استفتاء :
آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟
ج : جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)
استفتاء :
برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج می کنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟
ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمی باشد.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد5/ص29)
استفتاء :
حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟
ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، می باشند.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)
استفتاء :
اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟
ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیده ی فاسدی است.
(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)
استفتاء :
فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟
ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المونین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند. و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است.
(اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-1384/ص68
قبلا اشاره کردیم که ولایت در صوفیه اکتسابی بوده و چهارچوب خاصی ندارد (هرچند بر خلاف این را اظهار کنند) یعنی مسئله امامت و ولایت در صوفیه به صورت «نوعی» است، آنها معتقدند که هر کس شرایط قطبیت را دارا شد (یعنی مراحل سیر و سلوک تصوف را طی کند) امام وقت خواهد بود اما در نزد شیعه امامت به صورت « شخصی » است یعنی امامت محصور در دوازده امام معصوم که از جانب خداوند معین شده اند می باشد و تنها ولایت را مخصوص این دوازده امام معصوم می داند. بنابراین یکی از مهمترین نقاطی که تصوف و تشیّع را در تقابل یکدیگر قرار می دهد مسئله نوعی بودن امامت در تصوف است. چراکه شیعه معتقد است امام و ولی وقت، حضرت بقیة الله الاعظم _عجل الله فرجه_ می باشد و امامی به عنوان سیزدهمین امام معصوم درکار نیست بنابراین با صوفیه در تباین قرار می گیرد.
آنچه در مسئله امامت تصوف به آن برمی خوریم یکی ولایت اکتسابی اقطاب است و دیگر، اعتقاد به ولایت و امامت نوعی است و دیگر اینکه متصوفه اعتقادی به ولایت مراجع و فقها در زمان غیبت امام معصوم ندارند و در آخر اینکه اصلا اعتقادی به مهدویت و ظهور حضرت مهدی _عجل الله فرجه_ در آن مشاهده نمی شود. به عنوان مثال موسس فرقه گنابادیه ملاسلطان گنابادی در کتاب مجمع السعادات می گوید : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم او را نخواهد بود؛ نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.
به اعتقاد شیعه ، فقهاء و مراجع عظام، بر شیعیان ولایت عامه دارند چراکه توسط خود امامان معصوم به عنوان نائبان عام و ولیّ معرفی شده اند، که این نقطه دیگری است در تقابل تشیع و تصوف که در تصوف اعتقادی به این ولایت برای فقهاء نمی باشد.(هرچند ممکن است گاهی در گفتارشان چنین امری مشهود نباشد اما درعمل مشهود است)
آنچه به عنوان ولایت مطلقه قطب در صوفیه مشاهده می شود زمین تا آسمان با عقیده تشیع در ولایت امامان معصوم (ودر زمان غیبت، ولایت فقهاء) فرق دارد.
وجه تمایز و تباین تصوف و تشیع در مسئله ولایت و امامت در این موارد خلاصه می شود :
- ولایت در تصوف اکتسابی است و هر کس توانست به مقام فنای فی الله برسد می تواند قطب شود و ادعای قطبیت کند (البته در مورد قطب فعلی گنابادیه آقای نورعلی تابنده چنین مسئله ای رعایت نشده و وی به طرز مشکوکی یک شبه و بدون طی مراحل فنای فی الله، قطب فرقه شد) و انتصاب الهی در آن دخیل نیست اما در تشیع انتصاب باید از جانب خدا باشد یعنی ولی وقت و امام زمان باید ولایتش از جانب خداوند باشد وگرنه اجازه ولایت بر دیگران ندارد که این ملاک با ادله عقلی و نقلی در دوازده امام معصوم شیعه مشهود است و ولایت آنها اکتسابی نبوده بلکه از جانب خداوند می باشد.
- ولایت در نزد صوفیه حدّ و مرزی ندارد و چهارچوب خاصی ندارد به این صورت که اقطاب حتی اگر از چهارچوب شرع هم خارج شوند باز هم دارای ولایت می باشند حال انکه در امامت امامان شیعه اثنی عشریه شروطی وجود دارد از جمله اینکه امام باید اولا فقط منصوب از جانب خداوند باشد و ثانیا معصوم باشد یعنی از گناهان کبیره و صغیره و سهو و خطا و نسیان معصوم بدور باشد که این هم موهبتی از جانب خداوند است که به ایشان اعطاء می شود
- در ولایت اقطاب صوفیه، عصمت شرط نیست، اما در ولایت امامان شیعه عصمت شرط است و بدون عصمت ، ولایت محقق نمی شود . ممکن است گفته شود : پس ولایت فقها و علمای شیعه در زمان غیبت چگونه است؟
در پاسخ باید گفت : اوّلا این اعطای ولایت با اجازه خود ائمه معصومین بوده و ثانیا شرایطی برای آن ذکر شده که اگر آن شرایط در عالم و فقیهی موجود نباشد نمی تواند ولایت عامه بر مردم داشته باشد.(هرچند ممکن است در بین علمای شیعه در رابطه با محدوده و وسعت ولایت نظرات مختلفی باشد از جمله اینکه عده ای از فقها از جمله امام خمینی (ره) معتقد به ولایت مطلقه فقیه می باشند و عده ای از فقها قائل به ولایت مقیّده فقیه اما در اصل ولایت فقیه در زمان غیبت بین همه علمای شیعه اتفاق نظر وجود دارد.
- در تشیع، امامان معصوم هم ولایت تشریعی و هم ولایت تکوینی بر مردم دارند اما چنین اعتقادی در تصوف مشاهده نمی شود و در واقع هم، چنین ولایتی از طرف خداوند به آنها داده نشده و این ها فقط دکانی در برابر ولایت ائمه باز کرده اند)
- در تصوف به علت وجود فرقه های مختلف صوفیه، تقابل زیادی بین اقطاب فرق صوفیه مشاهده می شود به طوری که قطب هر فرقه، فرقه خود را تنها راه وصول الی الله معرفی کرده و فرقه ها و اقطاب دیگر فرقه ها را مورد طعن و رد قرار داده و هیچ فرقه ای را جز طریقت خود قبول ندارند و لذا در بین فرق و اقطاب صوفیه معرکه ای از آراء مختلف و ضد و نقیض مشاهده می شود که شاید در بین دیگر مذاهب اسلامی مشاهده نشده، اما آنچه در تشیع موجود است همگرایی و طریقه ای یکسان بین ائمه اطهار می باشد و هر کدام از ائمه معصوم یکدیگر که را رد نکرده بلکه همدیگر را تایید کرده و به امامت امام بعد از خودش تصریح نموده اند. و چنین تشطط آرایی در بین ائمه شیعه وجود ندارد. از همان ابتدا که پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ جانشینان بعد از خود را معرفی نمودند هیچ خبری از دعوا بر سر ولایت و امامت بین ائمه اطهار نبوده اما در فرقه های صوفیه چنین بوده و هرکس در هرجا ادعای قطبیت کرده و خود را ولیّ وقت معرفی نموده و دیگر اقطاب را مورد طعن قرار داده است.
- هیچ تصریحی به ولایت اقطاب در آموزه های دینی از جمله قرآن کریم و سنت رسول الله و ائمه معصومین ذکر نشده بلکه ائمه در برابر چنین بدعتی مبارزه نموده اند و مردم را از این بدعت صوفیه برحذر داشته اند. بنابراین هیچ دلیلی بر مشروعیت ولایت اقطاب صوفیه وجود ندارد حتی دلیل بر عدم مشروعیت آن موجود است. قبلا در بحث تفاوت عرفان و تصوف در تفسیر آیاتی از قرآن، کلام ائمه معصومین را در عدم مشروعیت ولایت غیر آنها ذکر کردیم.
- آخر اینکه آنچه در تاریخ تصوف دیده می شود این است که بنیانگذاران و موسسان و سران بزرگ تصوف شیعه نبوده اند و از مخالفین ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند. حال چطور می شود که خود را در مسئله امامت از شیعیان معرفی می کنند؟
در آخر خالی از لطف نیست که به این آیات و روایات توجه کنید :
- طبق همه تفاسیر منظور از اولی الامر در آیه « اطیعوا الله و اصیعوا الرسول و اولی الامر منکم » فقط امامان دوازده گانه شیعه هستند.
- در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » در روایتی فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.
(تفسیر صافی/ص43)
- وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.
(نورالثقلین/ج3/ص318)
- امام علی النقی علیه السلام فرمودند : و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »
(سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (اثنی عشریه ص28)
اینها مختصری از نقاط تقابل بین ولایت و امامت در نزد تصوف و تشیع بود که جای بحث بیشتری دارد. خلاصتا روشن شد که ولایت و امامت در نزد صوفیه در تضاد با ولایت در تشیع می باشد.
انشاء الله در آینده بیشتر به این بحث خواهیم پرداخت.
یکی دیگر از عناصر فعال در چرخه ی فرقه ی صوفیه ی گنابادی بیژن بید آباد است.سایتهای فرقه و شبکه های ضد انقلابی همچون بی بی سی فارسی و رادیو صدای آمریکا تلاش فراوانی دارند او را به عنوان یک اقتصاد دان معرفی کنند.خودش خیلی دوست دارد مشهور شود.معمولا عکسهای مختلف در ژستهای متفاوت از خود در اینترنت منتشر می کند که بسیار دیدنی است.
اگر چه علاقه فراوان به شهرت دارد اما در رقابتهای درون فرقه ای امثال پازوکی اصلا علاقه ای به بید آباد ندارند و بعضا در جمع های خصوصی علیه او موضع نیز می گیرند.البته بعضی معتقدند او بیشتر جزو باند مردانی است.
سایتهای اصلاح طلب(بخوانید افساد طلب) مصاحبه های مکرری با او انجام داده اند.
یکی از جالبترین نکات مطلبی است که در روزنامه هم میهن در دوم تیر 86 درباره بید آباد منتشر شده است که حتی دراویشی که او را می شناسند را نیز به خنده وا می دارد.
در قسمتی از بیوگرافی وی آمده است که:
او شب ها ذکر می گوید و ریاضت می کشد وروزها جدول می چیند و نمودار می کشد.زمانی که با او تماس میگیریم تا وعده دیدار را تنظیم کند قرار را ساعت چهار صبح تنظیم می کند و.....
بررسی و نقد سند مشروعیت فرقه ی گنابادیه
محمد باقر سلطانی، پسر کوچک ملاسلطان، میگوید:
در سال 200 هجری عدهای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا (ع) بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.[4]
اوّلین کسی که افسانه معروف کرخی را درست کرد، ابو عبدالرحمن سلمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است.
وی میگوید:
معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند.
ملا علی گنابادی میگوید: معروف در 8 سالگی به دست امام (ع) مسلمان شد و در حال دربانی کردن برای امام(ع) در سال 200 هجری فوت کرد.
امام رضا(ع) در 148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم معروف 47 ساله میشود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند) پس چطور در سن پیری در دربانی امام فوت نموده است.
نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی میگوید:
او ز مولا جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام مجال بوددربان درگهش ده سال[5]
علامه هاشم الحسنی مینویسد: در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست.[6]
اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق (ع)، کاظم(ع) و رضا (ع) بوده است، کپی کردهاند.
بعدها سلطان حسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد، سعی کرد تا این معروف را همان معروف بن خربوزان کرخی معرفی نماید. وی میگوید:
شیخ معروف خدمت حضرت صادق(ع) و کاظم(ع) و رضا(ع) رسیده و از طرف حضرت رضا(ع) مأمور به دعوت ولایتی بوده است.[7]
حال باید حرف کدام یک را باور کرد؟
اشکالات اساسی
1. معروف کرخی زودتر از امام(ع) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا(ع) درسال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور میشود که کسی بعد از امام(ع) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.
2. اگر معروف قطب باشد، چگونه میتوان پذیرفت که در یک زمان با وجود امام(ع)، قطب دیگری باشد.
3. اگر برفرض قبول کنیم که معروف بعد از امام(ع) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد(ع) وهادی(ع) و عسگری(ع) چه میشود؟
برخی در جواب این اشکال میگویند: از اینجا به بعد امامت به دو قسم تقسییم میشود: امامت طریقت و امامت شریعت؛ یعنی از امام رضا(ع) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بودهاند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت وعرفان و اخلاق، به معروف و اقطاب بعد از او رسیده است.
4. در جواب این اشکال آقایان عدول کردهاند و گفتهاند که معروف شیخ مجاز بوده و قطب نبوده است.
حال این سؤال پیش میآید که اگر معروف شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (ع) میرسانید و به امام زمان (عج.) نمیرسانید.
همچنین اگر معروف شیخ است، چطور یک شیخ مجاز میتواند قطب مشخص کند و سری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست، چگونه میشود او جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند.
از این گذشته، در زمان حیات امام(ع) چگونه میتوان پذیرفت که معروف به سری حکم بدهد؟
5. اشکال دیگر بر سلسله سند اینها این است که اگر جنید بغدادی قطب شده است، پس امام زمان (عج) چه وضعیتی خواهد داشت؟.آیا میشود قائل شد که دو قطب در یک زمان باشند؟
سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب نابغه علم و عرفان میگوید:
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری(ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان(عج.) آن سمت را داشت؛ ولی بیعت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود.[8]
ملا علی گنابادی میگوید:
جنید پس از رحلت امام عسکری(ع) و غیبت، حیات داشت. لهذا قطب ظاهر گشت و وکلای اربعه خلافت نداشتند؛ بلکه سفارت بود و دستگیری نمیکردند.[9]
به گمان ملاعلی، اوّلین قطب، جنید است. حال سؤال این است که حکم ولایت او کجا است؟ قطب بعدی را قطب قبلی مشخص میکند و ظهور و غیبت امام(ع) تفاوت ندارد. اگر جنید قطب است، پس امام(ع) چه کاره است؟
اینها اینهمه داستان بافتهاند و سعی کردهاند سلسله خود را به امام رضا (ع) برسانند.
حال برای اینکه میزان دروغگویی آنان مشخص شود، شعری از نعمت الله ولی میآوریم تا ببینییم اینها تا چه اندازه راست میگویند و آیا اصلاً سلسله اینها به امام رضا(ع) میرسد یا نه؟
نعمت الله ولی میگوید:
شیخ ما کامل ومکمل بود قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی در توحید را نکو سفتی
یافعی بود نام عبد الله رهبر رهروان آن درگاه
صالح بربری روحانی شیخ شیخ من است تا دانی
پیر او هم کمال کوفی بود کز کمالش بسی کمال افزود
باز باشد ابوالفتوح سعید که سعید است آن سعید شهید
از ابی مدین او عنایت یافت به کمال از ولی ولایت یافت
مغربی بود و مشرقی به صفا آفتابی تمام مهسیما
شیخ ابی مدین است شیخ سعید که نظیرش نبود در توحید
دیگر آن عارف ودود بود کنیت او ابو سعود بود
بود در اندلس ورا مسکن بس کرم کرد روح او با من
پیر او بود هم ابوالبرکات به کمال و جمال و ذات و صفات
باز ابولفضل بود بغدادی افضل فاضلان به استادی
شیخ او احمد غزالی بود مظهر جامع کمالی بود
خرقهاش پاره بود او بکر است زآنکه نساج او ابوبکر است
باز شیخ بزرگ ابوعثمان که نظیرش نبود در عرفان
مظهر لطف حضرت واهب بندگی ابوعلی کاتب
شیخ او شیخ کاملش دانند بوعلی رودباریش خوانند
شیخ او هم جنید بغدادی مصر معنی دمشق دلشادی
شیخ او خال سری سقطی محرم حال او سری سقطی
باز شیخ سری بود معروف چون سری سرّ او به او مکشوف
از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله سلسله خود را به امام رضا(ع) میرساند یا این که بعداً صوفیان چنین چیزی را اضافه نمودهاند.
شیخ معروف را نکو میدان شیخ داوود طائیش میخوان
اوزموسی جواز احسان یافت کفر بگذاشت نور ایمان یافت
پیر او هم حبیب محبوب است عجمی طالب است ومطلوب است
پیر بصری ابولحسن باشد شیخ شیخان انجمن باشد
یافت او صحبت علی ولی گشت منظور بندگی علی
خرقه او هم از رسول خداست این چنین خرقهای لطیف کراست[10]
6. مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است. به همین جهت، به دو طریق این مشکل را توجیه نمودهاند:
1. تقیه؛مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند
2. گفتند اوّل سنی بودند، بعد شیعه شدند.
فرقهای مثل گنابادیه نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف، خود را بی قید نشان دادهاند و سعی کردهاند در سلاسل خود اسمی از حسن بصری نیاورند.
عمدهترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها، تقیه کردن آنان است.
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است، به سرپرستی دکتر مصطفی آزمایش نوشته است :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند.[11]
در جایی دیگر برای رفع این شبهه مینویسند:
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد) و اجتماع محل رشد خود، بالطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کردهاند.[12]
حتی اینها برای حل این مشکل، تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه دادهاند؛ چنان که .دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا میگوید:
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیادهروی بر کنار باشد؛ نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین(ابابکر، عمر و عثمان). به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند، رافضی است و کسی که با علی(%) مخالفت کند، خارجی است. کسی که به خلفای راشدین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید و سنت رسول خدا را نیز پاسدار باشد، سنی محسوب میشود. به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولانا، عطار و شاه نعمت الله ولی، خود را سنی خواندهاند.[13]
دکتر نور علی تابنده، قطب این فرقه در کمال تعجب میگوید: خلافت، حق علی نبود؛ حق ملت بود و وظیفه علی؛ یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفهای مثل علی داشته باشیم.5
او با زیرکی تمام، خلافت راحق مردم میداند و میخواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی( ع) بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد. او نمیگوید اینها خلافت را غصب کردند.
خواجه عبدالله انصاری میگوید:
از میان دو هزار صوفی که شناختهام، تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند.[14]
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسد الله خاوری و دکتر نصر، سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنیگری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند او را شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است.
دکتر تابنده میگوید: هر کس امامت حضرت علی(ع) را قبول داشته باشد، از نظر ما شیعه محسوب میشود و اگر رد کند، سنی محسوب میشود.واین در حالیست که ایشان نمی گوید منظور چه نوع شیعه ای..!
این جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است، از طرف امام قطب میشود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است!
[1] . باب ولایت، ص291.
[2] . مقدمه دیوان صفی، ص16.
[3] . فصلنامه عرفان ایران، شماره 7، ص .
[4] . ر.ک: رهبران طریقت وعرفان.
[5] . طرائق الحقائق، ج 2، ص 458.
[6] . ر.ک: تصوف وتشیع.
[7] . نابغه علم و عرفان، ص 59.
[8] . نابغه علم و عرفان، ص .
[9] . صالحیه، ص 348.
[10] . دیوان شاه نعمت الله ولی، مثنوی، 71، ص661.
[11] . فصلنامه عرفان ایران، ش 3، ص108.
[12] . همان، ش 10، ص83.
[13] . مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی، ص 49.
5-همان ص 11
[14] . تصوف و تشیع، ص 113.تشکر از وقتی که گذاشتید .محمد جواد
بررسی و نقد سند مشروعیت فرقه ی گنابادیه
شیخ هبة الله جذبی، شیخ فرقه گنابادی که تئورسین اینها است. در کتاب باب ولایت گفته است:
مجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد.[1]
صفی علی شاه در این باره میگوید:
مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید میرسد تا به امام.[2]
نورعلی تابنده، قطب فعلی گنابادیه نیز اظهار میدارد:
اگر کسی اجازهاش یداً به ید به امام برسد، رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است والا رشتهاش قطع شده است.[3]
این سلسله تا سلطان محمد گنابادی و طاووس العرفا فقط به گنابادیه اختصاص دارد و از آن به بعد، در نعمت اللهی مشترک است؛ البته تنها فرقهای که خانوادگی و ارثی است؛ فرقه گنابادیه است و به جز نور علی تابنده که عموی حاج علی تابنده است، بقیه اقطاب پدر و پسر بودهاند.
گنابادیها سلسله اقطاب خود را که سلاسل میگویند، را اینگونه معرفی نمودهاند:
حضرت امام علی بن موسی رضا(ع)
شیخ المشایخ معروف کرخی
شیخ المشایخ سری سقطی
قطب اوّل: شیخ جنید بغدادی
قطب دوم: ابو علی رودباری
قطب سوم: ابو علی کاتب
قطب چهارم: ابو عمران المغربی
قطب پنجم: ابوالقاسم گورکانی
قطب ششم: ابوبکر طوسی نساج
قطب هفتم: احمد غزالی
قطب هشتم: ابوالفضل بغدادی
قطب نهم: ابوالبرکات
قطب دهم: ابومسعود اندلسی
قطب یازدهم: ابومدین
قطب دوازدهم: ابوالفتوح
قطب سیزدهم: کمال الدین کوفی
قطب چهاردهم: صالح بربری
قطب پانزدهم: عبدالله یافعی
قطب شانزدهم: نعمت الله ولی
قطب هفدهم: برهان الدین خلیل الله
قطب هجدهم: حبیب الدین محب الله اوّل
قطب نوزدهم: کمال الدین عطیه الله اوّل
قطب بیستم: میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم
قطب بیست و یکم: میر شاه شمس الدین محمد اوّل
قطب بیست و دوم: میر شاه حبیب الدین محب الله دوم
قطب بیست و سوم: میر شاه شمس الدین محمد دوم
قطب بیست و چهارم: میر شاه کمال الدین عطیه الله دوم
قطب بیست و پنجم: میر شاه شمس الدین سوم
قطب بیست و ششم: محمود دکنی
قطب بیست و هفتم: شمس الدین دکنی
قطب بیست و هشتم: رضا علیشاه دکنی
قطب بیست و نهم: حسین علیشاه اصفهانی
قطب سیام: مجذوب علیشاه همدانی
قطب سی و یکم: میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه
قطب سی ودوم: رحمت علیشاه شیرازی
قطب سی و سوم: سعادت علیشاه اصفهانی
قطب سی و چهارم: سلطان محمد(سلطان علیشاه) گنابادی
قطب سی و پنجم: ملا علی نورعلیشاه ثانی
قطب سی وشش: محمد حسن صالح علیشاه
قطب سی و هفتم: سلطان حسین تابنده رضا علیشاه
قطب سی وهشتم: علی محبوب علیشاه
قطب سی ونهم: دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه
افشای تشکیلات سیاسی فرقه ی گنابادیه قسمت اول
فرقه ی نعمت اللهی گنابادی با روی کار آمدن نورعلی تابنده به یک حزب دست چندم سیاسی تبدیل شد.این حزب در راستای منافع کشورهای استکباری حرکت های مذبوحانه ای را آغاز کرده است.
فرقه نعمت اللهی گنابادیاز دوران محبوبعلیشاه قطب قبلی که سالمترین چهره در بین اقطاب فرقه بود تا به امروز تغییرات زیادی کرده است.
در دوران محبوبعلیشاه آرامش خوبی در فرقه حکمفرما بود و حتی وی برخلاف نورعلی تابنده و اقطاب قبلی در حال اصلاح برخی مشکلات فرقه بود (برای مثال در بسیاری از نامه ها برخلاف نورعلی تابنده از بسم الله الرحمن الرحیم استفاده می کرد اما نورعلی به جای بسم الله از همان واژه هو121 استفاده می کند)که به طرز مشکوکی درگذشت و چون نورعلی تابنده و حزبش اجازه کالبد شکافی ندادند هیچ گاه دلیل فوت نامبرده مشخص نشد.
فرزندان وی خصوصا محمد که از او به عنوان حاج محمد یاد می کنند و در تهران طلا فروشی دارد دل خوشی از نورعلی تابنده و سیستم وی ندارد و معتقد است اینها فرقه را به ناکجا آباد می برند.
اما تشکیلات کنونی فرقه و میدان داران اصلی چه کسانی هستند؟
فرقه دارای چند حزب قدرتمند است.مهمترین آنها حزب نورعلی تابنده و حزب یوسف مردانی شیخ کرج است که تقابل جدی با هم دارند.
حزب نورعلی تابنده؟
مهمترین و شاخص ترین افراد حزب وی عبارتند از مصطفی آزمایش،شهرام پازوکی،علیرضا جذبی،حمید رضا مرادی و حسینعلی کاشانی بیدختی.
افشای نقش دراویش گنابادی در فتنه 88
گفتنی است سایت مجذوبان نور فرقه توسط سرویس اطلاعات فرانسه حمایت و رابط این سرویس یعنی مصطفی آزمایش نماینده ی برکنار شده ی نورعلی تابنده خطوط اصلی این سایت ضد انقلاب را ترسیم میکند. لازم به ذکر است مصطفی آزمایش از چند سال گذشته تلاش وسیعی را برای پیوند این فرقه با فرقه های دیگر و گروه های سیاسی ضد انقلاب داشته است که از آنجمله میتوان به همکاریهای تنگاتنگ و مشکوک وی با دایان علایی نماینده ی فرقه ی ضاله ی بهائیت ،و حتی دیدار مخفیانه ی وی با رضا پهلوی فرزند شاه مخلوع اشاره کرد.
![](http://www.axgig.com/images/19158955471577838471.jpg)
![](http://www.axgig.com/images/87393976458307087187.jpg)
![](http://www.axgig.com/images/36980263074107773729.jpg)
فرقه ی نعمت الله و پادشاهان
پس از قتل قائم مقام فراهانی ،مزدور استعمار ودرویش نعمت اللهی میرزای آقاسی به صدر اعظمی ایران رسید.مواردی از نکات تاریخی وتلاشهای وی برای کمک ورشد این فرقه درکتب مختلف ومعتبرتاریخی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
پس از آنکه محمد شاه به تخت شاهی نشست حاج میرزا آقاسی تابلو استعمار ومعلم محمد شاه،صدر اعظم گردید ومیرزا نصرالله اردبیلی که یکی از مشایخ سلسله بودبه مقام صدر الممالکی رسید(تاریخ سلسله های نعمت اللهیه در ایران ص ۲۰۰)
در این مسیر حتی به قطب فرقه نعمت الهی یعنی رحمت علیشاه نایب الصدری وحکومت فارس می رسد
پس از به قدرت رسین حاج میرزای آقاسی وانتصاب میرزا نصرالله اردبیلی به منصب صدرالممالکی،در سال ۱۲۵۱ قمری،بنا به پیشنهاد صدرالممالک محمدشاه وظائف فارس را به رحمت علیشاه واگذاشت ووی را به لقب ومنصب نایب الصدری مفتخر گردانید(سیری در تصوف وعرفان ایران ص۱۰۴)
حتی قطب بعدی مست علیشاه یا همان زین العابدین شیروانی از این مرحمت ها بی نصیب نشد
در صفحه ۱۰۴ همین کتاب آمده است:
محمدشاه به ملاحظه میرزای آقاسی حاج زین العابدین شیروانی را مورد لطف ومحبت قرار داد وبرای وی درشیراز خانقاهی دائر نمود ودهی خارج از شیراز به وی هدیه کرد که سالیانه مبلغ هزار تومان عایدی داشت ومستعلیشاه در آخر همر در کمال رفاه واسایش بزیست
محمد شاه خرافاتی آنقدر تحت تاثیر اینها قرار داشت که اوژن فنلاندی در سفرنامه خود می نویسد:
ایرانی که از مدتها پیش رو به ترقی می رفت اکنون به حداکثر سرعت به قهقرا میرود،محمد شاه قاجار به موهومات معتقد استفگوین شخصی بنام شاه نعمت الله مدت سلطنت هشت پادشاه را پیشگویی کرده محمد شاه هشتمین آنها می باشد وچنان پیشگویی شده شاه روز وساعت ودقیقه را حساب می کند،این شخص گفته است که وی یازده سال سلطنت خواهد کرد بنابر این شاه به این عقیده باقی است وپول وطلا به دراویش می دهد که در حقش دعا کنند(سفرنامه اوژن فنلاندی ترجمه فارسی چاپ تهران ص ۱۲۳)
این وقایع درست بعد از مرگ قائم مقام فراهانی وامیر کبیر دو وزیر با کفایت ایرانی روی می دهد.
نکته جالب تر این است که باز در دولت پهلوی جنایتکار معروف تاریخ عبدالحسین تیمور تاش که درویش نعمت اللهی گنابادی بود وزیر دربار می شود.
از آن مهمتر قطب فرقه گنابادی سلطانحسین تابنده در تایید وحمایت رژیم پهلوی تلاشهای زیادی نمود وحتی شاه دو بار به بیدخت رفت وشبی را نیر در خانه این قطب گنابادی بیتوته کرد.
دوران سیاه فرقه سازی
از جمله عجیب ترین وقایع در این دوران،تاسیس فرقه های ومذاهب انحرافی بسیار زیادی است که در طول تاریخ ایران بی سابقه بوده است علاوه بر دو انحراف بزرگ بابیت وبهائیت، فرقه های صوفی زیادی نیز در این دوران رشد نمودند به این اسامی وسال تولدشان نگاه کنید
1-علی محمد باب موسس بابیت:تولد 1235 ه قمری 2-میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاء موسس بهائیت:تولد 1236ه قمری 3-ملا سلطان گنابادی موسس صوفیه گنابادی :تولد 1251 4-جلال الدین ابولفظل عنقا موسس صوفیه اویسیه:تولد 1264 5-میرزا حسنعلی صفیعلیشاه موسس صوفیه صفیعلیشاهی:تولد 1288 6-میرزا عبدالحسن ذولریاستین مونسعلیشاه:موسس صوفیه مونسعلیشاهی تولد:1290 7-سید حسین حسینی ملق به شمس العرفا موسس صوفیه شمس العرفائی:تولد 1288 و....... نگاهی به این ایام وسالهای تولد این اشخاص وچندی بعد ادعاهایشان نشان می دهد که چقدر در این ایام اسلام به بازی گرفته شده وزمینه برای پیدایش انحراف در تشیع فراهم شده است اسامی وافرادی که نام برده شدند تنها گوشه ای از تاریخ غم انگیز این دوران سیاه هستند به هر حال برای کسانیکه تعصب کورکورانه ندارند تحقیق در این برهه از تاریخ می تواند راهگشا باشد.
فرقه صوفیه گنابادی در آستانه ی انقراض
این روزها فرقه ی صوفیه گنابادی اوضاع وخیمی دارد.چند دستگی درون فرقه و دعواهای قطب و شیوخ فرقه که در حال علنی شدن است،خسته شدن بسیاری از دراویش از وضع کنونی فرقه و ضعف تئوریک اوضاع فرقه را به بدترین وضع در طول تاریخ فرقه رسانده است.دلیل این ضعف چیست؟
1- شخصیت سیاسی نورعلی تابنده قطب فعلی(که از اعضای جریان سیاسی به اصطلاح نهضت ملی بود و سابقه ی مهمی در صوفی گری نداشت) فرقه را به سمت سیاسی شدن برد تا جاییکه فعالیتهای سیاسی فرقه از یک حزب سیاسی نیز فراتر رفت.
2-با سیاسی شدن فرقه عناصری که سوابق منفی داشتند در صدر فعالیتهای فرقه قرار گرفتند و کم کم شیوخی که برای اعضای فرقه تقدس داشتند به حاشیه رفتند.
3-پیوند برخی از اعضای فرقه مانند مصطفی آزمایش،سرشار،زارا نورانی و..با سرویسهای امنیتی کشورهای مخالف انقلاب اسلامی و همکاریهای تنگاتنگ با ضد انقلاب،منافقین و فرقه هایی مانند فرقه ی ضاله بهائیت باعث شد آن دسته از دراویشی که اعتقادات اسلامی قوی تری داشتند و به میهن خود علاقمند بودند به شدت دچار یاس و نا امیدی شوند و فرقه با ریزش مواجه شود.البته همین مساله نیز باعث شد که تحت فشار افکار عمومی فرقه ،نورعلی تابنده قطب گنابادیها علیرغم میل باطنی در نوروز امسال مصطفی آزمایش را از سخنگویی فرقه در اروپا عزل کند.
4- ضعف تئوریک مبانی و نقدهای جدی مخالفین به فرقه باعث شد بسیاری از دراویش به ماهیت اصلی فرقه پی ببرند که همین امر نیز باعث خروج آنها از فرقه یا عدم مشارکت در برنامه های عمومی فرقه شد.این مساله به قدری جدی بود که فرزند و همسر شهرام پازوکی از تئوریسین های اصلی فرقه رسما از فرقه جدا شدند و مدتی به عنوان سمپات های یک فرقه ی انحرافی(عرفان حلقه)فعالیت می کردند.
5- ایجاد تنش و درگیری با نظام توسط برخی اعضای فرقه و درگیری در چند شهر کشور با مردم باعث حساس شدن مردم به این فرقه و سنگین تر شدن جو روانی برای دراویش شد تا جاییکه برخی دراویش عملا ظاهر درویشی خود را تغییر داده و حتی سبیل های خود را که نماد این فرقه است کوتاه کردند.
به هر حال اوضاع وخیم فرقه و سن بالا و بیماری نورعلی تابنده باعث درگیری شدید بین بزرگان فرقه برای جانشینی وی شده است و قطعا با مرگ تابنده این فرقه دچار انشقاق و نهایتا فروپاشی خواهد شد.
![](http://iven.comuv.com/up/f848746fe259.jpg)
اختلاف شدید بین مشایخ فرقه گنابادی
بین مشایخ فرقه گنابادی اختلاف شدیدی در گرفته است.چندی پیش و با وخیم شدن حال آقای تابنده مشایخ به جان هم افتاده اند و درگیریهای داخلی به اوج خود رسیده است.
نقطه ی کانونی درگیری بین محجوبی شیخ ملایر و شریعت است که حتی وساطت سران فرقه نیز نتوانسته آن را حل کند.
چندی پیش آقای محجوبی که در خانقاه امیر سلیمانی امام جماعت بوده مشکلی در نماز ایجاد میکند که آقای شریعت اعتقاد به بطلان نماز داشته است و میگوید نماز پشت سر محجوبی صحیح نیست و همین امر باعث اختلاف شدید و نهایتا حکم آقای تابنده قطب فرقه به نفع شریعت می شود.
در هنگام بیماری آقای تابنده همسر محبوبعلیشاه قطب قبلی فرقه از آقای شریعت درخواست میکند به جای آقای تابنده در خانه ی آنها حاضر شود و مراسم خانه را اداره کند که این مساله نیز باعث واکنش و دلخوری شدید محجوبی می شود.
به هر حال این اختلافات چند سالیست که در حال تشدید است و عاقبت خوشی را برای این فرقه به ارمغان نمی آورد.
تاریخ انقضای فرقه های صوفیه
هر چه جلوتر میرویم فرقه های صوفیه به تاریخ انقضای خود نزدیک تر میشوند.
مهمترین دلایل این مساله را میتوان در شیوه ی مدیریت اینگونه فرقه ها خصوصا در مساله تعطیل کردن عقل و انجام بدون چون و چرای اندیشه های اقطاب صوفیه دانست.
با عمده ی طرفداران فرقه های صوفیه که مواجه میشوی به راحتی میتوان فهمید که پشت اکثر تعصب های فرقه ای هیچ گونه منطق و استدلالی نیست و به قول معروف بیشتر حال و صفای زودگذری است که در مدل سازی های جمعی فرقه ای شخص به آن گرفتار شده است.
برای نمونه نگاهی به سخنان مصطفی مصطفی آزمایش سخنگوی برکنار شده ی دراویش گنابادی و شبکه ی ماهواره ای وی نشان میدهد تمام استدلال ها و اندیشه های به ظاهر زیبای وی فقط برای یکهفته کافی بود و پس از آن وی با مشکل محتوا مواجه شد و امروزی بیشتر به یک لمپن سیاسی تبدیل شده است تا یک تئوریسین صوفی.
در مبانی اندیشه های شیعی عقل در کنار وحی به تکامل می رسد و با هم انسان را به ملا اعلی می رساند.تعطیلی عقل و حتی ساختن ترفندهایی مانند اجازه ی صحبت برای کنترل درویشان نشان از نوعی دیکتاتوری فرهنگی دارد که امروز درویشان زیادی را دچار شک و تردید برای ادامه ی مسیر کرده است.
به هر حال روز به روز از رونق مجالس این فرقه ها کاسته می شود و به مرور زمان در موزه ها میتوان اثری از این فرقه ها را یافت.
مسجد ستیزی دراویش گنابادی
رهبران این فرقه برای اینکه بتوانند صوفیان را از مساجد مسلمین دور کنند تا خدای نکرده نور ایمان وارد قلوب آنان نشود اقدام به طراحی مساله ی اجازه ی نماز کرده اند.
در این مدل فقط کسانی حق اقامه ی جماعت دارند که از طرف قطب فرقه حکم مجاز نمازی پیدا کرده اند.به همین دلیل صوفیان این فرقه(عده ی قلیلی که نماز میخوانند) به مسجد نمیروند چون امام جماعت مسجد حکم اقامه ی نماز از طرف قطب فرقه ندارد.
این حکم جعلی در حالیستکه اقامه ی نماز جماعت حکم نمیخواهد و هر مسلمانی میتواند پشت سر مسلمان دیگری اقامه ی نماز کند به شرطیکه عدالت داشته باشد.
دکانی بنام حقوق بشر
این آقای مصطفی آزمایش که نماینده ی فرقه ی گنابادی هم هست دکان چند دهنه زده.از یک طرف برای سرویس اطلاعات فرانسه کار می کند.از سوی دیگر از طرف قطب فرقه ی گنابادی هزینه هایش در فرانسه تامین می شود و در طرفی دیگر برای مجامع بع اصلاح حقوق بشری بویژه احمد شهید شب و روز کار میکند و اطلاعات علیه جمهوری اسلامی جمع آوری و حتی جعل می کند.
به هر حال انسان اگر کمی آزادمرد باشد هیچگاه وطن و دینش را به اجنبی نمی فروشد و برای لقمه ای نان مزدوری اجنبی را نمیکند.