمیشدند و نمیفرمودند: «این چه کاری است که میکنید؟ خودتان را ذلیل نکنید!» چون میدانستند مردم این کار را به خاطر خدا و با معرفت انجام میدهند. و لذا اگر مردم میگفتند: «هرکسی رئیس ما باشد وقتی دست و صورتش را میشوید ما آبش را جمع میکنیم»، قطعاً حضرت مانع میشدند.
بنابراین استقبال از رهبر انقلاب هم یک تظاهرات مقدس در پاسداشت مقام ولایت است. قطعاً ثمره طبیعی استقبال مردم، ناامیدی دشمن و شاد شدن قلب دوستداران انقلاب است ولی این برکات تمام آن چیزی نیست که خدای متعال به خاطر این استقبال به مردم ما عنایت کرده است. تمام برکاتی که ما برای ولایتمداری مردم تصوّر میکنیم، چیزهایی است که «ما» تصوّر میکنیم، نه چیزهایی که «خدا» تفضّل میکند. آنچه خداوند عنایت میکند براساس «و یرزقه من حیث لایحتسب» میباشد.
--------------------------------------------------------
عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند در کار ما سخت در ماندهاند، اما شما خوب میدانید که سرچشمۀ این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب میدانید که چقدر شما را دوست میداریم و چقدر دلمان میخواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغلِ شما پنهان کنیم و بگرییم. ما طلعتِ آن عنایتِ ازلی را در نگاه شما باز یافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شبِ انزوای ما را شکست. سَرِ ما و قدمتان، که وصیِ امامِ عشق هستید و نائب امام زمان شهید سید مرتضی آوینی
فهرست کتابهای شیعه شامل کتابهایی است که حاوی بحثهایی در حول اصول دین ( توحید، نبوت، امامت، عدل غیره) است.